دعا - رمضان ۱۳۹۰ - جلسه ۲۳
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم أجمَعِين.
بِسمِ اللهِ الرّحمَن الرّحِیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.[1]
مروری بر مباحث گذشته
ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و ماه راز و نیاز عبد است. در این ماه عبد، خواستهها و حاجاتش را از ربّش تقاضا میکند که از آن تعبیر به «دعا» میشود. لذا ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. بحث ما راجع به مضامین دعا بود. در شب نوزدهم عرض کردم که خواسته ما در این لیالی قدر دو چیز است؛ یکی ترمیم گذشته و دیگری ترسیم آینده.
در شب بیستویکم عرض کردم که ما بهترین ترمیم و بهترین ترسیم را از خدا میخواهیم. بهترین ترمیم یعنی خدا نه تنها ما را به جهت خطاها و عصیانهایمان عقوبت نکند، و نه تنها تمام موجوداتی که از این فعل ما مطلّع شدند، علیه ما گواهی ندهند، بلکه این معاصی و خطاها را امحاء و انساء کند؛ یعنی آن موجوداتی که بر این خطاها مطّلع شدند، از قبیل اعضاء و جوارح و فرشتگان و زمین و زمان را به فراموشی بیفکند.
دعا، قضای حتمی الهی را تغییر میدهد
ابتدا باید مطلبی را تذکّر بدهم؛ در روایتی که از زراره نقل شد، بیان شد که شب نوزدهم شب اندازهگیری و بررسی امور است؛ لذا از آن تعبیر به «شب تقدیر» شد. شب بیستویکم هم شبی است که امور مقدّر شده، ثبت و ضبط میشود. در شب بیستوسوم هم ولیاللهالاعظم موارد ثبتشده را توشیح میکند. بنابر این امشب که شب بیستوسوم است، کار تمام شده است! پس ما برای چه اینجا جمع شدهایم؟!
من ابتدا دو روایت میخوانم و سپس عظمت امشب را عرض میکنم که به دلیل این عظمت، تا به این حد بر شب بیستوسوم تأکید شده است که بعضی قائل هستند که شب قدر، همین شب بیستوسوم است. روایتی است که از روایات صحیح اصول کافی است. زراره میگوید امام محمد باقر(علیهالسلام) به من فرمودند: «أَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى شَيْءٍ لَمْ يَسْتَثْنِ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ»؛ آیا میخواهی تو را به چیزی راهنمایی کنم که پیغمبر برای آن استثنا نیاورد؟ فرمایش حضرت اشاره به این است که پیغمبر در آن مسأله «اِنشاءالله» نگفت؛ بلکه آن را به صورت قطعی بیان فرمود. چون وقتی انسان «اِنشاءالله» میگوید، احتمال انحلال وعده وجود دارد. پیغمبر یکجا استثنا نکردند و محکم گفتند.
زراره میگوید گفتم بفرمایید! حضرت فرمود: «الدُّعَاءُ يَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»؛ دعا قضا را رد میکند، اگر چه ثبت و ضبط شده باشد. در موثقه زراره نیز فرمودند که شب نوزدهم «لیلةالتقدیر» است و شب بیستویکم «لیلةالإبرام» است. اگر چه تقدیر تو ثبت و ضبط شده باشد، با این حال اگر دعا کنی، خداوند آن را عوض میکند. در ادامه روایت میفرماید: «وَ ضَمَّ أَصَابِعَهُ».[2] حضرت انگشتهایشان را مُشت کردند و به کنایه فرمودند اگر قضای تو به این محکمی هم باشد، خداوند آن را باز میکند!
روایت دیگری که آن نیز در اصول کافی است، روایت ابیولّاد از امام موسی کاظم(علیهالسلام) است که فرمودند: «عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُه»؛ بر شما باد بر دعا! همانا دعا و درخواست از خدا، بلای ثبتشدهای را که تنها امضایش باقی مانده، رد میکند. «فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ سُئِلَ صُرِفَ الْبَلَاءُ صَرْفَةً».[3] اگر خداوند خوانده شودو از او درخواست شود، بلا از انسان دور میگردد.
شب بیستوسوم ماه رمضان، شب محو و اثبات
شب بیستوسوم، شب سرنوشتساز است؛ شب محو و اثبات است. یعنی اگر آن چیزی که برای ما در شب بیستویکم نسبت به سال آینده ترسیم شد نقصی داشت، در شب بیستوسوم میتوانی آن را با دعا عوض کنی و اگر سوء بود میتوانی با دعا آن را تبدیل به حَسَن کنی. لذا عظمت شب بیستوسوم بیشتر از شبهای دیگر است؛ چرا که شب سرنوشتساز است، شب محو و اثبات است. آنچهکه در موثقه زراره بود همه درست است، امّا از طرف دیگر صحیحه زراره و روایت ابیولّاد نیز وجود دارد که مسائل را به خوبی ترسیم میکنند.
آداب ضیافت و مهمانی
در باب «آداب ضیافت و مهمانی» روایات بسیاری داریم. بعضی روایات به نحو کلّی دعوت به مهماننوازی میکنند؛ مانند روایتی از پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمودند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَه».[4] کسی که ایمان به مبدأ و معاد دارد، باید خوب مهماننوازی و اکرام کند. در وصیتهایی که علی(علیهالسلام) شب بیستویکم به فرزندش کرد، حضرت اموری را فرمودند که یکی از آنها این بود: «وَ إِكْرَامِ الضَّيْفِ».[5] مهماننواز باش! حتّی حضرت نسبت به قاتل خود نیز سفارش کردند که از او به خوبی پذیرایی کنید.
خصوصیات زیادی در بحث مهماننوازی و مهمانداری بیان شده است که نمونههایی را عرض میکنم. روایتی از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند: «لَا تَقُلْ لِأَخِيكَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْكَ أَكَلْتَ الْيَوْمَ شَيْئاً وَ لَكِنْ قَرِّبْ إِلَيْهِ مَا عِنْدَک»؛ مبادا به مهمانی که در خانه تو وارد شده بگویی آیا امروز چیزی خوردهای یا خیر! بلکه هر چه که داری پیش او بگذار و از او پذیرایی کن! « فَإِنَّ الْجَوَادَ كُلَّ الْجَوَادِ مَنْ بَذَلَ مَا عِنْدهُ».[6] حدّ اعلای جود و سخاوت این است که میزبان آنچه را دارد در کاسه اخلاص گذاشته و نزد مهمان بگذارد.
روایاتی در مهماننوازی نقل شده است که اگر مهمان خواست برود، او را در رفتن کمک نکن! یا اینکه کرم در این است که هر چه مهمان بیشتر مصرف کند، صاحبخانه بیشتر خوشحال شود. علی(علیهالسلام) میگوید: «لَذَّةُ الکرامِ فی الإطعامِ».[7] هر چه مهمان بیشتر مصرف کند، خوشحالتر میشوم. پیغمبر اکرم فرمودند: «مِنْ حَقِّ الضَّيْفِ أَنْ تَمْشِيَ مَعَهُ فَتُخْرِجَهُ مِنْ حَرِيمِكَ إِلَى الْبَابِ».[8] اگر مهمان، خودش خواست برود، او را احترام کن و تا در منزل، او را همراهی کن. اینها همه از آداب الهی است؛ چون تمام این دستورهایی که انبیا و اولیا میدادند-اعمّ از الزامی و غیر الزامی- همه دستورهای الهی بوده است. این مقدّمه اوّل بحث بود!
ماه مبارک رمضان، خانه ضیافت الهی
امّا مقدّمه دوم؛ اهل معرفت میگویند ماه مبارک رمضان، «دارُ ضیافةِ الله» است. ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است. ماه رمضان، ظرف زمان و مکان مهمانی خدا از بندگانش است. این محل، محل پذیرایی مهمانها است و این مقطع زمانی، مقطع پذیرایی خدا از انسانها است. عبارت «دارُ ضیافةِ الله» از خطبه پیغمبر اکرم پیرامون ماه رمضان گرفته شده است که حضرت فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ ...ِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّه»؛ ماه رمضان، ماهی است که شما به مهمانی خدا دعوت شدهاید. «وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ».[9] شما در این ماه مورد کرامت خاصّ الهی قرار میگیرید.
حالا سؤال من این است که آیا امکان دارد که خدا به انبیا و اولیا بگوید که به مردم بگویید اینگونه مهمانداری کنید، امّا خودش به گونهای دیگر مهمانداری کند؟! مگر میشود خدا آداب ضیافت را به من بفرماید و خودش عمل نکند؟! آیا قبیح نیست امشب خدا از من سؤال کند که در این ماه رمضان که مرا در خانه خودش مهمان کرده چه چیزی همراه خودت آوردهای؟! آیا قبیح نیست که از من بپرسد که آیا گرسنهای یا سیری؟!
وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شیء اذا کان الوفود علی لکریم
من مهمان شخصی کریم شدهام و چیزی هم به همراه ندارم؛ نه حسناتی دارم و نه قلبی سلیم. آیا وقتی کسی در خانه کریم مهمان میشود، توشهاش را نیز همراه خود میبرد؟! چه زشت است این عمل! امشب همه ما دستخالی آمدهایم و میخواهیم دست پر برویم. اِطعام این مهمانی چیست؟ اطعام این مهمانی در خطبه پیغمبر اکرم آمده است؛ «برکت، رحمت و مغفرت». تمام خیرات عالم از این سه چیز نشأت میگیرد. هر چه بخواهی در این سه سرفصل گنجانده شده است.
ظاهر لیلهالقدر و باطن لیلهالقدر، خادمان ماه رمضان
آیا این خوان نعمت الهی که بنابر روایات، شب قدر قلب آن است، خدمه هم دارد؟ بله! خدمههای این دار ضیافت، در ارتباط با اسرار و خزانه غیب الهی هستند. یکی از این خدمهها فیوضات را از خزانه غیب الهی میگیرد، که از آن به «باطن لیلةالقدر» تعبیر میشود. او این فیوضات را به موجود نورانی دیگری تحویل میدهد که او فیض الهی را در همه عالم هستی منتشر میکند، و از او به «ظاهر لیلةالقدر» تعبیر میشود. این دو موجود نورانی با یکدیگر نسبت هم دارند و با هم محرم هستند. یکی مادر است و دیگری پسر است. مادر، فیوضات را از خزانه غیب الهی میگیرد و به دست پسرش میدهد و او است که این عنایات خداوندی را در عالم پخش میکند. در روایت نقل شده است که باطن لیلةالقدر زهرا(سلاماللهعلیها) است و ظاهر لیلةالقدر امام زمان(صلواتاللهعلیه) است.
توسّل به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
حالا ببینیم با باطن لیله القدر چه کردند؟ در روایتی از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نقل شده است که آنها آمدند و درِ خانه من را به آتش کشیدند. من آنها را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از ما بردارید و بروید، امّا اعتنا نکردند و به این اکتفا نکردند. «وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِل»؛ چنان به این در لگد زد که این درِ نیمسوخته به روی من افتاد، در حالی که من باردار بودم... «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تَسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي»؛ من با صورت به روی زمین افتادم، در حالیکه آتش زبانه میکشید و چهره مرا میسوزاند... «فَضَرَبَنِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي»؛ سپس چنان با سیلی به صورتم زد که گوشوارههای من از گوشم پراکنده شد.... «وَ جَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحسناً قَتِيلًا بِغَيْرِ جُرْم».[10] درد زایمان مرا فراگرفت و محسنم را سقط کردند....
[1]. بحارالأنوار، ج 91، ص 96
[2]. الکافی، ج 2، ص 470
[3]. الکافی، ج 2، ص 470
[4]. بحارالانوار، ج 59، ص 292
[5]. بحارالانوار، ج 42، ص 202
[6]. بحارالانوار، ج 72، ص 455
[7]. غررالحکم، ص 377
[8]. بحارالانوار، ج 72، ص 451
[9]. بحارالانوار، ج 93، ص 356
[10]. بحارالانوار، ج 30، ص 349