وَ عِبادِهِ الْمُكْرَمينَ الَّذين لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ .
و بندگان گرامى خداوند ؛ آنان كه در گفتار ، بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان او عمل مى كنند ؛ و رحمت خدا و بركات او [ بر ايشان باد ! ] .
توضيح واژه ها
عِباد : جمع «عبد» به معناى بنده ، مملوك . [۱]
المُكْرَمين : گرامى داشته شدگان ، بزرگ شمرده شدگان . [۲]
لا يَسْبِقُونَهُ : بر او ، پيشى نمى گيرند . [۳]
شرح
واژه «عِباد» ، به معناى بندگان و «مُكْرَمين» ، اسم مفعول «إكرام» ، به معناى گرامى داشته شدگان است . اهل بيت عليهم السلام ، بندگان شايسته اى هستند كه خداوند ، عبوديتِ كامل را به آنان ، ارزانى داشته و آنان ، حقيقت بندگى را تحقّق بخشيده اند و بدين سان ، خداوند متعال ، آنان را گرامى داشته است . در اين مجال ، امتيازات بندگى حق ، لزوم ايستادگى در برابر غاليان و بيزارى جُستن از آنان ، و برخى ويژگى هاى بندگان كامل خدا را بررسى مى كنيم :
بندگى ، بالاترين افتخار اولياى الهى
بندگى خدا ، بالاترين امتيازِ دوستان اوست . آنان كه خدا را مى شناسند و به او عشق مى ورزند ، بندگى او را بالاترين افتخار خويش مى دانند و هيچ افتخارى را با آن ، نمى سنجند . بر پايه گزارشى ، امير مؤمنان على عليه السلام ، اين افتخار را آن چنان زيبا بيان كرده كه شگفتى عامر شَعبى ، فقيه و شاعر عرب [۴] را برانگيخته است . على عليه السلام فرموده است :
إلهى! كَفى لِى عِزّا أنْ أكُونَ لَكَ عَبدَا وَ كَفى بِى فَخرا أن تَكُونَ لِى رَبّا ، أنتَ كَما اُحِبُّ فَاجْعَلنى كَما تُحِبُّ . [۵] معبودا ! مرا ارجمندى ، همين بس كه بنده تو باشم و مرا افتخار ، همين بس كه پروردگار من باشى . تو چنانى كه من دوست دارم . پس مرا چنان دار كه تو دوست دارى .
هداياى الهى و عنايات ويژه خداوند ، تنها به كسانى تعلّق مى گيرد كه سر بر آستان بندگى او بسايند . خداوند ، از پيامبر خود ، هنگامى كه به معراج رحمانى قدم نهاد ، با عنوان «عبد» خويش ، ياد فرموده است :
«سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى . [۶] پاك است آن خدايى كه بنده خود را شبانه ، از مسجد الحرام به مسجد الأقصى بُرد ! » .
مقام بندگى پيامبر صلى الله عليه و آله ، بر رسالت او مقدّم است و از اين رو ، در تشهّد نماز ، پيش از آن كه از رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ياد كنيم ، او را بنده خدا مى خوانيم : «أشهدُ أنَّ مُحمّدا عَبدهُ وَ رَسولُه» .
امتيازِ بندگى خدا ، براى همگان ، قابل تحصيل است . رسالت و نبوّت ، فضل الهى براى خاصّان درگاه خداوند است ؛ امّا رسيدن به مقامِ بندگى ، براى همگان ، امكان دارد و در همه زمان ها و در گذر تاريخ ، همواره بندگانى هستند كه حقيقت بندگى را به جاى مى آورند و خداوند هم آنان را به عنايات ويژه خود مى نوازد و با آنان ، سخن مى گويد . از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده كه فرمود :
عِبادٌ ناجاهُم فِى فِكرِهِم وَ كَلَّمَهُم فِى ذاتِ عُقُولِهِم . [۷] بندگانى هستند كه خداوند ، از درِ انديشه شان ، با آنان ، نجوا مى كند و از درِ خِردشان ، با آنان سخن مى گويد .
هم سخنى با خدا و گوش دل به نجواى او سپردن ، آرزوى همه اولياى خداست . در «مناجات شعبانيه» مى خوانيم :
وَ اجْعَلْنِى مِمَّن نادَيتَهُ فَأجابَكَ ... فَناجَيتَهُ سِرَّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهرَا . [۸] و مرا از كسانى قرار ده كه آنها را خوانده اى و به تو پاسخ داده اند ... و با آنان ، به خفا راز گفته اى و آنان ، در آشكار ، برايت عمل كرده اند .
امتياز ديگر بندگى خدا ، به انجام رسانيدن كارهاى بزرگى است كه از همگان بر نمى آيد . بنده خدا ، آن گاه كه به مراتب بالاى بندگى رسيد ، مَثَل خدا در روى زمين مى شود و نماينده خدا ، كارهاىِ خدايى مى كند . در «حديث قدسى» آمده كه خداوند ، از بنده اش مى خواهد كه حقّ بندگى را به جاى آورد تا او را نمونه خود بر روى زمين گردانَد :
عَبدِى أطِعْنى أجْعَلَكَ مَثَلى . [۹] بنده ام ! مرا اطاعت كن تا تو را نمونه خود ، قرار دهم .
انجام گرفتن برخى كارهاى خارق العاده كه از سوى اولياى حق ، مشاهده مى شود ، بازتاب بندگى آنان است . در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام ، بندگى ، جوهرى است كه اگر شكافته شود ، ربوبيّت در آن ، نهفته است :
العُبُودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُها الرُّبُوبِيَّةُ . [۱۰] پرستش ، گوهرى است كه جانْ مايه آن ، ربوبيّت است .
اين سخن ، اگر چه در كتابى آمده است كه نمى توان به متن آن ، اعتماد كامل كرد ؛ امّا در ديگر متون دينى نيز همين مضمون با جملاتى متفاوت ، وجود دارد و با درنگى در متون حديثى ، به معادله اى دست مى يابيم كه رابطه بندگى و اجابت دعا ، در آن نهفته است و به هر ميزان كه شخص به مراتبِ بندگى دست يازد ، خداوند نيز به خواسته او بيشتر توجّه مى كند . در حديثى قدسى ، خداوند متعال فرموده است :
أنَا ... مُطِيعُ مَن أطاعَنِى . [۱۱] من ... فرمانبر كسى هستم كه از من ، پيروى كند .
اجابت دعاى بنده گم نام
در بارگاه قدسِ الهى ، وعده حق ، تخلّف ناپذير است و آن كه بندگى كامل را به جاى آورد ، بى ترديد ، مى تواند بر نظام هستى تأثير بگذارد . نقل شده كه باربَرى در يكى از بازارهاى تبريز ، بار مردم را بر دوش نهاده بود و مى بُرد كه ناگهان ، بچّه اى كه بر روى پشت بام بازار ، بازى مى كرد ، از دريچه نورگير سقف بازار ، به پايين افتاد . آن باربر ، همان طور كه بار روى دوشش بود ، گفت : «خدايا ! نگهش دار!» .
با اين دعاى او ، بچّه ، ميان آسمان و زمين ، متوقّف مانْد . باربر ، بارش را بر زمين نهاد و بچّه را گرفت و به سلامت ، آرام روى زمين گذاشت . مردم كه اين صحنه را ديدند ، گِرد باربر ، جمع شدند و او را از اولياى خدا خواندند و شروع به تعريف و تمجيد از او كردند ؛ امّا او با رد كردن سخنان مردم ، گفت : «من كسى نيستم . شصت سال ، بندگى او را كردم و به سخنش گوش دادم ، يك بار هم من حرفى زدم و خدا به آن ، گوش داد . همين !» .
بيزارى جُستن از غلو كنندگان
عبارت «وَ عِبادِهِ المُكرَمينَ» كه مقامِ بندگى امامان عليهم السلام را مى سِتايد ، پاسخِ روشنى به غاليانى است كه براى امام ، مقامى برتر از بشر مى پندارند و آنان را به حدّ خدايى مى رسانند . اين زيارت نامه ـ كه ميراث ماندگارِ امام هادى عليه السلام است ـ ، در دورانى منتشر شد كه برخى ساده لوحان ، پيرامونِ دروغگويانى مانند ابن حاتم قزوينى ، ابن باباى قمى و... گِرد آمده بودند و بافته هاىِ افراطى خود را به نام دين ، ترويج مى كردند . امام هادى عليه السلام ، با اين گروه ، مبارزه كرد و بر پايه گزارشى ، دستورِ كُشتن برخى از سردمداران اين جريان خطرناك را صادر فرمود و از سويى ، با بيان مهم ترين ويژگى هاى امام ، امامت حقيقى را تبيين كرد . چكيده سخن معصومان عليهم السلام ، اين است كه آن بزرگواران ، مخلوقِ خداوندند ، هر چند فضائل آنان ، بى شمار است . [۱۲]
عبارت «وَ عِبادِهِ الْمُكْرَمين ...» از «زيارت جامعه كبيره» ، تضمينى از اين آيه قرآن است :
«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ . [۱۳] بلكه [ آن فرشتگان ] بندگانى گرامى اند كه به گفتار ، بر او پيشى نمى گيرند ، و آنان ، به فرمان او كار مى كنند» .
در اين آيه ، از فرشتگان به عنوان بندگان گرامى داشته شده خداوند ، ياد مى كند و راه بندگى آنان را اطاعت كامل از دستورهاى خداوند مى شمارد ، به گونه اى كه در سخن گفتن ، بر خدا پيشى نمى گيرند و به دستورهاى او ، عمل مى كنند . پيشوايان معصوم نيز چنين اند و هرگز ، سخنى را از خويش نمى گويند و تمامِ گفتارهاى آنان ، از منشأ وحى است [۱۴] و از سوى ديگر ، به تمامِ آنچه خدا فرو فرستاده ، عمل مى كنند . مستحبّات ، براى آنان واجب است و مكروهات ، بر ايشان حرام است . مقامِ انسان كامل در بندگى خدا ، بسيار ارزشمند است ؛ زيرا فرشته به حكمِ اجبار ، به فرمان خدا سر مى سپارد و در گفتار ، بر خداوند ، پيشى نمى گيرد ؛ امّا انسانِ كامل ، با اختيار خود ، به تمامِ دستورهاى الهى دل مى سپارد و با عشق به آنها عمل مى كند . تطابق كامل انسان كامل با فرمان هاى الهى ، آنان را همبَر قرآن كرده ، به گونه اى كه هرگز از آن ، جدا نخواهند شد . [۱۵]
[۱] «العبد : الإنسان ، حرّا كان أو رقيقا ، يذهب بذلك إلى أنّه مربوب لبارئه ـ جلّ و عزّ ـ » (لسان العرب ، ج ۳ ، ص ۲۷۰) .
[۲] «الكريم : الجامع لأنواع الخير و الشَّرف و الفضائل» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۵۱۰) .
[۳] «السَّبْق : القُدمَةُ فى الجرى و فى كلّ شى ء» (لسان العرب ، ج ۱۰ ، ص ۱۵۱) .
[۴] . عامر بن شراحيل الشعبى ، محدث ، راوى و فقيه كوفى (۱۹ ـ ۱۰۳ ه) از رجال سرشناس صحاح سته بود كه پانصد صحابه پيامبر را ديد و راويان زيادى از او حديث شنيده اند (تهذيب التهذيب ، ج ۵ ، ص ۵۷) . وى شگفتى خود را از اين سخنان چنين ابراز مى كند : امير مؤمنان ، به بداهة ، نُه جمله گفت كه با آنها ، چشمه بلاغت را شكافت و گوهرهاى حكمت را يتيم كرد و همه مردمان را از رسيدن به يكى از آنها نااميد ساخت (الخصال ، ص ۴۲۰ ، ح ۱۴) .
[۵] . الخصال ، ص ۴۲۰ ، ح ۱۴ .
[۶] . سوره اسرا ، آيه ۱ .
[۷] . نهج البلاغة ، خطبه ۲۲۲ .
[۸] . الإقبال ، ج ۳ ، ص ۲۹۹ .
[۹] . الجواهر السنيّة ، ص ۳۶۱ .
[۱۰] . مصباح الشريعة ، ص ۵۳۶ .
[۱۱] . الإقبال ، ج ۳ ، ص ۱۷۴ .
[۱۲] ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، بخش سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السلام .
[۱۳] . سوره انبيا ، آيه ۲۶ ـ ۲۷ .
[۱۴] . ر . ك : الكافى ، ج ۱ ، ص ۵۳ ، ح ۱۴ .
[۱۵] إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى أهل بيتى ، لن يتفرّقا حتّى يردا علىّ الحوض (المعجم الأوسط ، ج ۴ ، ص ۳۳ ، ح ۳۵۴۲) .