پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

050 ـ اصطفاکم بعلمه و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره و اجتباکم بقدرته و اعزکم بهداه

اِصْطَفاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضاكُمْ لِغَيبِهِ وَ اخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَباكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُداه .

[ خداوند ، ] شما را براى دانش خود برگزيد و براى [ جريانات ] غيب خويش پسنديد و براى راز خود ، انتخاب كرد و به قدرتِ خويش ، گزينش كرد و به راه نمايى ويژه خود ، عزّت بخشيد ...

توضيح واژه ها

اِصْطَفاء : گزينش ، انتخاب ، اختيار . [۱]

اِرتضاء : راضى شدن ، پسنديدن ، خشنود شدن . [۲]

غَيْب : پنهان ، ناپديد ، مخفى ، غايب . [۳]

إخْتارَ : برگزيد ، اختيار كرد ، گزينش كرد . [۴]

سرّ : راز . [۵]

اِجْتَبى : انتخاب كرد ، جدا كرد ، دستچين كرد . [۶]

قُدرَة : توانايى ، قدرت . [۷]

أعَزَّ : تأييد كرد ، نيرومند گردانيد ، تقويت كرد ، عزيز گردانيد . [۸] هُدى : هدايت ، راه نمايى . [۹]

شرح

تفسير «اِصْطِفاء»

واژه «إصطفاء» ، در جمله «إصطَفاكُم بِعِلْمِهِ» ، از ريشه «صفو» ، به معناى اختيار كردن و برگزيدن است . [۱۰] خداوند ، به شايستگى هاى اهل بيت عليهم السلام آگاه بوده و آنان را بر اساس عِلم خود ، برگزيده است . به سخن ديگر ، گزينش پيشوايان معصوم عليهم السلام ، اتّفاقى نبوده و خدا مى دانسته كه آن بزرگواران ، در سراسر عمر خود ، فرمانبر اويند و رِضاى حق را بر رضاى خود ، مقدّم مى دارند .

تفسير «اِرْتِضاء»

واژه «اِرتضاء» ، در «اِرْتِضاكُمْ لِغَيبِهِ» ، از ريشه «رضى» به معناى خشنود شدن و پسنديدن است . همچنين به هر چيز پنهانى ، «غَيب» مى گويند . [۱۱]

خداوند ، اهل بيت عليهم السلام را براى آشنايى با مسائل غيبى خود پسنديد و آنان را براى دانستن رازهاى خود ، انتخاب كرد .

پديده غيب و انحصار علوم غيبى به خداوند ، از محكمات قرآنى است كه حتّى پيامبر صلى الله عليه و آله در زندگانىِ شخصى خود ، از آن بهره نمى گرفته است . در قرآن ، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است :

«وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِىَ السُّوءُ . [۱۲] و اگر به غيب ، آگاه بودم ، هر آينه ، نيكىِ بسيار ، گِرد مى آوردم ، و هيچ بدى [ و گزندى ]به من نمى رسيد» . امّا در اين عبارت از «زيارت جامعه» ، يكى از ويژگى هاى امامان ، آشنايى با علوم غيبى است . چگونگى آشنايى آنان با دانش هاى غيبى ، ريشه در فرهنگ قرآنى دارد . قرآن ، خداوند را داناىِ اسرار نهان مى داند كه مى تواند دانش خود را در اختيار كسانى كه شايستگى آن را دارند ، قرار دهد :

«عَــلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ... . [۱۳] [ خداوند ] ، داناى نهانى هاست و هيچ كس را بر نهان خود ، آگاه نمى سازد ، مگر آن را كه براى پيامبرى برگزيند» .

بنا بر اين ، آگاهى از غيب ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله متصوّر است و برخلاف توهّم پاره اى از اهل سنّت ـ كه حتّى دانش غيبىِ پيامبر را هم بر نمى تابند ـ ، برگزيدگانِ عالم با اراده الهى ، از غيبْ باخبر خواهند شد . آنچه قطعى است ، اين كه آنان ، اين دانش را براى هدايتِ مردم به كار مى برند و زندگى شخصى خود را بر اساس معلومات غيبى خويش ، بنا نمى كنند . در روايات شيعه و اهل سنّت ، به كار گرفتن علوم غيبى را به وسيله معصومان عليهم السلام ، مى توان مشاهده كرد .

آگاهى امير مؤمنان عليه السلام از غيب

امير مؤمنان على عليه السلام ، بارها از دانش به غيب خويش ، بهره برد و بدين سان ، دسته اى از شكّاكان را از حيرت ، رَهانيد . [۱۴] نمونه اى از استفاده امام على عليه السلام از دانش غيبى خود ، در نبرد نهروان به وقوع پيوست ، آن جا كه امام عليه السلام به ياران خويش فرمود :

وَ اللّهِ لا يُقتَلُ مِنكُم عَشَرَةٌ وَ لا يَسلِمُ مِنهُم عَشَرَةٌ ! به خدا سوگند ، از شما ، بيش از ده تن ، كشته نمى شوند و از آنها ، بيش از ده تن ، زنده نمى مانند ! [۱۵] و سرانجام ، پيش بينى امام عليه السلام به وقوع پيوست و از خوارجِ خودسر ، بيش از ده تن ، زنده نمانْد . نبرد نهروان ، رزمگاه سختى بود كه يارانِ راستين امام عليه السلام ، بايد در برابر مدّعيانِ عابدنما مى ايستادند و آنان را به هلاكت مى رساندند . جُندب بن عبد اللّه اَزْدى ، يكى از سپاهيان امير مؤمنان عليه السلام بود كه ابتدا در نبرد با اين دسته ، ترديد ورزيد . او داستان خويش را چنين باز گفته است :

من در جَمَل و صِفّين ، با على عليه السلام همراه بودم و در نبرد با كسانى كه وى با ايشان جنگيد ، ترديد نكردم ؛ امّا وقتى در نهروان فرود آمديم ، ترديد ، در من راه يافت و گفتم : قاريان و برگزيدگانِ خود را مى كشيم؟ ! اين ، كارى بس گران است . پگاهان ، برون آمده ، با مَشكى آب كه در دستم بود ، قدم مى زدم ، چندان كه از صفوف رزمندگان ، جدا شدم . پس نيزه ام را در زمين فرو كردم و سپرم را بر آن نهادم و [سايبانى ساخته ]خود را از تابش آفتاب ، پوشاندم . نشسته بودم كه امير مؤمنان على عليه السلام ، نزد من آمد و به من فرمود : «اى برادر اَزْدى! آيا آب براى طهارت دارى؟» .

گفتم : آرى .

سپس مَشك آبم را به وى دادم . آن گاه ، چندان دور شد كه ديگر او را نديدم . سپس پيش آمد و وضو ساخت و در سايه سپر نشست . در اين حال ، سوارى كه در جستجوى او بود ، پيش آمد . گفتم : اى امير مؤمنان! اين سوار ، تو را مى جويد .

فرمود : «به وى اشاره كن» .

به او اشاره كردم . نزديك آمد و گفت : اى امير مؤمنان! آن جماعت ، عبور كرده اند و از نهر ، گذشته اند .

فرمود : «نه! عبور نكرده اند» .

گفت : چرا ، به خدا سوگند ، گذشتند !

فرمود : «نه! چنين نكرده اند» .

گفت : همانا كه چنين است .

در اين حال ، سوار ديگرى آمد و گفت : اى امير مؤمنان! آنان ، عبور كردند .

فرمود : «نه! عبور نكرده اند» .

گفت : به خدا سوگند ، نزدت نيامدم ، مگر آن گاه كه پرچم ها و بارهايشان را در آن سو ديدم !

فرمود : «به خدا سوگند ، چنين نكرده اند! همانا همين جا ، هلاكتگاه و جاى ريختن خون ايشان است» .

سپس برخاست و من هم با وى برخاستم . با خود گفتم : سپاس ، از آنِ خدايى كه مرا نسبت به اين مرد ، بينا ساخت و امر خويش را به من شناسانْد . وضع او ، از دو حال ، خارج نيست : يا مردى دروغگو و بى باك است ؛ و يا از پروردگار خويش ، دليلى روشن و از پيامبرش ، خبرى در اختيار دارد . بار خدايا! من با تو پيمانى مى بندم كه روز قيامت ، مرا از آن ، باز خواست فرمايى : اگر آن جماعت از نهر عبور كرده باشند ، من ، نخستين كسى خواهم بود كه با وى مى جنگم و نيزه ام را در چشم او فرو مى برم ؛ و اگر عبور نكرده باشند ، به كارزار ، ادامه مى دهم .

سپس به صفوف نبرد رسيديم و پرچم ها و بارها را ، چنان كه بود ، يافتيم . على عليه السلام ، پشت من آمد و مرا دور كرد . آن گاه فرمود : «اى برادر اَزْدى! آيا حقيقت ، برايت روشن شد؟» .

گفتم : آرى ، اى امير مؤمنان!

فرمود : «پس خود دانى و دشمنت» .

پس يكى را كُشتم و از پسِ آن ، ديگرى را . سپس با مردى ديگر ، در افتادم و به هم ضربه زديم و هر دو ، فرو افتاديم . يارانم ، مرا با خود ، حمل كردند و به عقب بردند . هنگامى كه بهبود يافتم ، آن جماعت ، از ميان رفته بودند . [۱۶]

اينها نمونه هاى كوچكى از اخبار غيبى است كه براى ما بازگو شده است و در زندگانى اهل بيت عليهم السلام ، رابطه با غيب ، امرى ضرور است ؛ ولى آنچه مسلّم است اين كه خداوند ، علم غيب خود را در اختيار كسانى مى گذارد كه بر خلاف حكمت الهى ، رفتار نمى كنند و هر جا كه خدا بخواهد ، از اين دانش ، بهره مى برند .

رازداران الهى

خداوند، اهل بيت عليهم السلام را براى رازهاى خويش، برگزيده است؛ امّا كدامين رازها را با آنان درميان نهاده كه ايشان ، آن را پاس داشته اند ، به گونه اى كه به مقام «حَفَظَة سرّ اللّه » ، دست يازيده اند؟ پاسخ اين پرسش ، در همين سؤال ، نهفته است ؛ زيرا راز ، چيزى است كه پوشيده بمانَد و اگر آشكار گردد، ديگر راز نخواهد بود. بنا بر اين ، ما تنها مى دانيم كه خداوند اهل بيت عليهم السلام را براى اسرار آفرينش برگزيد و يكى از ويژگى هاى معصومان عليهم السلام ، رازدارى ايشان است و آنان ، از رموزى آگاه اند كه ديگران ، از آنها بى بهره اند.

حكمت رازهاى الهى

حكمت رازهاى الهى چيست و چرا خداوند ، اين رازها را براى همگان آشكار نكرده است ؟

به نظر مى رسد كه مهم ترين فايده دانستن رازهاى الهى ، آن است كه رازدانان ، تمام زواياى آفرينش را مى بينند ، راز كاستى ها و مشكلات ظاهرى را مى دانند و از تنگناهاى هستى ، به ستوه نمى آيند. عالمان رازها ، چونان ديده اى تيزبين ، در برابر حكمت هاى الهى خاضع اند و مهر و قهر الهى را لطف حق تعالى مى دانند و الطاف الهى را در سراسر عالم وجود ، آشكارا مى يابند. مولوى ، در شعر زيبايى ، از على عليه السلام مى خواهد كه شمّه اى از اسرار الهى را وا گويد:

اى على كه جمله عقل و ديده اى !

شمّه اى وا گو از آنچه ديده اى .

امّا آنچه مانع هويدا شدن اسرار مى گردد، ظرفيّت انسان هاست ؛ زيرا شتاب و ناتوانى و آزمندى ، در انسان ، نهادينه شده است و تاب تحمّل اسرار را ندارد. [۱۷] سرآمد رازداران عالم ، على عليه السلام ، در اين باره فرموده است :

إنْدَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الأَرْشِيَةِ فى الطَّوِىِّ البَعِيدَةِ . [۱۸] دانش پنهان شده اى را در من نهاده اند كه اگر بِدان دَم زنم ، چون ريسمان دَلْوى كه به سرعت در چاه عميق روان است ، به لرزه در مى آييد .

آنچه على عليه السلام بدان اشاره فرموده ، به لرزه در آمدن انسان ها از دانش امير مؤمنان عليه السلام است ، و اين به سبب خُردى ماست كه با شنيدن اندكى از دانش اهل بيت عليهم السلام ، فرو مى ريزيم. [۱۹]

برگزيدگان خدا

خداوند ، با توانايى خود، اهل بيت عليهم السلام را از ميان آفريدگانش برگزيده و به خود ، نزديك گردانيده است. در مفهوم واژه «إجْتَبى» ، افزون بر انتخاب كردن، تقرّب نيز نهفته است. تركيب «إجتباكم بقُدرته» ، به آياتى از قرآن اشاره دارد كه در آنها آمده است : خداوند از ميان بندگانش ، شايستگان را براى هدايت مردم ، برگزيده است ، چنان كه در باره يونس عليه السلام فرموده است :

«فَاجْتَبَـهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّــلِحِينَ . [۲۰] پس پروردگارش ، او را برگزيد و از شايستگان ، قرار داد » .

البته رسيدن به چنين جايگاهى ، رهاورد تلاش و شكر نعمت هاى الهى است كه هر بنده اى به اين مقام ، نخواهد رسيد. قرآن كريم ، شكرِ نعمت را مقدّمه اين مقام مى داند و در باره ابراهيم عليه السلام مى فرمايد :

«شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ . [۲۱] سپاس گزار نعمت هاى او بود . [خداوند ، ] او را برگزيد و به راه مستقيم ، راه بنمود» . و در آيه ۷۸ سوره حج ، كوشش واقعى بندگان را زمينه رسيدن به مقام والاى برگزيده شدن ، برمى شمُرَد :

«وَ جَـهِدُواْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ . در راه خدا ، جهاد كنيد ، چنان كه سزاوارِ جهاد اوست . او ، شما را [بر همه امّت ها ]برگزيده است» .

عزّتمندان هدايت

دارا بودن عزّت و رفعت ، از ديگر ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام است كه در جمله «وَ أعزّكم بهُداه ؛ با هدايت خود ، به شما عزّت بخشيده » ، به آن اشاره شده است . آنان ، عزيز و بلندمرتبه اند و اين عزّت را خداوند ، به آنان ارزانى داشته است . امّا اين عزّت ، چگونه رفعتى است كه در شمارِ برترى هاى امامان عليهم السلام قرار دارد و راه رسيدن به اين مقام ، كدام است؟

مفهوم عزّت

در زبان فارسى، به ارجمند گشتن و گرامى شدن ، «عزّت» مى گويند [۲۲]

كه ترجمه درستى از واژه عربى آن است . انسانى را نمى توان يافت كه خواهان اين ويژگى نباشد. انسان ها دوست دارند كه ارجمند باشند و به وسيله ديگران ، گرامى داشته شوند ؛ امّا حقيقت آن است كه بسيارى از گراميداشت ها و عزّت ها ، به ذلّت مى گِرايند و تنها زمان اندكى مى پايند .

انواع عزّت

۱ . عزّت ظاهرى

ارجمندى ظاهرى ، زمانى پديدار مى شود كه فرد ، داراى قدرت يا ثروتى باشد و ديگران ، او را به پاسِ ثروتش و يا از ترس شوكتش ، گرامى بدارند ، و او نيز احساسِ سرفرازى مى كند و خود را عزيز مى شمارد. چنين عزّتى ، تا زمانِ پايدارى قدرت و ثروت ، ادامه دارد و چنانچه اين دو ، رَخت بر بندند ، عزّت هم از بين مى رود. تاريخ ، نمونه هاى بسيارى از اين گونه انسان ها سراغ دارد . سلسله هاى گوناگون پادشاهان ، در هنگام نابودى ، معمولاً سرنوشتى ذلّت بار ، و خوارى اى رقّت انگيز داشته اند .

۲. عزّت واقعى

ارجمندى واقعى ، زمانى پديدار مى شود كه سرچشمه عزّت ، زوال ناپذير و دائمى باشد. چنين عزّتى ، هرگز از ميان نمى رود و هر روز ، شكوفاتر از گذشته مى شود. در چنين عزّتى ، افزون بر ارجمندى، نفوذناپذيرى هم وجود دارد و قلّه جانِ عزّتمند ، دست نيافتنى است . عزيز واقعى ، در برابر همنوعان ، سر فرود نمى آورد و خود را خوار نمى سازد. قرآن ، منبعِ عزّت واقعى را چنين مى شناسانَد :

«مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا . [۲۳] هر كه ارجمندى مى خواهد ، پس [بداند كه] [بزرگى و] ارجمندى ، همه از آنِ خداست» .

راه رسيدن به عزّت

تمام عزّت ، در نزد خداست و هر كه با او ارتباط داشته باشد ، از عزّت او برخوردار است. خداوند ، راه رسيدن به عزّت را نيز به بندگانى كه خواستار آن اند، نشان مى دهد. اين راه نمايى ، همان هدايت الهى است.

انواع هدايت

هدايت ، بر دو گونه است : هدايت عام و هدايت خاص .

۱. هدايت عام

اين گونه از هدايت الهى ، نشان دادن راه است و به گروه خاصّى اختصاص ندارد ؛ بلكه براى همه بندگان ، اين شيوه ، هموار است :

«إِنَّا هَدَيْنَـهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا . [۲۴] ما راه را به او (انسان) بنموديم ، خواه سپاس گزار باشد و خواه ناسپاس» .

آدمى ، با شكرگزارى و پاسِ نعمت را نگه داشتن ، به سرمنزل مقصود مى رسد و رَهجوى ناسپاس ، در اين مسير ، ناكام مى مانَد . خداوند ، هر دو مسير را به انسان ها نمايانده است و در فطرت آدميان ، خوبى ها و بدى ها را آشكار گردانيده است :

«وَ هَدَيْنَـهُ النَّجْدَيْنِ . [۲۵] و دو راه (خير و شر) را به او نموديم» .

پيامبران ، وظيفه دارند تا چراغ فطرت آدميان را بر افروزند و با بيم و اندرز خود ، فطرت آنان را تقويت نمايند.

۲. هدايت خاص

نوع ديگر از هدايت و راه نمايى، رساندن به مقصد است. در اين شيوه ، تنها راه نشان داده نمى شود ، بلكه رهجو را به مقصد مى رسانند و در جوارِ مطلوب ، آرامش مى يابد. خداوند ، آنانى را كه از هدايت عامّ او بهره مند شده اند ، با هدايت ويژه خود ، به مقصد مى رساند . اين ، وعده الهى است كه براى تلاش كنندگان بااخلاص ، اين مسير ، محقَّق خواهد شد:

«وَ الَّذِينَ جَـهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا . [۲۶] و آنان كه در راه ما بكوشند ، هر آينه ، ايشان را به راه هاى خويش ، ره نمون مى شويم » . تأكيدهاى فراوانى كه در اين آيه به كار رفته است، به بازگشت ناپذير بودن اين راه ، نويد مى دهد. سرآمدِ كسانى كه اين راه را پيموده اند ، اهل بيت عليهم السلام هستند. عبارت «وَ أعزّكُم بهُداه» ، يعنى خداوند به واسطه هدايت ويژه خود ، به شما عزّت بخشيد.

امامان و خاندان پاكشان ، در زندگى روزمرّه خود ، به فرمان هاى الهى گردن نهادند و شكر نعمت هايش را به جاى آوردند و در اين مسير ، پاى فشردند تا به وسيله حق ، برگزيده شدند و هدايت يافتند:

«وَاجْتَبَيْنَـهُمْ وَهَدَيْنَـهُمْ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ . [۲۷] و آنان را برگزيديم و به راهى مستقيم ، راه نموديم» .

اهل بيت عليهم السلام ، در هر شرايطى ، عزيز ماندند و عزّت واقعى ، هرگز از آنان جدا نشد . زينب كبرا عليهاالسلام ، شيرزنِ استوارگامى بود كه عزّت اهل بيت عليهم السلام را در كاروان پُر رنج و اندوه كربلا ، به تصوير كشيد و با سخنان زيباى خود در مجلس يزيد در شام ، نشان داد كه عزّت واقعى ، تنها در سايه اطاعتِ حق به دست مى آيد و يزيديان ، اگر چه شُكوه و عزّت ظاهرى دارند ، امّا از درون ، پوچ و نابودشدنى هستند. او در سخنان آغازين خود در مجلس يزيد ، آيه اى از قرآن را برخواند كه نشان مى داد چرا خداوند به دشمنانش فرصت سركشى و بيداد مى دهد ، و بدين وسيله ، اسيران كاروان خود را تسلّى بخشيد:

«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ . [۲۸] و كسانى كه كفر مى ورزند ، هرگز مپندارند مهلتى كه به آنان مى دهيم ، براى آنها خير است . همانا مهلتشان مى دهيم تا بر گناه [ خود ] بيفزايند ؛ و براى آنها عذابى خوار كننده است» .

مرورى بر گُل واژه هايى كه زينب عليهاالسلام در آن شرايط سخت و جان فرسا بيان فرمود، نشانه عزّتمندى خاندان رسالت است .

 

 

[۱] «الاِصطفاء : الاِختيار» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۴۶۳) .

[۲] «اِرتضاه : رآه له أهلاً» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۳۲۴) .

[۳] الغيب : كلّ ما غاب عنك (لسان العرب ، ج ۱ ، ص ۶۵۴) .

[۴] إختاره أى إنتقاه (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۲۶۵) ، الاِختيار : الاِصطفاء (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۲۶۶) .

[۵] السرّ : من الاسرار الّتى تكتم ، أسرّ الشى ء : كتمه، سررتُه : كتمته (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۳۵۶ و ۳۵۷) .

[۶] «اِجتباه أى اِصطفاه» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۱۳۰) . «إختاره و اصطفاه و قرّبه إليه» (مجمع البحرين ، ج ۱ ، ص ۸۰ ) . «اجتبى الرجل الرجل إذا قرّبه» (العين ، ج ۶ ، ص ۱۹۲) .

[۷] رجل ذوقدرة أى ذو يسار (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۷۶) . قدر على الشى قدرة أى ملكه، فهو قادر و قدير (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۷۶) .

[۸] أعزّ الرجل : جعله عزيزا (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۳۷۴) . العزّ و العزّة : الرفعة و الاِمتناع (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۳۷۴) .

[۹] «هداه يهديه هداية إذا دلّه على الطريق» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۵۵) .

[۱۰] . لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۴۶۳ .

[۱۱] . همان ، ج ۱ ، ص ۶۵۴ .

[۱۲] . سوره اعراف ، آيه ۱۸۸ .

[۱۳] . سوره جن ، آيه ۲۶ ـ ۲۷ .

[۱۴] . ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۱۱ ، ص ۱۳۳ ـ ۱۹۴ «نمونه هايى از پيشگويى هاى امام على عليه السلام كه بعدا محقّق شد» .

[۱۵] . الكامل فى التاريخ ، ج ۲ ، ص ۴۰۵ .

[۱۶] . دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۶ ، ص ۴۱۴ ، ح ۲۷۱۰ (به نقل از : الإرشاد ، ج ۱ ، ص ۳۱۷ ؛ إعلام الورى ، ج ۱ ، ص ۳۳۹) .

[۱۷] «كَانَ الْاءِنسَـنُ عَجُولًا» (سوره اسرا ، آيه ۱۱) . «خُلِقَ الْاءِنسَـنُ ضَعِيفًا» (سوره نساء ، آيه ۲۸) . «إِنَّ الْاءِنسَـنَ خُلِقَ هَلُوعًا»(سوره معارج ، آيه ۱۹) .

[۱۸] نهج البلاغة ، خطبه ۵ ؛ بحار الأنوار، ج ۳۵ ، ص ۴ .

[۱۹] براى آشنايى با علوم اهل بيت عليهم السلام ، ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۱۰ ؛ اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث .

[۲۰] سوره قلم ، آيه ۵۰ .

[۲۱] سوره نحل ، آيه ۱۲۱ .

[۲۲] ر . ك : فرهنگ معين ، ذيل واژه «عزّت» .

[۲۳] سوره فاطر ، آيه ۱۰ .

[۲۴] سوره انسان ، آيه ۳ .

[۲۵] سوره بلد ، آيه ۱۰ .

[۲۶] سوره عنكبوت ، آيه ۶۹ .

[۲۷] سوره انعام ، آيه ۸۷ .

[۲۸] سوره آل عمران ، آيه ۱۷۸ .

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group