رُوِيَ عَن عَليٍّ عَليه السّلام قال:
اَلمُؤمِنُ دَأبُهُ زِهادَتُهُ وَ هَمُّهُ دِيانَتُهُ وَ عِزُّهُ قناعَتُهُ وَ جِدُّهُ لِآخِرَتِهِ ، قَد كَثُرَت حَسَناتُهُ وَ عَلَت دَرَجاتُهُ[1]
ما در باب اوصاف مؤمن روايات متعدده داريم که اوصاف متعددهاي هم براي مؤمن نقل ميكنند که انسان با توجّه به اين اوصاف خودش ميتواند تشخيص بدهد كه مؤمن هست يا نيست. در اين روايت كه از اميرالمؤمنين عليه السلام منقولست حضرت چند صفت را براي مؤمن ميفرمايند.
اوّل: المؤمن دأبُهُ زِهادَتُه . دأب يعني خو، عادت. به تعبير ما فرق بين خو و عادت و غير آن، اين است كه بطور بسيار آسان يك روش را، كاري را كه آدم ميكند، فشاري هم برايش ندارد. ميفرمايد مومن دأب و روش و خو و عادتش يك عادت اينطوري است كه زاهدانه است. يك آدمي نيست كه از نظر دلبستگياش به دنيا، طوري باشدكه اگر مثلاً فرض كنيد چيزي از امور دنيايي از دستش برود، فشاري رويش و بيايد ناراحت بشود. يا اگر دنبالش باشد به آن نرسد. توجه كنيد از نظر دروني. از نظر ظاهري هم چون لوازم وجودي اش بقول ما اين است كه با يك روش سادهاي زندگي را ميگذراند و هيچ ناراحت هم نميشود. عمده اينست . مسأله دروني است دأب كه ميفرمايند خيلي معمولي است. ناراحت هم نيست اصلا و ابدا . دأبش اين است. خود ما هم اين اصطلاح را بكار مي گيريم، فلاني دأبش اين است . يعني معمولي است برايش. المؤمن دأبُهُ زِهادَتُه. مؤمن اينطوري است اصلاً. بدون فشار ، بدون ناراحتي.
2- و هَمُّهَ دِيانَتُه . آنچه كه مشغوليّت ذهن برايش ميآورد امور دنيايي نيست . همّ و غمِ او آخرتش است. نكند آنجا سابيده شود. اگر اينجا سابيده شودتوجّه نمیکند. فهميدي؟ آنجا سابيده نشود. و هَمُّهَ دِيانَتُه. دنبال این است که يك وقت نكند ضربه دینی به او بخورد. از دنیایش سابیده بشود مهم نیست از دینش سابیده نشود. نکند يك واجبي را ترك كند، نكند يك وقت دستش آلوده به گناهي شود. همّ وغمّ او دينش است .
و عِزُّهُ قِناعَتُه. مؤمن از آنهايي نيست كه خيال كند عزّت با مال و رياست بدست ميآيد. خصوصاً امور مالي. نه! او عزّت را در قناعت ميبيند. اين را عزّت ميبيند. يعني به آنچه كه خدا داده است راضي است . به حسب ظاهر ، معمول، طبق موازين شرعي كارش را ميكند، آنچه را كه خدا روزي او كرده قسمت او كرده، به همان ميسازد. عزت را در ثروت نميبيند.
و جِدُّهُ لآخِرَتِه. حضرت از نظر خارجي وارد ميشود. كوشش او يعني تلاش بيروني اش براي آخرتش است. آنها همه دروني بود، هر سه تايي كه حضرت فرمود دأب و همّ وعزّت همه دروني بود . حالا آمد بيروني . كوشش بيرونياش براي آخرتش است .
بعد مي فرمايد قدكَثُرََت حَسَناتُه. چون كوشش او روي آخرتش است لذا ضريب حسناتش مي رود بالا. نتيجه اش اينست ديگر. بسيار خوب. حالا حسنات رفت بالا چي ميشود؟
و عَلَت دَرَجَاتُه. وقتي حسنات رفت بالا خودش هم ميرود بالا. چقدر زيبا اميرالمؤمنين ميفرمايد. حسنات رفت بالا زياد شد، آن زياد ميشود و اين بالا ميرود. كثرت در آن بكار برده. حسناتش كه زياد شد او درجاتش بالا مي رود . اينجا مرتبه اي بلند پيدا ميکند. توجه كنيد . اگر بخواهد علوّ درجات پيدا كند ميفهمد با كثرت حسنات است.
چهارشنبه 19 اسفند 88 - 23 ربيع الاول 1431
[1] غرر الحكم ص 90 حديث 1542