بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه جلسه قبل....
براى تشخيص ايمان بايد ملاحظه كرد كه شهوت بر انسان غالب است يا انسان بر شهوت ؟
اگر قبضه نفس مؤمن در اختيار اوست ، مؤمن بر شيطان نفس غالب است. مؤمن ، امين است و بر جان خويشتن خيانت نمى كند. چون رها كردن اين ياغى چموش خيانت به نفس است. مؤمن بر احساسات خويش حاكم است ، چشم ، گوش و اعضا و جوارح او در اختيار ايمان و عقل او است.
2.مهار خشم :
خشم و شهوت براى شعله ور شدن نيازمند مقدماتى است. در قرآن كريم ، توصيه هايى براى پيشگيرى غليان غضب مطرح شده و نيز توصيه هايى براى فرونشاندن آن پس از اشتعال بيان شده است. در سوره قصص در اوصاف مؤمنان مى فرمايد :
«و چون آيات بر آنها تلاوت شود گويند ايمان آورديم كه اين قرآن از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پيش از اين تسليم بوديم اينان را دوباره پاداش نيكو دهند زيرا صبر و ثبات ورزيدند و بدى را به نيكى دفع مى كنند و از آنچه روزى آنها كرديم انفاق مى كنند.»
«يدرؤون» به معناى «يدفعون» است. يعنى مؤمنان ، بدي ها را با نيكي ها دفع مى كنند. اين همان جنبه پيشگيرى است. آنها زمينه خشم را از بين مى برند.
در آيه بعدى مى فرمايد : «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لكم اعمالكم» وقتى از جاهلى سخن بدى مى شنوند ، توجه نكرده و اعراض مى كنند و مى گويند كارهاى ما به خود ما مربوط مى شود و كارهاى شما به شما.
سپس مى فرمايد : «سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين» (15) سلامت بمانيد ، ما نادان را نمى طلبيم.
در قرآن كريم در وصف عباد رحمان مى فرمايد : «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» (16) هنگامى كه مخاطب اهل جهل قرار مى گيرند مى گويند : سلام بر شما.
اين آيات نشان مى دهد كه مؤمنان با روش خاصى زمينه هاى غضب را از بين مى برند. يك جا به حرف جاهلان گوش نمى كنند و پيش خود مى گويند: «لا نبتغى الجاهلين» از جهال پيروى نمى كنيم.
يعنى با روش جاهلانه با جاهلين برخورد نمى كنند. اين برخوردها نوعى مهار نفس هم هست.
در برخى موارد هم مؤمن از خشم استفاده مى كند و آن جايى است كه بخواهد در برابر ظلمى بايستد. مؤمن ظلم پذير نيست و لذا بايد از نيروى غضب استفاده كند ، اگر شخصا توانست ظلم را بر طرف كند ، رأسا عمل مى كند و اگر نه از نيروى مؤمنان ديگر مدد خواهد گرفت. در آيه اى از سوره «شورى» در توصيف مؤمنان در برابر مهار شرعى قوه خشم مى فرمايد :
«و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون» (17) اينان نسبت به ظلمى كه درباره شان مى شود ، از مؤمنان يارى مى طلبند.
«هم ينتصرون» يعنى يا از ساير مؤمنان يارى مى طلبند و يا آنكه وصف روحيه مؤمنان است كه در برابر ظلم يكديگر را يارى مى كنند.
«و جزاء سيئة سيئة مثلها» (18) و جزاى بدى و ظلمى كه در حق شما ـ مؤمنان ـ روا داشتند ، (بدى در حد همان بدى است) نه بيشتر.
به مؤمنان توصيه مى كند كه از نيروى خشمشان به اندازه استفاده كنند. در باب قصاص هم قرآن به اين مسئله توجه دارد. هنگام قصاص حق ندارى از حد تعدى كنى !
«فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» (19) پس هر كه به جور و ستمكارى شما دست دراز كند او را به مقاومت از پاى درآوريد بقدر ستمى كه به شما رسيده.
قرآن به مؤمنان توصيه مى كند كه در موضوع خشم بايد «مماثله» را مراعات كنند. البته ، همواره خداوند سفارش كرده كه اگر بتوانى بدون استفاده از نيروى خشم جلوى تجاوز را بگيرى ، اولى است.
«فمن عفا و أصلح فاجره على الله إنه لا يحب الظالمين» (20) پس كسى كه عفو كرد و اصلاح نمود اجرش بر خداست ؛ خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
از اين آيه درمى يابيم كه اگر كسى توانست بدون استفاده از نيروى خشم ، دست به اصلاح زند ، در نزد خداوند پاداش دارد زيرا خداوند از تجاوز بدش مى آيد. البته اگر با اين روش نتوانستى بر خشمت غلبه كنى آن را اعمال كن تاحق از بين نرود.
لذا فورا در دنباله آيه مى فرمايد : «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل» (21)
اگر براى جلوگيرى از ظلمى كه به شما شده است ، از ديگران يارى بگيريد. مانعى ندارد.
آيه بعدى مى فرمايد : « انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم» (22)
بدرستيكه مواخذه بر كسانيست كه بر مردم ظلم مى كنند و در زمين در پى امور باطل مى گردند آنها را عذابى دردناك خواهد بود.
دنباله آيه ، از صبر و غفران تكلم فرموده است. و تذكر مى دهد كه مؤمن در مقام خشم بى اعتنا نيست و در جايى كه حق و معقول باشد ، مى تواند از آن استفاده كند. فلسفه جهاد با كفار و ستمگران همين است ، اما مؤمن مجاز به مثله كردن كافر در جنگ نيست زيرا خشم مؤمن در دايره مهار شرعى است.
3.ترك معاصى :
مؤمن از محرمات پرهيز مى كند و به اعمال شايسته و صالح رغبت دارد.
در سوره شورى آمده است: « و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش» كسانى كه از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب مى كنند.ذكر واژه «الفواحش» يك نوع ذكر خاص بعد از عام است.گناهان، اعمالى هستند كه شارع مقدس از آن نهى فرموده اگر چه از ديد افراد متعارف زشت نباشد.چنان كه قمار، از نظر ظاهر ممكن است قبحى نداشته باشد.اما برخى گناهان از نظر شرافت انسانى قبيح هستند، مانند زنا و لواط.اين اعمال، زشتى ظاهرى هم دارند.لذا خداوند اين دو نوع معصيت را جدا ذكر فرموده است.
درباره اعمال واجب نيز در آيه بعد ذكر خاص بعد از عام شده است: «و الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة» (23) مؤمنان به درخواست پروردگارشان پاسخ مثبت مى دهند و نماز برپاى مى دارند.
چون نماز در ميان اعمال واجب درخشندگى خاصى دارد ، به طور جداگانه ذكر شده است.
حالات مؤمن در روابط اجتماعى :
قبل از ورود به اين بحث، ذكر مقدمه اى ضرورى است : مؤمنان با يك واقعيت خارجى روبرو هستند و آن اينكه همه اعضاى جامعه اى كه مؤمن در آن زندگى مى كند مانند او، با ايمان نيستند ، خواه ناخواه ، مؤمن با غير مؤمنان و غير مسلمين تماس و روابطه دارد. از اين رو ، بايد رابطه اش را با مؤمنان و كفار جامعه بر اساس اصول و عملى مشخص تنظيم كند.
1.محبت به مؤمنان و شدت نسبت به كفار :
قرآن مى فرمايد : مناسبات مؤمن با مؤمنان بايد بر اساس محبت، دلسوزى و گذشت باشد اما در برابر كفارنبايد بر اساس محبت و ولايت باشد. بلكه بايد بر اساس شدت و سطوت برخورد شود.
در سوره فتح مى خوانيم : «محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم» (24)
پيامبر و مؤمنانى كه با وى هستند ، در برابر كفار غليظ و شديد و در ميان خود مهربان و با گذشت هستند.
از نظر قرآن ، مؤمن خودسرانه عمل نمى كند و پايبند مشورت با مؤمنان است. اين دستور، يك اصل كلى در روابط اجتماعى مؤمنان است كه حقوق مؤمنان نبايد ناديده گرفته شود. البته، مشورت نسبت به مؤمنان است نه كفار.
در دنباله آيه فوق پس از آنكه فرمود : «پروردگار را اجابت مى كنند و نماز برپاى مى دارند» ، بلافاصله مى فرمايد :
«و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون (25) كارهاشان را بر اساس مشورت انجام مى دهند و از آنچه ما روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند.»
مراد از «امر» در اينجا، كار شخصى نيست ، مربوط به كل جامعه است.
البته، كارهايى كه به مشاركت مؤمنان باز مى گردد نيز مشمول آيه است ، مثلا در كوچه اى كه چند مؤمن در آن زندگى مى كنند ، امور كوچه ميان آن مؤمنان به شور اداره مى شود. هر امرى كه مؤمن ديگرى در آن حق دارد ، مشمول مشورت است و نبايد خودسرانه عمل شود.
2.ولايت متقابل :
ارتباط مؤمنان با يكديگر دو محور دارد :
محور اول محبت است كه پشتوانه ارتباط مؤمنان است.
محور دوم ، ولايت و سرپرستى است.
مؤمنان در بين خود ، رابطه سرپرستى متقابل دارند. براى مثال ، رابطه ميان پدر و فرزند ، يا مادر و فرزند را در نظر بگيريد ، رابطه جمعى است و بر دو اساس استوار است ، پدر يا مادر در عين اين كه فرزندانشان را دوست دارند ، سمت سرپرستى آنان را نيز دارند. سرپرستى در اينجا ريشه در محبت دارد.
عشق اوليا به فرزندان موجب مى شود تا بر اعمال آنان مراقبت و نظارت داشته باشند و اين اصل تنها شامل پدر و مادر نمى شود ، هر كسى كه به ديگرى علاقه مند است، از شخص مورد علاقه ، محافظت و مراقبت مى كند. اين مراقبت و يا محافظت در دو حيطه دفع ضرر و جلب منفعت صورت مى گيرد. يعنى او را به سوى منافع خودش ارشاد و هدايت مى كند و از مضرات باز مى دارد.
مؤمنان به دليل كمال محبتى كه بينشان برقرار است ، حق سرپرستى و ولايت بر يكديگر پيدا مى كنند.
فقها مى فرمايند ولايت ، امرى جعلى (قراردادنی) است ، يعنى از جعل شارع مقدس پديد مى آيد. البته ، اين جعل پشتوانه و تكيه گاهش «محبت» است. شارع مقدس بر اين مبنا ، يك سلسله احكام را جعل فرموده است.
در سوره توبه مى خوانيم : «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض» (26)
مردان مؤمن و زنان مؤمن نسبت به يكديگر ولايت دارند. هر مؤمنى نسبت به مؤمن ديگر (اعم از مرد و زن) سمت سرپرستى پيدا مى كند. «ولى» هم به معنى سرپرست است و هم به معناى دوست. دوستى باعث جعل ولايت است.
مقتضاى اين دوستى چيست ؟ نظارت و مراقبت
از اينجاست كه حكم امر به معروف و نهى از منكر منشأ مى يابد.
در دنباله آيه شريفه آمده است : «يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر» (27) امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.
امر به معروف و نهى از منكر مترتب بر همان ولايت است. امر به معروف يعنى هدايت و ارشاد و نهى از منكر يعنى مراقبت از اين جهت كه خداى ناكرده مؤمن به بد و منكرى گرفتار نشود .
اين رابطه ، مخصوص مؤمنان است اما رابطه ميان منافقين به عكس است. نه تنها محبت و دوستى در كار نيست بلكه بين ايشان دشمنى حكمفرماست.
در همان سوره توبه مى فرمايد : «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف» (28) منافقين و منافقات هم از يك قماش هستند [اقتضاى حال اين گروه چيست؟] امر به منكر و نهى از معروف مى كنند.
مؤمنان بر خلاف منافقين ، نسبت به يكديگر كاملا حالت مراقبت و دلسوزى دارند. اگر يكى از آنان مشاهده كرد كه برادر يا خواهر مؤمنش دچار لغزش شده است بى تفاوت نمى نشيند ، همان گونه كه پدر از لغزش و خطاى فرزندش رنجور مى شود. روشن است كه نهى از منكر مراتب و شرايطى دارد.
3.اطاعت الهى و ولايى :
از ويژگى آثار مؤمنان در مناسبت هاى اجتماعى ، اطاعة الله و اطاعة الرسول است. شايان توضيح است كه ما دو صنف احكام داريم :
در يك صنف از احكام ، رسول الله (ص) واسطه خدا با بندگان است و دستورهايى را ابلاغ مى كند. اجراى اين نوع دستورها ، اطاعة الله است مثلا پيامبر (ص) واسطه ابلاغ دستور نماز بوده است. اگر ما نماز خوانديم ، اطاعت از خدا كرديم.
در صنف ديگر احكام ، رسول الله (ص) واضع است از قبيل : امر به جنگ و بسيج سياسى اجتماعى جامعه و قضاوت.
البته چون خداوند فرموده : از رسول الله (ص) اطاعت كنيد ، اطاعت از رسول ، به اطاعت از خدا باز مى گردد. در نتيجه ، مؤمن هرگز ميان اطاعة الله و اطاعة الرسول تفاوت قائل نمى شود. لهذا در ادامه آيه اى كه شرح داده شد ، آمده است :
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله» (29)
مردان و زنان مؤمن نسبت به يكديگر ولايت دارند ، امر به معروف مى كنند و نهى از منكر مى نمايند ، نماز بپا مى دارند و زكوة مي دهند و اطاعت خدا و رسولش را مى نمايند. به زودى خدا اينان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد.
از اين آيه نتيجه مى شود كه مؤمن نه تنها به احكام فردى ملتزم است كه در امور اجتماعى نيز موظف به مشاركت و تكاليفى است كه بايد بدانها پاي بند باشد.
پى نوشتها :
1.بحار الانوار، 67، ص .302
2.خصال، ص .47
3.بحار الانوار، ج 67، ص .276
4.همان، ص .391
5.همان، ص .293
6.سوره انفال، آيه .2
7.سوره انفال، آيه .2
8.سوره قصص، آيه .53
9.سوره بقره، آيه .2
10.سوره مؤمنون، آيه .9
11.سوره فتح، آيه .29
12.سوره سجده، آيه .16
13.سوره فتح، آيه .29
14.سوره مؤمنون، آيه .5
15.سوره قصص، آيات 53 تا .55
16.سوره فرقان، آيه .63
17.سوره شورى، آيه .39
18.سوره شورى، آيه .40
19.سوره بقره، آيه .194
20.سوره شورى، آيه .40
21.همان، آيه .41
22.همان، آيه .42
23.سوره شورى، آيه .38
24.سوره فتح، آيه .29
25.سوره شورى، آيه .38
26.سوره توبه، آيه .71
27.همان.
28.سوره توبه، آيه .67
29.سوره توبه، آيه .71
منبع كتاب: كيش پارسايان، ص 67
نویسنده آيت الله مجتبى تهرانى