اقسام صفات و حالات مؤمنان ـ کیش پارسایان استاد آقا مجتبی تهرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
اقسام صفات و حالات مؤمنان :
بنابر آيات و روايات، صفات مؤمن ، سه نوع است : معنوى ، انسانى ، مادى.
معمولا كاربرد كلمه «صفت» در مورد انسان ، ناظر به امور درونى است.
بنابراين معنا ، صفات مؤمن به دو بخش معنوى (الهى) و انسانى تقسيم مى شود ، صفاتى چون : توكل، رضا و تسليم از قسم اول به شمار مى آيد.
حالاتى چون : سخاوت ، عفو و بخشش ، وفاى به عهد و جز آن ، از قسم دوم محسوب مى شود. اين معانى ، از سنخ حالات درونى آدمى است كه صفات هم ناميده مى شود. اعمال خارجى انسان را صفات نمى گويند. البته ، صفات وقتى به ظهور آمد به اعضا و جوارح نيز سرايت مى كند.
تعداد صفات مؤمن بسيار است و براى بر شمردن كامل آن نيز بايد به آيات و روايات مراجعه كرد. ما در اينجا ، فقط به مهمترين اين صفات اشاره مى كنيم ، شايان ذكر است كه صفات انسانى آن گاه كه از صفات معنوى و الهى ناشى شود مى تواند پشتوانه منطقى محكمى داشته باشد وگرنه بدون اعتقاد به جنبه هاى معنوى ، صفات انسانى توجيه ناپذير و بى پشتوانه است.
در اين مبحث از اعمالى سخن مى رود كه از درون نشأت مى گيرد.
صفات مؤمنان در روايات :
از باب تمهيد نخست مرورى مى كنيم به روايات :
هنگام مطالعه روايات، به دو دسته روايت بر مى خوريم.
در يك دسته، كليات صفات بيان شده است و در دسته ديگر اعمال مؤمنان به طور جزيى شمارش مى شود ، چنان كه در روايتى از پيامبر (ص) خطاب به على (ع) صد و چهار صفت از صفات مؤمنان بيان شده است كه اين امر البته جنبه هاى رمزى نيز داشته است. بايد توجه داشت كه مخاطب رسول خدا (ص) چه كسى بوده است ؟ مخاطب در چه حد معرفت و در چه موقعيت زمانى و مكانى قرار داشته و القاى آن چگونه بوده است. در اين روايت مخاطب على (ع) است.
1.صفات كلى :
امام باقر (ع) از قول رسول الله (ص) نقل فرموده اند : مى خواهيد شما را از مؤمن خبر دهم ؟
مؤمن كسى است كه مؤمنان وى را بر اموال و امور خودشان امين مى دانند.
مسلمان آن كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند. در اين روايت ، علاوه بر تعريف «مؤمن» و «مسلم» و بيان تفاوت هاى اساسى آنها «مهاجر» نيز تعريف و توصيف شده :
« و المهاجر من هجر السيئات فترك ما حرم الله » (1) مهاجر كسى است كه از بدي ها هجرت كند و آنچه را خداوند حرام فرموده ، ترك گويد.
در روايت ديگرى از امام هشتم (ع) كه عامه هم آن را نقل كرده اند ، آمده است :
«من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن» (2)
مؤمن كسى است كه از كار خوبش مسرور و از كار بدش پشيمان شود.
دقت كنيد كه اين تعريف ها از مؤمن درباره عمل اوست.
2.صفات جزئى :
در دسته اى ديگر از روايات ، صفات از حالت كلى در آمده و به نحو جزيى تبيين شده است.
چنان كه در روايتى از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) منقول است كه :
على (ع) به مجلسى از قريش برخورد مى كنند و بعد به مجلسى ديگر از اوس و خزرج و مى بينند كه در مجلس اول سخنان بيهوده مى رانند اما در محفل دوم كارهاى متين و صحيح انجام مى دهند. على (ع) از اين حال شگفت زده مى شوند و خدمت رسول الله مى رسند و حكايت هر دو مجلس را باز مى گويد. سپس از پيامبر (ص) بيان صفات مؤمن را طلب مى فرمايند. در اين هنگام رسول الله (ص) كه سرشان را به زير انداخته ، سرشان را بلند كرده و فرمودند :
بيست خصلت در مؤمن است. اگر اين خصال در او نباشد ايمانش به كمال نرسيده است :
•يا على مؤمنين در وقت نماز به نماز حاضر مى شوند.
•در پرداخت حقوق مالى شرعى تسريع مى كنند.
•مساكين و فقرا را اطعام مى كنند.
•دست محبت بر سر ايتام مى كشند.
•لباسشان كهنه ، اما تميز است. كنايه از اين است كه آنچه شرع از نظر پوشش تعيين فرموده است ، مى پوشد.
•آنچه به آنها مى گويند فورا تكذيب نمى كنند. (مقصود اين نيست كه مؤمن آنچه را مى شنود ساده لوحانه تصديق مى كند ، چه بسا آنچه را كه به مؤمن مى گويند دروغ باشد ، اما فورا تكذيب نمى كند.)
•اگر وعده كنند تخلف نمى كنند.
•در امانت خيانت نمى كنند.
•به راستى و صداقت تكلم مى كنند.
•پارسايان شبند و شيران روز.
•روزها روزه دار است و شبها در قيام اند براى عبادت اند.
•همسايگان را نمى آزارند ـ اذيت ارادى ـ و به گونه اى نيست كه همسايگان از آنها در آزار باشند. ـ غير ارادى ـ شايد هم مقصود اين است كه نه تنها خود اذيت نمى كند، مراقب است كه عائله اش هم موجبات اذيت همسايگان را فراهم نكنند.
•(در زمين با نرمى و تواضع گام بر مى دارند). حالت تكبر ندارند.
•گامهايشان به سوى خانه هاى بى سرپرستان است.
•« و على اثر الجنائز » (3) در تشييع جنازه مؤمنان شركت مى كنند.
در روايتى ديگر، ابو حمزه ثمالى از امام سجاد (ع) نقل مى كند :
•مؤمن علمش با حلمش در آميخته است.
•علم در مؤمن تكبر و خود خواهى پديد نمى آورد.
•مى نشيند تا بياموزد.
•و مجلسى كه بهره علمى نداشته باشد شركت نمى كند.
•سكوت مى كند تا سالم بماند.
•از آفات سخن گفتن احتراز مى كند
•اگر صحبت مى كند براى طلب فهم است.
•آنچه از دوستانش به رسم امانت مى داند به دوستانش نيز باز گو نمى كند.
•امانت به معنى مطلق آن منظور است.
•حق را كتمان نمى كند، اگر چه به نفع دشمنش باشد.
دو جمله فوق به نحو بسيار زيبايى كنار هم آمده است. چيزهايى كه از دوستان به امانت پيش او گذاشته شده است به دوستان نمى گويد ، چه رسد به دشمنان. در جمله بعد مى فرمايد : در موضع كتمان حقيقت حتى عليه دشمنان هم كتمان حق نمى كند چه رسد عليه دوستان ، يعنى دوستان را با كتمان شهادت آنها ، تضعيف نمى كند !
هرگز چيزى را كه در آن شائبه ريا هست ، انجام نمى دهد و به دليل خجالت و حيا كار درست را ترك نمى گويد. توضيح آنكه براى عمل نيك دو آفت است كه يكى پسينى است يعنى پس از تحقق ، در حال وقوع موجب تضييع آن مى شود و ديگر پيشينى است يعنى پيشينى كه مانع تحقق كار نيك مى شود. ريا آفت پسينى است و حيا آفت پيشينى و شيطان در هر دو موضع فعال است.
•نسبت به آنچه درباره اش مى گويند بيم دارد.
•نسبت به آنچه ديگران نمى دانند از بدي ها استغفار مى كند.
•از تعريف هاى جاهلانه و متملقانه مغرور نمى شود. «و يخشى احصاء من قد علمه» (4)
•بيم دارد لغزش هايش از ناحيه كسى كه از آنها با خبر است بر ملا شود.
مؤمن گول تعريف هاى جاهل را نمى خورد چون خودش را خوب مى شناسد و از اينكه عيوبش بر ملا شود نيز مى هراسد. خدا و رسول و مؤمنان و فرشتگان الهى از اعمال آدميان با خبرند و مؤمن همواره از بر ملا شدن سيئاتش مى ترسد.
•درآمدش پاكيزه است و خلقش نيكو و باطنش سالم است.
•بيش از مورد احتياجش را انفاق مى كند.
•از گفتار اضافى در كلام خوددارى مى كند.
«و كفى الناس من شره و انصف الناس من نفسه» (5) مردمان از شرش در امان هستند و درباره مردم ، هر چند به زيان خود ، انصاف مى دهد. صفات و نشانه هاى مؤمنان در قرآن :
در قرآن كريم صفات مؤمن از جنبه هاى گوناگون مطرح شده است :
1.بعد معنوى و درونى
2.بعد حيوانى و غريزى
3.بعد روابط اجتماعى
علائم مؤمن از لحاظ باطنى و قلبى :
1.اضطراب ناشى از محبت :
هرگاه مؤمن به ياد حق تعالى مى افتد قلبش به تپش و لرزش در مى آيد ، حتى اين اضطراب و تأثر درونى در ظاهر او هم اثر مى گذارد.
انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم (6) مؤمنان آنها هستند كه چون ذكرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.
2.ازدياد ايمان در اثر شنيدن سخن حق :
«و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا» (7) و هنگامى كه بر آنان آيات الهى تلاوت مى شود ايمانشان فزونى مى گيرد.
بديهى است حالات قلبى به ظاهر تراوش مى كند. از اين رو، زبان به مدح محبوب مى گشايد.
«و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به إنه الحق من ربنا» (8) و هنگامى كه برايشان آيات الهى تلاوت مى شود مى گويند ايمان آورديم ، همانا اين سخن حق است و از ناحيه پروردگار ما است.
از اين آيه در مى يابيم كه مؤمن سنخ سخن محبوب را مى شناسد.
3.سجده و خضوع در برابر حق :
مؤمن آن گاه كه سخن حق را مى شنود، از عظمت خدا با كرنش به خاك مى افتد. سجده ، نشانه اوج عبوديت و خضوع است.
4.تحميد و تسبيح حق :
مؤمنان نه تنها در برابر حق سجده مى كنند كه تسبيح و تحميد حضرتش را نيز مى گويند. تسبيح ، تنزيه و پيراستن است و تحميد ، آراستن. تحميد و تسبيح با يكديگر نسبت دارند. با تحميد ، تسبيح هم تحقق پيدا مى كند. چون در كنار هر اثبات ، نفى هم هست.
5.مراقبت در نمازها :
يكى از علائم ايمان، اهميت دادن به نماز است. در آيات قرآن درباره نماز خواندن مؤمن سه مطلب مطرح شده است :
الف.مؤمن اهل اقامه نماز است. «الذين يقيمون الصلوة» (9)
ب. نسبت به نمازهايش مراقبت دارد. «و الذين هم على صلواتهم يحافظون» (10)
ج. در نماز از حالات درونى خاصى برخورداراست.
در آيه شريفه پس از آنكه مى فرمايد :
«قد افلح المؤمنون» به عنوان اولين نشانه ايمان مى فرمايد : الذين هم فى صلوتهم خاشعون» يعنى در نماز حالت خشوع دارند.
درباره فرق ميان خضوع و خشوع گفته اند كه خضوع كرنش بدنى و خشوع شكستگى باطنى است. ممكن است كسى ظاهرا ركوع و سجود كند اما روحش متواضع نباشد و چه بسا كسى كه كمتر خم و راست مى شود ولى باطنا متواضع است. ارزش نماز به خشوع آن است. در سوره فتح در وصف مؤمنان از اصحاب رسول الله (ص) مى فرمايد : «محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم» (11) سپس خصوصياتشان را بر مى شمرد : «تريهم ركعا سجدا» اينان اهل ركوع و سجودند.
يعنى مؤمن اهل راز و نياز با خداست. نماز براى مؤمن ، اداى وظيفه نيست. معاشقه است. راز و نياز براى مؤمن به صورت طبيعت ثانويه درآمده است. هرگز احساس تحميل و اكراه نمى كند.
حق تعالى در آيه اى ديگر مى فرمايد : «تجافى جنوبهم عن المضاجع» (12) دور مى شود پهلو هاى آنان از بسترهايشان
معناى آيه اين نيست كه از رختخواب بلند مى شوند ، بلكه آيه مى گويد خود بخود پهلو هايشان را از رختخواب بلند مى شود. دلبستگى به حق در آنان به قدرى شدت دارد كه با عشق پهلو هايشان را از رختخواب جدا مى كنند. همچنين آيه مى فهماند كه راز و نيازهاى مؤمنان بيشتر در شبهاست . «يدعون ربهم خوفا و طمعا» خدا را با خوف و طمع مى خوانند. خوف در مراتب پايين، خوف از عذاب است. و طمع در مراتب نازل ، رجا به بهشت است. اما خوف در مراتب بالا ، خوف از عظمت است.
ما در برابر بزرگى كه قرار مى گيريم بدون آنكه كار بدى كرده باشيم در عين اظهار ارادت مى لرزيم. اين خوف عظمت است.
رجاء هم در مراتب بالا رجاء ديدار است ، اميد لقاء الله است.
على (ع) در روايتى مى فرمايد : مؤمنى كه دارى خوف عظمت و رجاء ديدار است وقتى روحش به عالم بالا صعود مى كند ، فرشتگان در شگفت مى مانند ، از بس روح اين مؤمن عظمت دارد. 6. مؤمن خود را رهين فضل حق مى داند : «...تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود» (13) ايشان را در حال ركوع و سجود مى بينى كه فضل و خوشنودى خدا را مى جويند. سيما و رفتار ايشان در چهره آنها بر اثر سجده مشخص است. يعنى ، هرگز خود را طلبكار نمى انگارند.
علائم يلى الخلقى مؤمن :
مؤمن در بعد يلى الربى و نشئه الهى ويژگيهايى دارد كه ذكرش رفت.اما مؤمن چون ديگران در دامن طبيعت و دنيا و عالم كثرت زيست مى كند. نسبت مؤمن با دنيا چه نسبتى است ؟ سرآمد جنبه هاى طبيعى انسان شهوت و غضب است.
1.صيانت شهوت :
مؤمن شهوتش را با ايمان مهار كرده است. «و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم» (14) و آنان كه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مى دارند مگر بر جفتهاشان يا كنيزكان ملكى متصرفى آنها.در اين آيه، شهوت جنسى مطرح است. شايان ذكر است كه «كشتن شهوت» در متون دينى توصيه نشده است. در آيه فوق سخن از ميراندن شهوت نيست بلكه مهار شهوت مورد نظر است.
در روايات متعددى از مهار و غلبه بر شهوت به عنوان علامت ايمان نام برده اند.