أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعَالَمِين وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّد وَ آلهِ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللّه عَلى أَعدائِهِم أَجمَعين أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ
رَبِ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
مقدمه
از دوستان اهل علمی که مدّتها زحمت کشیدند تا حوزۀ علمیّۀ تهران را مستقل کنند و تا حدودی هم موفّق شدند تشکّر میکنم و از خداوند متعال میخواهم که انشاءالله به زودی در تمام ابعاد به طور کامل مستقل شود به خصوص در بعد اقتصادی. مسائلی که در این جلسه قابل طرح است و چه بسا باید هم طرح شود زیاد است امّا فرصتی نیست که به طور کامل بیان شود ولی بعضی از آنها را اشاره میکنم به این خاطر که، «مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّه». قبل از آنکه وارد موضوعی شوم طرح مسئله میکنم.
بیان علّت تشکیل مجالس علمی
اوّل؛ در این مجالس باید مسائلی مطرح شود که نسبت به علما و علم جنبۀ کاربردی داشته و به تعبیر ما عملی باشد. مثلاً بخواهیم تاریخچۀ علوم را مطرح کنیم و یا اینکه مسئلۀ اهمّیت علم از نظر اسلام و امثال اینها را بیان کنیم. به نظر من تشکیل این مجالس و شرکت در آن برای مدعوّین به این دلیل نیست. بلکه میخواهند مسائلی که از نظر عملی مورد نیاز است را مورد ارزیابی قرار دهند.
منظور از علم چیست؟
مطلب دوم؛ بحث از اینجا شروع میشود، مراد از علمی که در معارف ما وارد و به تحصیل آن ترغیب شده است چیست و آیا منظور مطلقِ علم است یا مطلق علم نیست؟ تقریباً دایره را ضیق کردم. آنچه در روایات وارد شده زیاد است که به عنوان نمونه عرض میکنم: «مَا مِنْ مُتَعَلِّمٍ يَخْتَلِفُ إِلَى بَابِ الْعَالِمِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ عِبَادَةَ سَنَةٍ»؛[1] این بسیار ارزش دارد؛ کسی که علمآموزی میکند هر قدمی که بر میدارد معادل یک سال عبادت است. این برای تحصیل علم است. یا این تعبیر: «إِنَ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم»؛[2] فرشتهها برای کسانی که دنبال تحصیل علم هستند بالهایشان را پهن میکنند، «حَتَّى يَطَأَ عَلَيْهَا»؛ و شخص محصّل پایش را بر روی آنها میگذارد، «رِضًا بِه». تا اینکه به اینجا میرسد: «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ».[3] یا «نَوْمٌ مَعَ عِلْمٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ مَعَ جَهْلٍ»،[4] یا «رَكْعَتَانِ يُصَلِّيهِمَا الْعَالِمُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ رَكْعَةٍ يُصَلِّيهَا الْعَابِد».[5]
استفاده از علوم در ترویج و تبلیغ دین
آیا اینها مطلقِ علم است یا نه؟ جواب: نه! مطلق نیست. آیا این ارزشها و این آثار، مترتّب بر تحصیل مطلق علم است؟ جواب: نه! ما از آثارمان این را برداشت نمیکنیم. ظاهراً این نسبت به علومی است که به نحوی و به نوعی برای ترویج و تبلیغ دین به کار گرفته میشود، حالا هر علمی که میخواهد باشد، مثل زبان. امّا برای چه؟ که آن را برای ترویج دین استفاده کنند.[6]. به ذهن میآید که اینطور باشد. این آثار مترتّب بر تحصیل آن علوم است که به نوعی در راه ترویج و تبلیغ دین به کار گرفته میشود.
مطلب سوم؛ از بُعد دیگر آیا همین علومی که به نحوی و به نوعی برای ترویج دین به کار گرفته میشود اینکه آثار و تحصیلش بر این ارزشهای والا مترتّب باشد به طور مطلق است یا نه؟ جواب: نه! روایات ما این مطلب را توضیح میدهند. «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ رِيَاءً وَ سُمْعَةً يُرِيدُ بِهِ الدُّنْيَا نَزَعَ اللَّهُ بَرَكَتَهُ وَ ضَيَّقَ عَلَيْهِ مَعِيشَتَهُ وَ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَكَ»؛[7]روایت دیگری:«إِيَّاكُمْ أَنْ تَطْلُبُوهُ لِخِصَالٍ أَرْبَعَ لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ تُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ تُرَاءُوا بِهِ فِي الْمَجَالِسِ أَوْ تَصْرِفُوا بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ لِلتَّرَؤُّسِ»؛[8] روایات زیادی داریم.
انگیزه در تحصیل
مطلب دیگری در اینجا مطرح است و آن اینکه: آن کسی که تازه به تحصیل و طلب علم ارزش میدهد چگونه با مسئله انگیزه تحصیل مواجه میشود. از طلبههایی که وارد حوزهها میشوند سؤال کنید که برای چه آمدی؟ و برای چه درس میخوانی؟ اینجا است که شقوق پیدا میکند، یعنی انگیزههایشان مختلف است. مثلاً والاترین انگیزه برای به دست آوردن علم را این مطرح میکنند که میگویند: طلب علم برای علم. یعنی میخواهم عالم بشوم. ما میگوییم این ارزنده است و ارزش هم دارد.[9]یا مثلاً شخصی میگوید: میخواهم در اجتماع مرتبه رفیعی را پیدا کنم، یا میخواهم مرجع تقلید بشوم. میگوید: بهتر از این میخواهی؟ مقامی والاتر و مقدّستر از این داریم؟ و البته در جایی هم تنزّل میکند و پایین میآید. در اینجا عدّهای هستند که بستگی به نظرشان دارد. بعضی نظر بلند هستند امّا اینها نظرشان پایین است و فرض کنید، میگویند: میخواهیم حیثیتی پیدا کنیم و امور معیشتی را بگذرانیم. به تعبیر من وسیلهای برای امرار معاش داشته باشیم. اخیراً هم سطح پایین آمده و میگویند: برای مدرک درس میخوانیم. الآن مدرک را که بگیری چه کار میخواهید بکنید؟ میخواهند از این راه پول در بیاورند و زندگی و معیشتشان را تأمین کنند. من از شما سؤال میکنم: آیا همۀ این اشخاص ارزشهایی را که برای تحصیل علم آمده دارند؟ آیا این آثار بر این تصمیمات مترتّب میشود؟ جواب: نه!
علمِ با معنویّات علم است
جملهای را از امام(رضواناللهتعالیعلیه) عرض میکنم. من هرچه دارم از استادم دارم. ایشان میفرماید: «علمِ تنها فایده ندارد، علمِ با معنویّات علم است.» در دو جمله دقّت کنید. اوّل ایشان میگوید: علم تنها فایده و ثمر ندارد و دوم، علمیّتش را نفی میکند. میگوید: اصلاً علم نیست. ایشان میگوید: ادب تنها فایده ندارد. ادب با معنویّات ادب است. که بعداً میرود سراغ اینکه معنویات تمام ساحات بشر را مشخّص میکند. «اگر در حوزههایِ علمیِ قدیمی تهذیب نفس نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوی نباشد و فقط آموزش علمی باشد و فقط علم در کار باشد، از آنجا افرادی بیرون خواهند آمد که دنیا را هلاک میکنند و به هم میزنند». آن اشخاصی که برای مرجع تقلید شدن به حوزه آمدهاند،[10] بدانند که از آن آثار خبری نیست، چون در آن خدا نیست؛ هرچه هست امور دنیایی است. سؤال میکنم: در آخر چه میشود؟ و چه به دست میآوری؟ ای عالم بدون انگیزۀ الهی! در تحصیل و تدریست، در آخر چه میماند؟ میخواهم قضیّهای را از استادم(رضواناللهتعالیعلیه) نقل کنم.
اگر میخواهی مرجع تقلید بشوی آخرش این است
بعد از وفات مرحوم آیتالله بروجردی(رضواناللهتعالیعلیه) بود. در قم، آنجایی که مزار مرحوم آیتالله بروجردی است، عکس بزرگی از ایشان به دیوار هست. در آن زمان پایین مرقدشان و بالا عکسی از ایشان بود و زیر آن عکس دیگری از تشییع جنازه مرحوم آیتالله بروجردی بود. امام ما را نصیحت میفرمودند: «آن عکس بالا که میبینید آیتالله بروجردی زنده است که نفوذش قطر عالم تشیع را گرفته بود. او همان مرجع تقلید است. چند سانت پایین که میآیی همان آیتالله بروجردی است، امّا جنازهاش بر روی دست مقلّدین و علاقهمندان ایشان است. چند متر میایی پایین، نگاه میکنی و میبینی آیتالله بروجردی زیر خروارها خاک تنها خودش و اعمالش است. میخواهی مرجع بشوی، آخرش این است.»
ترویج و تبلیغِ دین اسلام، انگیزهای والا
نظرت را بلند کن، برای ترویج دین اسلام، برای تبلیغ دین اسلام و برای نصرت دین الهی تلاش کن. لذا اوّلین چیزی که بر تمام حوزههای علمیّه لازم است این است که تصحیح انگیزۀ تحصیل و تدریس کنند. اوّل بروند و انگیزۀ آمدن در حوزه را تصحیح و تنزیه کنند.
حوزههای علمیّه در پی انگیزه سازی برای طلّاب باشند
در باب مسئلۀ انگیزه برای تحصیل و تدریس، فضلا، طلّاب محترم و اساتید معظّم باید مراعات این را کنند که این انگیزه برای اینکه حوزههای علمیّه را از رکود بیرون بیاوریم کمک است. الآن بدترین رکود را داریم. تورّم در حوزهها هست، امّا پیشرفت نیست. چرا بترسیم؟ عدّهای طلبه در اینجا جمع شدیم تا از این مسائل بگوییم. آیا طلبهها آنطور که باید درس بخوانند درس میخوانند؟ استادم میفرمود: «این امانت در دست شما است؛ امانت الهی است، حفظش کنید و حفظش به این است که درس بخوانید.» آیا این حوزهها مثل حوزههای علمیّه سابق است و به همان نحو در تحصیل کوشش میکنند؟ انشاءالله که اینطور باشد. اگر کسی از من بپرسید من چشمم را روی هم میگذارم و میگویم: انشاءالله، چون میبینم که غیر از این است. یکی از آثار تصحیح انگیزه برای تحصیل و تدریس که اگر تنزیه شود، الهی شود و برای ترویج دین و تبلیغ دین باشد این است که: کمر همّت را میبندد و درس میخواند، چون میخواهد ترویج دین کند، امّا آن انگیزه در شخص وجود ندارد تا به فعّالیّت وادارش کند.
روحانیون باید ساده زندگی کنند
وقت نیست و سخن هم زیاد است. امّا آنچه استادم(رضواناللهتعالیعلیه) به آن تکیّه میکرد، پیش میکشم که تعبیر از امور مهمّه میکرد. راجع به محصّلین، مدرسین، حوزهها میفرمود: «یکی از امور مهمّه این است که روحانیون باید ساده زندگی کنند.» این هم از همان تصحیح انگیزه نشأت میگیرد و ریشه در آن دارد. ایشان میفرمودند: «هرچه بروید سراغ اینکه قدمی برای بهتر شدن خانهتان بردارید از معنویات و ارزشتان به همان مقدار کاسته میشود.» این از جملات ایشان است که: «ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.»
تربیت امام خمینی در سادهزیستی
دو جریان از خود ایشان نقل میکنم. یکی از آنها را نشنیدید چون از خودم است. ما بیش از پنجاه سال پیش قم بودیم. پنجشنبه و جمعهها که تعطیل بودم، یکی در میان برای دیدار پدر و مادرم به تهران میآمدم. معمولاً هم گاراژهایی بودند که مسافربری میکردند. بلیط گرفته بودم که به تهران بیایم. نشسته بودم و منتظر اینکه سوار شوم. ناگهان امام را دیدم که تنها وارد شدند.[11] گفتند: شما هم تهران میروید. گفتم: بله حاج آقا! گفتند: پس با هم برویم. سوار شدیم. آن موقع سه یا چهار ساعت طول میکشید. وقتی جمله ایشان را میخواندم یاد همین قضیه افتادم که: ارزش انسان به خانه نیست... به اتومبیل هم نیست. نمیخواهم بگویم ایشان ماشین نخریدند بلکه میخواهم بگویم، آیا ایشان آن موقع نمیتوانست یک عدد از این ماشینهای کرایهای را بگیرد و به تهران بیاید؟ ایشان میتوانست امّا نکرد. به چه دلیل؟ برای اینکه میخواست با روش و منش خود، من و امثال من را تربیت کند. حواستان جمع باشد! ارزش به آن ماشینها نیست. میفرمود: به هر مقدار که از نظر مادیّت نزدیک شوی و آن را بخواهی بهتر کنی از آن طرف کاسته میشود.
مواظب باشیم که مسیرها عوض نشوند
قضیّۀ دیگری را نقل میکنم. این را بسیاری از دوستان وآقایانی که در قم هستند هم میدانند. بعد از انقلاب دارالشفا را میخواستند خراب کنند و بسازند. به محضر ایشان آمدند تا برای تخریب اجازه بگیرند. ایشان این جمله را فرمودند: «هر یکدانه از این خشتها و آجرها که برای تعمیر دارالشفا عوض شود و یک آجر جدید بیاید، به همان مقدار از قداست اینجا کاسته خواهد شد.» این حرفها در حوزههای علمیّۀ ما مسخ و نسخ شدند و مسیرها دارد عوض میشود.
زیّ طلبگی را حفظ کنید
ایشان میفرمود: «زیّ طلبگیات را حفظ کن.»این از قدما و از ائمه(علیهمالسّلام) به ما رسیده است. ایشان خیلی این تعبیر را داشتند. «زیّ طلبگی را حفظ کن که اگر این را حفظ نکردی لطمهای به روحانیّت میخورد. لطمه به روحانیت، لطمه به اسلام است.» این عین جملات ایشان است. زیّ که گفته میشود یعنی همۀ شئون زندگی را در برمیگیرد؛ از خوراک، پوشاک، مسکن، هیکل، رفتار و گفتار. به خصوص ایشان نسبت به همنوع تکیّه داشتند. که آخوند، طلبه، محصّل و روحانی با روحانی دیگر رفتاری آموزنده داشته باشد. من چیزی نشنیدم و اصلاً کسی هم به یاد نمیآورد که ایشان حتّی یکبار در مجلسی غیبت کرده باشند یا اگر هم شده جلویش را نگرفته باشند. اینقدر مراعات میکردند. در میان طلبهها عملاً منش و روششان این بود. نه تنها لفظاً تربیت میکردند بلکه عملاً هم این کار را انجام میدادند و تأکید هم میکردند که مراعات جهات ظاهر را بکنید. اینطور نباشد که در ظاهر از روحانی عمل ناپسندی سر بزند. معمولاً ایشان موقعی که میخواست درس تعطیل بشود، چه قبل از ماه رمضان و چه قبل از محرّم نصیحت میکردند. به این خاطر که طلبهها به بلاد دیگر کوچ میکردند. ایشان خصوصیّات را تذکّر میدادند.
عقل اجتماعی مقدم است
ضمن آن خیلی مقیّد بودند و میفرمودند: «اگر میخواستی به جایی بروی و دیدی روحانیای آنجا هست، یکوقت متعرضش نشوی. اگر متعرضش شوی اوّلین کسی که صدمه میخورد خودت هستی». حتّی این جمله را از یکی از بزرگان نقل میکردند: «زمانی که امر بین عقل اجتماعی و مقدّسگرایی دایر شد، عقل اجتماعی مقدّم است.» مثلاً روحانیای هست که انسان خوبی است، نماز شب میخواند و به تعبیر من شب تا صبح عبادت میکند امّا روحانی دیگری هست که مراعات جهات شرعی را میکند و خیلی مقیّد است تا برخلاف متعارف یک روحانی عمل نکند. میگویند دومی مقدّم بر اوّلی است. کسی متعرّض آن روحانی نشود. میفرمودند: این مقدّم بر آن است و عقل اجتماعی تقدّم دارد.
اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
اللَّهُمَ لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَا وَ لَا تَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا
أللّهُمَّ وَفِّقنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرضَی اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. بحار الأنوار، ج1، ص184
[2]. بحارالأنوار، ج1، ص177
[3].بحارالأنوار، ج1، ص195
[4].بحارالأنوار، ج1، ص185
[5]. بحارالأنوار، ج74، ص57
[6]. البته زبان که گفتم منظورم کلّی است. خود ما طلبهها در اوّل زبان عربی یاد میگیریم. مسئله خیلی روشن است.
[7]. بحارالأنوار، ج74، ص100
[8]. أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص95
[9]. در اینجا امّایی دارد که بعداً عرض خواهم کرد تا مراتب بعدی را یکی یکی مطرح کنم.
[10]. به این خاطر مرجع تقلید شدن را میگویم که زیباترین و شیرینترین انگیزه را دارد.
[11]. آنوقتها به ایشان حاج آقا میگفتیم.