اتفاقات شب معراج در آسمانها
قرنها پیش، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در چنین شبی به سفری دور و دراز دعوت شد و از زمین و زمینیان فاصله گرفت و آنقدر بالا رفت تا به سعادت هم صحبتی با خدای متعال آن هم با فاصله ی بسیار نزدیکی رسید.یکی از زیباترین شبهای عالم هستی. شب معراج.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ
منزّه است آن [خدایى] که بنده اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى که پیرامون آن را برکت داده ایم سیر داد تااز نشانه هاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست.
آیه یک ؛ سوره ی مبارکه اسراء
در روایات آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دهم بعثت، در شهر مکّه و در خانه ی "امّ هانی"، دختر عموی خود ]دختر ابی طالب و خواهر امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام[ بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجدالاقصی و آسمانها رفت و بازگشت، از یک شب بیشتر طول نکشید. به طوری که صبح ِآن شب را در همان خانه بود و در "تفسیر عیاشی" از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمودند:"رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نماز عشاء و نماز صبح را در مکّه خواند" ؛ یعنی اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد.
شرح ماوقع:
از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نقل است که فرمودند:
"در شب معراج جبرئیل نزد من آمد و گفت:ای محمّد! برخیز.
برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرئیل، مَرکَبی به نام "بُراق" نزد من آورد و به من گفت: سوار شو.
"بُراق" از الاغ بزرگتر و از قاطر کوچکتر بود. دارای دو بال بود و هر گام که بر می داشت، تا جائی را که چشم می دید، میپیمود. "بُراق" صورتی چون صورت آدمی و پاهایش مانند پای شتر بود و سرعت این مَرکَب همانند سرعت برق و نور بوده است.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بر آن سوار شده و به سوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گذارد.
اول: درمدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به آنجا هجرت فرمود.
دوم: مسجد کوفه.
سوم: در طور سیناء و بیت اللحم [زادگاه حضرت عیسی علیه السلام].
چهارم: در مسجد الاقصی وارد شد و در آنجا نماز گذارده و سپس از آنجا به آسمان رفت.
در آن شب "دنیا"، به صورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم عرضه کرد ولی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به وی توجهی نکرده از او در گذشت.
سپس به "آسمانِ دنیا" صعود کرد و در آنجا حضرت آدم علیه السلام را دید.
آسمان اول:
آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند. در روایات نقل است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:
"فرشته ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و برخلاف دیگران چهره ای درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولی خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت:
"این مالک دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده می شود".
بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت، لهیبی از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی خواستم آن را به حال خود برگرداند".
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در آن شب "ملک الموت" را نیز مشاهده کرد که لوحی از نور در دست او بود و پس از گفتگوئی که با آن حضرت داشت عرض کرد:
"همگی دنیا در دست من همچون دِرْهَم و سکّه ای است که در دست مردی باشد و آن را پشت و رو کند و هیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی می کنم و چون برمرده ای گریه می کنند به آنها می گویم:گریه نکنید! که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها می آیم تا آنکه یکی از شما باقی نماند".
در اینجا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:"به راستی که مرگ بالاترین مصیبت و سخت ترین حادثه است" و جبرئیل در پاسخ گفت:"حوادث پس از مرگ سخت تر از آن است".
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در ادامه فرمودند که:
از آنجا بر گروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرف هائی ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را می خوردند و پاک را می گذاردند. از جبرئیل پرسیدم:"اینها چه کسانی هستند؟"
گفت:"افرادی از امّت تو هستند که مال حرام می خورند و مال حلال را وا می گذارند".
سپس مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشت های پهلویشان را بریده و در دهانشان می گذاردند. پرسیدم:"اینها کیانند؟"
گفت:"اینها کسانی هستند که از مردمان عیب جوئی می کنند"؛ و مردمان دیگری را دیدم که سرشان را با سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد:"اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمی خوانده و می خفتند" و مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می ریختند و از نشیمن گاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها را پرسیدم گفت:"اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خورند" و گروهی را دیدم که شکم های بزرگی داشتند و نمی توانستند از جا برخیزند. گفتم:"ای جبرئیل! اینها کیانند؟"
گفت:"کسانی هستند که ربا می خورند"؛
و زنانی را دیدم که به عذاب های بسیاری دچار بودند.
زنی را به موی سرش آویزان دیدم که مغز سرش جوش آمده بود و زنی را به زبان آویزان دیدم که از حمیم(آب جوشان) جهنم در حلق او می ریختند و زنی را از سینه هایش آویزان دیدم و زنی را دیدم که گوشت تنش را می خورد و آتش از زیر او فروزان بود و زنی را دیدم که پاهایش را به دستهایش بسته بودند و مارها و عقرب ها بر سرش ریخته بودند و زنی را کور و کر و گنگ در تابوتی از آتش مشاهده کردم که مُخ سرش از بینی او خارج می شد و بدنش را خورده و پیسی فرا گرفته بود و زنی را به پاهایش آویزان در تنوری از آتش دیدم و زنی را دیدم که گوشت تنش را از پائین تا بالا با مقراض(قیچی) آتشین می بریدند و زنی را دیدم که صورت و دست هایش سوخته بود و امعاء خود را می خورد و زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع عذاب گرفتار بود و زنی را به صورت سگ دیدم که آتش از پائین، در شکمش می ریختند و از دهانش بیرون می آمد و فرشتگان با گرزهای آهنین به سر و بدنشان می کوفتند.
پرسیدم:"این زنان چه گناهی مرتکب شده اند که خداوند چنین عذابی برایشان مقرّر داشته است؟" گفت:"آن زنی که به موی سر آویزان شده بود زنی بود که موی سر خود را از مردان نامحرم نمی پوشانید و اما آنکه به زبان آویزان بود زنی بود که با زبان، شوهر خود را می آزرد و آنکه از سینه آویزان بود زنی بود که از شوهر خود در بستر اطاعت نمی کرد و زنی که به پاها آویزان بود زنی بود که بی اجازه شوهر از خانه بیرون می رفت و اما آنکه گوشت بدنش را می خورد آن زنی بود که بدن خود را برای نامحرم آرایش می کرد و اما زنی که دست هایش را به پاها بسته بودند و مار و عقرب ها بر او مسلّط گشته زنی بود که به طهارت بدن و لباس خود اهمیّت نداده و نظافت نداشت و نسبت به نماز خود بی اهمّیت بود؛ و امّا آنکه کور و کر و گنگ بود آن زنی بود که از زنا فرزنددار شده و آن را به گردن شوهرش انداخته و آن که گوشت تنش را با مقراض می بریدند آن زنی بود که خود را در معرض مردان قرار می داد و آنکه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود می خورد زنی بود که وسائل زنا برای دیگران فراهم می کرد و آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود، زن سخن چین ِدروغگو بود و آنکه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش می ریختند، زنان خواننده و نوازنده بودند".
آسمان دوم:
روایت است از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که فرمودند:
"از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم.
از جبرئیل پرسیدم:" اینان کیانند؟"
گفت:"آن دو، پسر خاله ی یکدیگر یحیی و عیسی علیه السلام هستند".
بر آنها سلام کردم. پاسخ داده، تهنیت ورود به من گفتند. سپس فرشتگان زیادی را دیدم که به تسبیح پروردگار مشغول بودند و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم".
آسمان سوم:
در آنجا مرد زیبائی را که زیبائی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود، مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت:"این برادرت یوسف است".
بر او سلام کردم و پاسخ داد و تهنیت و تبریک گفت و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم.
آسمان چهارم:
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت:"او ادریس پیامبر است که خدا وی را به اینجا آورده".
بر او سلام کرده، پاسخ داد و برای من آمرزش خواست و فرشتگان بسیاری را مانند آسمان های پیشین مشاهده کردم و همگی برای من و امّت من مژده ی خیر دادند.
آسمان پنجم:
سپس به آسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را به سنّ کهولت دیدم که دورش را گروهی از امّتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟ جبرئیل گفت:"هارون بن عمران است".
بر او سلام کردم و پاسخ داد و فرشتگان بسیاری را مانند آسمان های دیگر مشاهده کردم.
آسمان ششم:
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را دیدم که می گفت:
"بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد، از من نزد خدا گرامی تر است".
و چون از جبرئیل پرسیدم:"کیست؟" گفت:"برادرت موسی بن عمران است".
بر او سلام کردم؛ جواب داد و همانند آسمان های دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم.
آسمان هفتم:
سپس به آسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت:
"ای محمّد! حجامت کن و به امّت خود نیز سفارش حجامت را بکن".
در آنجا مردی را که موی سر و صورتش، سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم.
جبرئیل گفت:"او پدرت ابراهیم است".
بر او سلام کرده، جواب داد و تهنیت و تبریک گفت و نیز فرمود:
"ای محمّد! امّت خود را از جانب من سلام برسان و به آنها بگو بهشت، آبش گوارا و خاکش پاک و پاکیزه و دشت های بسیاری خالی از درخت دارد و با ذکر هر جمله سبحان الله ، الحمدلله ، لا اله الا الله ، الله اکبر و لاحول ولا قوة الا بالله درختی در آن دشت ها غرس می گردد، امّت خود را دستور بده تا درخت در آن زمین ها زیاد غرس کنند".
در آسمان هفتم نیز فرشتگانی را دیدم که درآسمان های پیشین دیده بودم.
سپس دریاهائی از نور که از درخشندگی، چشم را خیره می کرد و دریاهائی از ظلمت و تاریکی و دریاهائی از برف و یخ ِلرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت:"این قسمتی از مخلوقات خدا است".
سپس به "حجاب های نور" رسیدم. جبرئیل از حرکت ایستاد و به من گفت: برو!
گفتم:"ای جبرئیل! در چنین جائی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت می کنی؟"
گفت:"ای محمّد! اینجا آخرین نقطه ای است که صعود به آن را خدای عزّوجل برای من مقرّر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم می سوزد".
آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا جایی که به "دریای نور" رسیدم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می کرد تا جائی که خدای تعالی می خواست مرا متوقف کند و نگه دارد؛ آنگاه مرا مخاطب ساخته و فرمود:
"ای محمّد! چه کسی را در زمین میان امّتت به جای خود گذاشتی؟"
در حالی که می دانستم خدای متعال خود بدان آگاه تر است عرض کردم:"پروردگارا! برادرم را".
فرمود:"ای محمّد! علی بن ابیطالب را؟"
عرض کردم:"بلی ای خدای من!"
فرمود:"ای محمّد! من ابتدا از مقام ربوبیّت نظری بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم. هیچ گاه یادی از من نمیشود مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوی. من خود محمودم و تو محمّد. سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن، علی بن ابیطالب را برگزیدم و او را وصّی تو قرار دادم.
ای محمّد! من؛ علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم؛ سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم. هر که آن را پذیرفت از مقربّین گردید و هر که آن را رد نمود به کافران پیوست.
ای محمد! اگر بندهای از بندگانم مرا چندان پرستش کند تا رشته حیاتش از هم بگسلد و پس از آن در حالی که منکر ولایت آنان است با من رو به رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند".
سپس فرمود:"ای محمّد! آیا مایلی آنان را ببینی؟"
عرض کردم:"بلی!"
فرمود:"قدمی پیش گذار".
من قدمی جلو نهادم.
ناگاه دیدم علی بن ابیطالب و حسن و حسین و علیبن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی آنجا بودند و حجّت قائم همانند ستارهای درخشان در میان آنان بود.
پس عرض کردم:"پروردگار من! اینان چه کسانیاند؟"
فرمود:"اینان امامان هستند و این ]اشاره به حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه شریف[ نیز قائم است که حلالکننده ی حلال من و حرام دارنده ی حرام من است و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. ای محمّد! او را دوست بدار که من او را دوست میدارم و هر کس را که او را دوست بدارد نیز دوست میدارم".
پس از اتمام مناجات باخدای تعالی، بازگشتم و از همان دریاهای نور و ظلمت گذشته در "حجاب های نور" به جبرئیل رسیدم و به همراه او باز گشتم.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هنگام بازگشت، در بیتالمقدس فرود آمد و از آنجا راه مکّه را در پیش گرفت. ایشان در میانه ی راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد کرد. در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و در پی آن میگشتند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از آبی که در میان ظرف آنان بود، قدری نوشید و سپس پیش از طلوع فجر در خانه "امّ هانی" از "بُراق" فرود آمد.
پی نوشتها:
1. سوره ی مبارکه اسرا ، آیة 1
2. بحارالانوار از علّامه شیخ محمّد باقر مجلسی، جلد 18
3. المیزان از سیّد محمّدحسن طباطبایی، جلد13
4. مجمعالبیان از طبرسی، جلد 6
5.ماهنامه موعود شماره 66