2
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
مقدمه
قيام و حرکت امام حسين عليه السلام، حرکتی حساب شده بود. حسين عليه السلام نه فراری بود و نه شورشی، بلکه مصلحی بود غيور؛ اين حرکت امام حسين عليه السلام صحيفهای بود از درسهايي برای ابناء بشر در ابعاد گوناگون معرفتی، اخلاقی، انسانی، مادی، معنوی، فردی، اجتماعی، مجموعهای بود و منشائی داشت و منشأش عبارت از يک حالت روحی بود که تحت عنوان غيرت مطرح میکنند، هم به معنای اخلاقی او و هم به معنای عرفانی او که به موازات هم بود. يعنی غيرت به معنای اخلاقياش که علمای اخلاق مطرح میکنند هم به معنای معرفتیاش که اهل سير و سلوک مطرح میکنند، هر دو دسته مطرح میکنند.
غیرت از دیدگاه اخلاقی
از ديدگاه اخلاقی غیرت عبارت است از آن حالت روحی که انسان کوشش میکند که محافظت کند از چيزی که شرعاً و عقلاً بايد از او محافظت شود؛ و گاهی در رابطه با قوا مطرح میکنند، میگويند از نتایج شجاعت است؛ و گاهی در ارتباط با نفس مطرح میکنند، میگويند اين از کِبَر نفس است، از بزرگی روح است.
روایاتی در ستایش غیرت
ما تحت اين عنوان روايات متعددهای داريم که ستايش میکند و مدح میکند و حتّی در ارتباط با ايمان قرار میدهد همين معنايی را که عرض کردم تحت اين لغت غيرت؛ روايت از پيغمبر اکرم است اين روايت را هم عامّه نقل میکنند، هم خاصّه؛ من از طريق عامّه ديدم خيلی متعدد هم اين جمله را از پيغمبر اکرم نقل میکنند؛ قال رسول الله صلی الله عليه وآله وسلّم:إِنَّ الْغَيْرَةَ مِنَ الْإِيمَانمن لایحضره الفقیه/ شیخ صدوق/3/ 444 ونهج الفصاحه،ص587 ، ح 2045)». به اين تعبير روايات متعدده ديدم شايد چهار، پنج روايت که در آن اين تعبير بود.
روايت ديگری است از پيغمبر اکرم، باز دارد قال رسول الله صلی الله عليه وآله وسلمكَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ ع غَيُوراً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهمن لایحضره الفقیه/شیخ صدوق/3/444)». حضرت ابراهيم ـ جد بزرگوارش را پيغمبر اکرم می فرمايدـ غيور بود البتّه اين حالت در من افزون است از او؛وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا يَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَمن لا یحضره الفقیه/شیخ صدوق/3/444)». چه تعبيري است! میفرمايد ـ حالا کنايه است اين ـ خداوند بينی آن کسی از مؤمنين را که دارای اين حالت نيست، يعنی غيور نيست به خاک میمالد؛ يعنی خوارش میکند.
حالا نگاه کنيد همين طور پله پله بالا میروم؛ روايت اوّل مربوط به مؤمنين بود، علامت ايمان؛ دوّم رفتيم بالا سراغ کی؟ انبيا و خود پيغمبر؛ روایت سوّم باز از پيغمبر اکرم است إنه لغيور و أنا أغير منه و الله أغيرمنی(الطرائف/سید ابن طاوس/1/223)»؛ یعنی من شخص غيرتمندی هستم اما خدا غيرتش بيش از من است. نگاه کنيد، رفت سراغ خدا. ديديد همين طورکه گفتم پله پله رفتيم بالا. اول صحبت مؤمن بود، بعد آمد سراغ انبيا، بعد حالا رفت سراغ خداوَ إنَّ اللهَ عَزَّوجل يُحِبُّ مِن عِبادِه الغَيُورخداوند دوست میدارد از بندگانش کسانی را که دارای اين صفت هستند. خوب من حالا در آينده میرسيم رواياتی را که در روابط گوناگون مطرح میشود حالا فقط من به اين مقدار که سر فصل بود من اينها را نقل کردم.
تقسیم بندی های غیرت
در باب تقسيمبندی، يک تقسيمبندی به طور کلّی میشود و آن اين است که اين حالت در ارتباط است با 1- امور معنوی 2- نسبت به جنبههای مادی؛ این یک تقسیمبندی است که میکنند. در باب مسائل معنوی در آنجا باز تقسیمبندی میشود از این جهت که اعمال گاهی جنبههای نفیی دارد، گاهی جنبههای اثباتی دارد؛ من هم روی همین زمینه به اصطلاح پیش میآیم و آن اینکه آن حالتی که برای روح پیدا میشود در ارتباط با امور معنوی که کوشش میکند او را حفظ بکند، گاهی جنبه عمومی دارد، گاهی جنبه خصوصی دارد.
ارتباط جنبه نفیی قیام حسینی با «غیرت»
خوب در اینجا آنچه را که مربوط بود به قیام امام حسین علیه السلام این بود که حرکت حضرت نشأت گرفته از آن حالت روحی بود که حضرت در ارتباط با امور معنوی یعنی دین داشت؛ آن حسّاسیّت در حفظ دین و کوشش در حفظ نسبت به امور معنوی که جنبه عمومی داشت که ما میگوییم در ارتباط با دین. این موجب شده بود که حضرت اینطور تنظیم بکند حرکتش را که بخشیاش جنبه نفیی داشت؛ من مجموعه قیام را عرض میکنم که جنبه نفیی بود؛ حضرت دیدند به اینکه یک مسئلهای دارد در جامعه مسلمین شکل میگیرد که این منافات دارد با اصل دین، لذا حضرت برای نفی این معنا و زدودن این معنا که برخلاف دین است و نگذارد در جامعه شکل بگیرد برای نفی او این حرکت را انجام داد که یک بخشیاش این است.
ما وقتی میرویم سراغ اصطلاحاتی را که به کار میبرند برای این سنخ از حرکتها و کارها میبینیم در روایاتمان هست در فقه ما هم هست، و آن این است که میبینند بدعتی دارد در جامعه شکل میگیرد.
تعریف فقهی بدعت
بدعت، چون شنیدید دیگر این لغت را؛ ما در مباحث طلبگی که میرویم مدرسه آنجا تعریفی میکنند از بدعت میگویند: به «اِدخالُ ما لیس من الدّین فی الدّین بما اَنّه مِن الدین». آنجا اینطوری تعریف میکنیم و بحث میکنیم. یعنی چیزی را وارد کردن در دین اما به نام دین و به این عنوان که از دین است؛ که میگویند بدعت و حرام[1]. در آنجا این تعریف را میکنند.
بدعت از دیدگاه روایات
حالا من میروم سراغ روایات در این باب که در آنجا در روایات ما راجع به تعریف بدعت هست از علی علیه السلامأَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كِتَابِهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ أَهْوَائِهِمْ وَ إِنْ كَثُرُوابحارالانوار/علامه مجلسی/32/223) میفرماید: اهل بدعت اینهایی هستند که نسبت به آنچه که از احکام الهیه است، از امور الهی و نبوی است با او مخالفت کنند و بروند سراغ آنچه را که خود میپسندند و هواهای نفسانیه آنها اقتضا میکند؛ خوب این یک تعریف از علی علیه السلام. یعنی کسانی که بر خلاف دستورات الهیّه و نبویّه عمل کنند و تبعیت از خواستههای نفسانیه خودشان بکنند.
در یک روایت از امام صادق علیه السلام است که حضرت میفرمایدمَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالبحارالانوار/علامه مجلسی/ علیه السلام 5/259)» کسی که مردم را به سوی خود متمایل کند در هر رابطهای، و دنبال این باشد که طرفدار جمع کند دور خودش و حال اینکه در بین مردم داناتر از او هست این هم بدعتگذار و بعد هم گمراه است. این دو روایت.
قیام حسینی برای مبارزه با بدعتها
امام حسین علیه السلام در هر دو رابطهای که در این روایات بود، دید دارد بدعت شکل میگیرد نسبت به امور دینی؛ یعنی کسانی که اهلیت ندارند برای سرپرستی جامعه اینها با لطائفالحیلی آمدند خودشان را در این جایگاه قرار دادند و حال اینکه آنهایی را که سزاوار هستند کنار گذاشتند؛ روایت را دقّت کردید، از امام صادق علیه السلام بود که اینها لیاقت ندارند، یا توانایی ندارند؛ حالا فرقی نمیکند و حال آنکه آنهایی که توانمند و لایقاند کنار گذاشته شدهاند و این معنا در جامعه دارد جا میآفتد. از طرفی حضرت دیدند که یک سنخ از اموری را که از محرّمات است قبحش از بین میرود و این هم مخالف لامر الله است، مخالف کتاب است، مخالف با سنت نبوی است، مطابق با هواهای نفسانی است و دارد به آنها عمل میشود؛ به تعبیر دیگر مخالف با احکام شرعیه است؛ دوتا چیز گفتم از هر دو روایت؛ یک روایت این، یک روایت آن؛ امام حسین علیه السلام غیرت دینی او اقتضای قیام را میکرد. اینجا برای او قابل تحمل به تعبیر ما نبود؛ حتّی وظیفه الهیاش بود. حالا من عرض میکنم که وظیفهاش هم بود، چیزی غیر از تکلیف شرعیاش هم نبود. لذا امام حسین علیه السلام وقتی که میبینیم صحبتهایش را، هر دوی اینها از داخل آن در میآید، هر دو تا.
وقتی که در مدینه ولید حضرت را میطلبد به اصطلاح برای بیعت کردن که حضرت میرود آنجا که مروان بن حکم قبلاً رفته بود آنجا نشسته بود امام حسین رو میکند به ولیدثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهبحارالانوار/علامه مجلسی/44/325)». این روایت دوم امام صادق بود، یعنی در بین این جامعه مسلمین کسی سزاوارتر از ما به این امر نیست، خوب در روایت داشتمَن دَعَا النَّاس اِلی نَفسِه وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالبحارالانوار/علامه مجلسی/ علیه السلام 5/259» بسیار خوب، پس این یک بدعتی است الآن فعلاً دارد گذاشته میشود در جامعه یعنی نااهل بخواهد بیاید جایگاهی را حیازت کند که آن جایگاه اهل دارد در جامعه.
دوموَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِبحارالانوار/علامه مجلسی/44/325)». نگاه کنید رفت سراغ چه؟ آن روایت اولفَالمُخالِفوُن لِاَمرِ الله(بحارالانوار/علامه مجلسی/32/223). و کتابش و رسولش العاملون بِرأیِهم وأَهوائِهمبحارالانوار/علامه مجلسی/32/223). برخلاف دستورات دارد عمل میکند، یک چنین آدمی است؛ مُعلِنٌ! یعنی علنی؛ یک وقت میگوییم مخفیانه؛ اما این علنی دارد بر خلاف احکام الهی عمل میکند؛ آن قبلیها به این صورت آشکار نبود.
اقرار حاکمان جور به غصب جایگاه خلافت
البته به شما عرض کنم اینها خصوصاً روایت امام حسین علیه السلام یک پیام ظریفی در آن دارد و مسئله اینکه این معنا بعد از پیغمبر اکرم شروع شد که آن کسی که سزاوار بود کنارش گذاشتند به طوری که خودشان اقرار کردند. خودشان دارند «لولا علي لهلك عمر و كذا» (بناءالمقاله الفاطمیه/احمدبن موسی بن طاوس/1 علیه السلام 5)اینها را خودشان نقل میکنند، نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار، این را به شما بگویم این روایت امام حسین علیه السلام خیلی پیام دارد. این را به شما بگویم خیلی زیباست، یعنی اینها بدعتگذاران بودند؛ گفت کار به جایی رسیده است که فردی مینویسد (الحَمد للّه الذی فضل المفضول علی الفاضل) -نعوذ بالله- خدا را بگذار در کوزه آبش را بخور! حمد میکند به خدایی که مفضول را مقدم داشت بر فاضل؛ اصلاً نمیفهمد؛ آدم چه بگوید!؟ بدبخت کارش به اینجا میرسد. گوش کنید، میخواهم بگویم پیام دارد؛ نمیخواهم بروم منحرف شوم در همین بحث.
نقش غیرت حسینی در بقاء اسلام
حسین علیه السلام غیرت دینیاش اقتضا نمیکرد که بگذارد این بدعت به طور کامل در جامعه مسلمین جا بیفتد، دیگه ومن الاسلام والسلام؛ اینکه اسلام بقائُه حُسینیٌاز همین جاست؛ لذا وقتی ما میبینیم حسین علیه السلام میآید در آن نامهای را که در جواب اهل کوفه مینویسد و فرمانی را که به مسلم ابن عقیل میدهد و راهی کوفهاش میکند، مینویسدبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». از حسین بن علی به سوی گروه مسلمانان و مؤمنان،أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهَانِئاً وَ سَعِيداً قَدَّمَا عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». هانی و سعید آمدند و نامه های شما را آوردند پیش منوَ كَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَيَّ مِنْ رُسُلِكُمبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». اینها هم آخرین کسانی بودند که نامه های شما را آوردند برای منأَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْحَقِّ وَالْهُدَیبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». بعد هم میگوید این به اصطلاح خلاصه نامه شما بود که ما به اصطلاح رهبری نداریم، پس بیا سوی ما و ما را هدایت کنوَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْأَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344) میگوید بعد من این را فرستادم بعد این را میگوید:فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ بِأَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ وَ ذَوِي الْحِجَى وَ الْفَضْلِ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدَّمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ فَإِنِّي أَقْدَمُ إِلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». بعد آخر سر حالا غرضم این استفَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِبحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)». به جانم قسم، فلعمری، به جانم قسم آن که شایستگی رهبری جامعه را دارد آن کسی است که حاکم بالکتاب باشد و احکام الهیّهالْقَائِمُبِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِكَ للَّهبحارالانوار/علامه مجلسی /44/344)» ببینید آخر کار من این را که میپذیرم که بیایم، بدانید برای این است، که بدعتی را که میخواهد در جامعه شکل بگیرد این را بگذارم کنار. جنبه نفیی دارد اینها. نگذارم جامعه مسلمین آلوده بشود به این. چون اگر این چنین شود همین که تعبیر کردم وَ السَّلَام(بحارالانوار/علامه مجلسی/44/344)چیزی ته آن نمیماند دیگر.
حسین علیه السلام ؛ مصلح غیور
حسین علیه السلام مصلحٌ غیورٌ. (مثل حضرت موسی)، همینطور که در وصیتنامهاش هم نوشته بود که برای اصلاح امت جدم قیام میکنم؛ اصلاح چطوری؟ این طوری که نگذارم بدعت در جامعه شکل بگیرد؛ توجه کنید اگر کسی دقّت بکند از مکّه که حرکت کرد، در بین راه خیلیها با او برخورد کردند، با آنها صحبت کرد، دعوت کرد، چه کرد که ما میبینیم به اینکه همین به تعبیر من که این رگه در آن هست که من هدفمندم؛ حساب شده. منشأش هم غیرت دینی است که من دارم.
غیرتمندی همسر زهیر
فقط یک مورد است که من در تاریخ من دیدم که من باید بگویم که در آن مورد هم باز یک مرد من آنجا دیدم؛ چون ما گفتیم غیرت عبارت از چیست؟ میگویند «مردانگی»، و آن موقعی بود که میگویند کاروان حسین علیه السلام رسید به یک جایی که اُتراق بکند. دید خرگاه و خیمههای مفصلی هست آنجا، بعد هم اینجور که نقل میکنند شخصی است که از قبیله خاصی است، میگوید من آنجا بودم، دیدم امام حسین آمد اتراق کرد و با خدم و حشم خیلی مفصل؛ ما هم با زهیر بودیم. این هم از شجاعان معروف عرب هم هست خیلی خیمه و خرگاه مفصلی هم داشته است. میگفت ما اصلاً بعد از اعمال سریع آمدیم، بعد در راه مقیّد بودیم برخورد به امام حسین هم نکنیم. چون میدانستیم حرکت کرده ایشان به سمت کوفه.
میگوید که نشسته بودیم غذا میخوردیم، یک وقت دیدیم فرستاده حسین علیه السلام آمد درب خیمه زهیر؛ گفت همه هم نشسته بودیم مشغول غذا خوردن، رو کرد به زهیر اول سلام کرد بعد گفت «اَجِب اباعَبدالله» خوب همین که گفت اَجِب اباعَبداللهمن در یک تاریخ دیدم نوشته است که این غذاها از دستهایمان افتاد زمین؛ در یک جا دیدم نوشته حتی این لقمهها از دهانمان هم افتاد؛ اینقدر گفت بهتمان برد. یک چیزی که هیچ نمیخواستیم، با آن برخورد کردیم. در بعضی جاها هم دارد كأن على رءوسناالطير(بحارالانوار/علامه مجلسی/53/ علیه السلام)، همین طور سکوت، گفت از پشت پرده یک غیور، یک مرد صدایش بلند شد؛ همسر زهیر بود گفت: سبحان الله ـ خانمها پشت پرده بودندـرو کرد به زهیر گفت به او: یازهیر، سبحان الله، پسر پیغمبر تو را میخواهد، دعوتت میکند، تو نشستهای؟! بلند شو برو حرفهایش را گوش کن، اگر میتوانی عمل کن، اگر هم نمیتوانی بگو نمیتوانم، برگرد بیا؛ مگر چه میشود؟
او میگوید وقتی همسر زهیر این را با تشرّ به او گفت، بلند شد رفت. من در یک تاریخی دیدم وقتی زهیر از این خیمهاش آمد بیرون رفت به سوی خیام حسین علیه السلام دارد این جوانهای بنی هاشم آمدند به استقبالش. من یک جایی دیدم این را که اینها همه آمدند؛ حتی دیدم آنجا نوشته بچههای 10، 11 ساله هم آمدند به استقبال زهیر. این باید با اشاره حسین علیه السلام باشد؛ آن دید معنوی که حسین علیه السلام داشت و میدانست که این چه عاقبتی دارد. میگوید من با زهیر رفتم و دیدم اینها استقبال کردند.
تصرّف انسان برتر در نفس زهیر
میگوید زهیر رفت وارد خیمه حسین علیه السلام شد، برگشتند این جوانها، کانّه تنها بود زهیر با حسین علیه السلام مینویسندفَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُه بحارالانوار/علامه مجلسی/44/3 علیه السلام 2)». توقف خیلی کوتاهی کرد زهیر در خیمه حسین علیه السلام؛ اما این زهیر که آمد بیرون دیگر آن زهیری نیست که رفته بود داخل؛ آن زهیر زبون بود، صِغَر نفس داشت به تعبیر ما؛ اما این زهیر، زهیر غیور است. آمده است بیرون دیگر این کِبَر نفس دارد. دیگر این روحش بزرگ شد، وسیع شد، انسان برتر تصرّف در او کرده است. دیدیم این چهره که گرفته بود رفت، حالا باز شده استجَاءَ مُسْتَبْشِراً قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهبحارالانوار/علامه مجلسی/44/3 علیه السلام 2)»؛ کأنّه نور از صورت زهیر میبارد.
آمد رسید، بلافاصله گفت همه شما بروید، همه شما، من با هیچ کسی کاری ندارم. گفتند: زهیر چه شد؟ نفهمیدیم! تو نمیخواستی بروی، حالا ما برویم؟! گفت: عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَيْنِبحارالانوار/علامه مجلسی/44/3 علیه السلام2)» من تصمیم گرفتم با حسین باشم؛ من از این جدا نمیشوم. رو کرد به همسرش گفت: تو هم برو. همسرش گفت: من کجا بروم؟! من منشأ این موفقیت تو شدم؛ من بروم؟! مگر من نمیخواهم روز قیامت پیش زهرا سرافرازی کنم؟
آمد تا کربلا؛ روز عاشورا تمام شد؛ مینویسند همسر زهیر به غلام زهیر کفنی داد گفت: برو مولایت را کفن کن. غلام رفت، اما مولا را کفن نکرد و برگشت. همسر زهیر گفت: چرا مولایت را کفن نکردی؟ گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال اینکه بدن پسر پیغمبر بی کفن...
[1]در نامه امام حسین (ع) به مردم بصره آمده است: «أنا ادعوکم الی کتاب الله و سنّة نبیّه ، فانّ السّنة قد اُمیتَت والبدعة قد اُحییت» من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر خدا فرا میخوانم، چرا که در جامعه شما سنت نبوی را از بین رفته و بدعت و فریبکاری را جایگزین آن میبینم. كتاب: سيره معصومان، ج 4، ص114نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: على حجتى كرمانى