قِيلَ لِلصَّادِقِ عليه السلام:
عَلَى مَاذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟ فَقَالَ عليه السلام: عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ؛ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ.[1]
ترجمه حدیث: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض شد: زندگي دنياييات را بر چه چيز بنا كردهاى؟ فرمود بر چهار چيز؛ 1- فهميدم كه عمل مرا ديگرى انجام نميدهد، پس به كوشش پرداختم. 2- دانستم كه خداوند بر حال من اطلاع دارد، پس خجالت كشيدم. 3- فهميدم روزى مرا ديگرى نخواهد خورد، پس آرامش يافتم. 4- دانستم بالأخره به سوى مرگ ميروم، به همين جهت آماده آن شدم.
شرح حدیث: روايت شده است كه شخصي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: «عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟» زندگي دنياييات را بر چه محوری قرار دادهاي؟ مراد از «امر» در اینجا آن چیزی است كه محور نشئه دنيايي قرار میگیرد. حضرت فرمودند: من چهار چيز را محور قرار دادم.
اول: «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ»؛ من به این نتیجه رسيدم که كارهاي خوب و خیر را، کارهایی که به دردم میخورد را، ديگري براي من انجام نميدهد، پس همین موجب شد كه من شروع كردم به كوشش كردن و انجام دادن اعمال خيري كه براي من نافع و سودبخش است. این مورد مربوط به طاعات است. طاعات تو را كسي براي تو انجام نميدهد. وقتي هم كه از دنیا رفتی، هرچه وصيت هم داشته باشی، ظاهري است. اين را بدان که كارت را خودت بايد بكني.
دوم: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ»؛ به این مطلب هم رسيدم كه خداوند بر من آگاه است و بر من احاطه دارد و نسبت به همه اعمالم، حاضر و ناظر است. پس اين موجب شد كه گناه نكنم و از خدا خجالت بكشم، از خدا حيا و شرم كنم. این مورد راجع به گناهان است. وقتی دیدم که نسبت به گناهان و خطاها، خداوند بر من مطّلع است، اين موجب شد كه ديگر از خدا شرم كنم و دستم آلوده به خطا و گناه نشود.
سوم: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ»؛ به اين هم علم پيدا كردم كه روزي من را کس دیگری غير من نميتواند بخورد، پس آرامش روحي پيدا كردم. خيالم راحت است كه روزي من را كسي نميخورد. بنابر این اگر ديدي خودت نخوردي، بدان که رزق تو نبوده است. بيجهت اين طرف و آن طرف دويدي، خودت را خسته كردي.
چهارم: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ»؛ به این نتیجه هم رسيدم که آخر زندگي دنيايي من، كوچ كردن و رفتن از دنيا است. آخر زندگي در دنيا مرگ است، پس خودم را آماده كردم و استعداد نسبت به مرگ را فراهم کردم. آمادگی برای مرگ به این است كه در اين سفر بايد توشه داشته باشم. توشه اي همراه خود ببرم. پس توشه زندگی اخروی را آماده کردم.[2]
[1]. بحارالانوار، جلد75، صفحه 228
[2]. يكشنبه 3 بهمن 1389 – 18 صفر 1432. مسجد جامع بازار تهران