ذکر ربانی
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله الذی تطمئن قلوب المؤمنین بذکره، و تتقلّب افکار العارفین لعظمته، و تذوب افئدة العاشقین لمحبّته، و الصّلوة و السّلام علی امین وحیه، و اشرف بریّته ابی القاسم محمد و علی آله و خیرته. امّا بعد فقال الله احکیم فی محکم کتابه الکریم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا»[١]
ان شاء الله در این مجلس از ذکر زبانی صحبت نموده، آیات و روایات متعدّدی (در این خصوص) از ائمۀ اطهار علیهم السلام عرضه خواهیم کرد.
انسان همیشه در آماج تیرهای مادی قرار گرفته، و عوامل غفلت در او فراوان است. از یک طرف زندگی مادی و از طرف دیگر نفس اماره و همچنین وسوسه های شیطانی از هر طرف به سوی او حمله می کنند؛ و تیرهای زهر آلود به او شلیک می شود.
تنها راه چاره برای مقابله و مبارزه با چنین دشمنان بی امان راهی جز (ذکر کثیر) نیست که انسان با تمام وجود مشغول آن شود. (البته ذکری که در تمام اعضای او اثر گذارد. وقتی می گوید الله اکبر، سبحان الله، لا اله الّا الله انقلابی در وجود او پیدا شود.) آری چنین ذکری می تواند حملۀ دشمن را دفع نماید. این لطفی است از طرف خداوند مهربان که در قرآن کریم به مؤمنین می فرماید:
«یا ایّها الّذین آمنوا ذکروا الله ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرةً و اصیلا»
ای کسانی که ایمان آورده ای خدا را بسیار یاد کنید، و صبح و شام او را تسبیح نمائید.
هر چیز اندازه دارد جز یاد خدا که هیچ حد و مرزی برای آن نیست. در این خصوص فرمایش امام صادق علیه السلام را بشنویم:
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: هر چیزی حدی دارد که وقتی به آن اندازه رسید پایان می پذیرد، جز ذکر خدا که حدی ندارد که با آن پایان بگیرد. سپس می افزاید: خداوند نمازهای فریضه را واجب کرده است، هر کس آنها را ادا کند حد آن تأمین کرده است، ماه مبارک رمضان را هر کس روزه بگیرد حدش انجام گردیده است، و حج را هر کس (یک بار) به جا آورد همان حد آن است، جز ذکر الله که خداوند به مقدار قلیل آن راضی نشده و برای کثیر آن نیز حدی قائل نگردیده است، سپس حضرت به عنوان شاهد سخن آیۀ «یا ایها الذین آمنو الذکروا الله ذکراً کثیرا...» را تلاوت فرمود.
امام صادق علیه السلام در ذیل روایت از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که: او کثیر الذکر بود، من به همراه او می رفتم و او ذکر خدا می گفت، با او غذا می خوردم و او ذکر خدا می گفت، و هر آینه که با مردم در گفتگو بود از ذکر خدا باز نمی داشت و من می دیدم زبانش به کامش چسبیده بود و می فرمود: لا اله الّا الله...
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : من اعطی لساناً ذاکراً فقد اعطی خیر الدّنیا و الآخرة»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: به هر کس زبان گویای به ذکر داده شده است، خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است.[٢]
عن زرارة بن اعین، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: تسبیح فاطمة الزّهراء(علیها السلام) من الذّکر الکثیر الّذی قال الله عزّوجلّ «اذکروا الله ذکراً کثیراً»[٣]
زراره از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود: تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیها السلام (٣٤ مرتبه الله اکبر و ٣٣ مرتبه الحمد الله و ٣٣ مرتبه سبحان الله) از ذکر کثیری است که خداوند در مورد آن فرموده «اذکروا الله...».
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:
فقرا خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و عرض کردند: یا رسول الله! راستی توانگران قدرت آزاد کردن بنده را دارند ولی ما نداریم. آنها استطاعت دارند که به حج بروند ما نداریم، چیزی دارند که صدقه بدهند ما نداریم، دارند آنچه که بدان در راه خدا جهاد کنند و ما نداریم، رسول خدا فرمود: هر که صدبار الله اکبر گوید نزد خدا بهتر است از آزاد کردن صد بنده، و هر که خدا را صد بار تسبیح گوید نزد خدا بهتر است از آزاد کردن صد بنده، و هر که خدا را صد بار تسبیح گوید بهتر است از راندن صد شتر به قربانگاه حج، و هر که خدا را صد بار حمد گوید بهتر است از تقدیم یکصد اسب برای جهاد در راه خدا با زین و لجام و سوارش و هر که صد بار بگوید لا اله الّا الله در آن روز از همۀ مردم بهتر عمل کرده است جز کسی که بر آن افزوده باشد.
راوی گوید: این گزارش بتوانگران رسید و آن را به کار بستند. باز راوی گوید: مستمندان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برگشتند و گ فتند: یا رسول الله آنچه فرمودید به توانگران رسیده است و آن را به کار بسته اند رسول خدا(ص) فرمود: این فضل خدا است، به هر که خواهد می دهد.
ذکر کثیر سرمایه رستگاری است. قرآن کریم در جای دیگر می فرماید:
« وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »[٤]
انّ الله سبحانه و تعالی جعل الذّکر جلاء للقلوب.[٥]
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که یک مرتبه سبحان الله بگوید، تمام ملائکه برای او صلوات می فرستند و ثواب تسبیح را کسی غیر از خدا نمی داند.
در کتاب عدة الداعی آمده است که حضرت صادق علیه السلام فرمود: لشکرگاه حضرت سلیمان صد فرسخ در صد فرسخ بود. جنیان برای سلیمان بساطی از طلا و ابریشم بافته بودند که دو فرسخ در دو فرسخ بزرگی آن بود و تختی برای سلیمان در آن بساط گذارده بودند و اطراف آن کرسیهای مجلل بود که اطرافیان سلیمان می نشستند.
مرغها بالای سر سلیمان بال و پر خود را به هم متصل می کردند که آفتاب بر سر سلمیان نتابد و باد را خداوند مسخّر سلیمان گردانیده بود که بساط او را بر می داشت و خداوند متعال در قرآن سوره سبأ آیه ١٢ اشاره نموده و می فرماید:
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ.[٦]
و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه، روزی باد بساط را برداشته با آن شوکت و جلال می برد، شخص کشاورزی در صحرا ایستاده گفت: سبحان الله! خدا چه سلطنتی به پسر داود عطا کرده است، باد کلام او را به گوش سلیمان رسانید، حضرت سلیمان امر کرد باد بساط را بر زمین گذارده پیش مرد کشاورز رفت. فرمود:
«تسبیحة واحدة یقبلها الله خیر ممّا اوتی من آل داود»
یعنی یک سبحان الله که بنده ای از بندگان خدا بگوید و خدا قبول کند بهتر است از آنچه به آل داود عطا فرموده است. در خبر دیگر دارد که یک سبحان الله گفتن بهتر است از یک کوه نقره که در راه خدا انفاق شود.[٧]
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس بگوید سبحان الله، خدا برایش درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگویدی لا اله الّا الله خدا درختی برایش در بهشت می نشاند. مردی از قریش که ابوبکر بود عرض کرد: یا رسول الله! در این صورت درختان ما در بهشت فراوان است؛ حضرت فرمود: آری، ولی بپرهیزید از اینکه آتشی بر آن بفرستید و آن را بسوزانید، زیرا خدا فرموده است: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول را فرمان برید و اعمال خود را به سبب نافرمانی تباه نسازید.[٨]
یکی از ذکرهایی که خیلی ثواب دارد، صلوات بر محمد و آل محمد است. صاحب کتاب حکایات الصالحین در کتاب خود می نویسد: فقیری بود محتاج و صاحب اولاد. روزی از خانه بیرون آمد که دنبال تحصیل رزق و روزی برود، ولی متحیر بود کجا برود و چه کند؟ در ان اثنا به خا نه ای که در آن مجلس روضه بود رسید وارد خانه شد دید واعظی بالای منبر است و مردم را تحریص و ترغیب به ذکر صلوات می کند. و می گوید: مردم! مواظبت به ذکر صلوات باعث وسعت رزق و مال و دولت می شود و خداوند روزی او را بی زحمت برای او می رساند. آن فقیر از مجلس بیرون رفت و مشغول به ذکر صلوات شد. بعد از سه روز از خرابه ای می گذشت پایش به سنگی خوردی و سنگ کنده شد یک ظرفی پر از طلا پیدا شد، خواست بر دارد با خود گفت: بنا است روزی من از آسمان برسد، و این روزی از زمین است سنگ را به جای خود گذارد و به خانه رفت و آن اتفاقی را برای زنش تعریف کرد. از قضا آن مرد همسایه ای داشت که یهودی بود، بالای خانه اش نشسته، صحبتهای آنها را شنید و فوراً برخاست به آن خرابه رفت و آن ظرف را برداشت به خانه آورد همین که درش را باز کرد دید مملو از مار و عقرب است.
به همسرش گفت: این همسایه مسلمان دشمن ما است چون فهمید که من در بام خانه ام، مخصوصاً این حرف را زد که من به طمع بیفتم و بروم این ظرف را به خانه بیاورم؛ و این مارها مرا اذیت کنند. بهتر این است که بروم روی بام و از روزنۀ حجره اش همۀ آنها را به خانه اش بریزیم.
پس آمد بالای بام دید آن فقیر با زنش حرف می زند و زنش می گوید: چرا آن ظرف را به خانه نیاوردی، آیا انسان عاقل چنین کاری می کند؟ که خودش محتاج باشد و خدا برای او پول رساند ولی او تصرف نکند؟ آن مرد گفت: من امیدوارم که خدا روزی مرا از آسمان برساند.
در آن اثنا یهودی سر آن ظرف را باز کرد برگردانید دم آن روزنه، آن مرد صدایی شنید برگشت دید از روزنۀ اطاق پول فرو می ریزد زنش را صدا کرد که بیا خدا برای ما رسانیده و آمد آن پولها را جمع می کرد و صلوات می فرستاد.
یهودی دید از آن ظرف طلا می ریزد باز گرفت دید همان مار و عقرب است باقی را هم ریخت در آن اطاق و با خود گفت این سری از اسرار غیبی است حکم آن رود نیل را دارد که به نظر قبطیان خون می نمود و به نظر بنی اسرائیل آب. پس آن درویش را صدا کرد بالای بام و به دست او مسلمان شد.
در نتیجه به برکت ذکر صلوات یهودی مسلمان شد و فقیر هم پول دار گردید.
باید همیشه به یاد خدا باشیم که انسان با یاد خدا به ملکوتیان می پیوندد. آری، غفلت از ذکر خدا، و غرق شدن در لذت دنیوی، و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب می شود که شیطان بر انسان مسلط گردد و همواره یار و همراه او باشد، و رشته ای در گردنش افکنده می برد هر جا که دل خواه اوست. خداوند متعال می فرماید:
وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ.[٩]
هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطانی را به سراغ او می فرستیم و همواره قرین او باشد.
«یا ایّها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیرا وسبّحوه بکرة و اصیلا»
از اذکاری دیگری که ثواب بیشتری دارد، یاد ائمۀ اطهار علیه السلام بالاخص جگر گوشۀ حضرت زهرا علیها السلام آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام است که تمام موجودات حتی پرندگان به یاد او هستند.
مؤلف کتاب معالی السبطین چنین می نویسد:
از طریق اهل بیت روایت شده است: وقتی که امام حسین علیه السلام شهید شد و بدن مبارکش به صحرا کربلا افتاد. و در حالیکه خونش بر زمین ریخته بود، پرندۀ سفیدی (به طرف حسین) آمد و خون حضرتش را مسح نمود. (و بالهای سفید خود را به خون حضرت رنگین کرد) و (به جایکاه خود) برگشت در حالی که قطره های خون از بالهای آن پرنده می چکید.
سپس دید تمام پرندگان در زیر سایۀ بوته های درختان به یاد آب و دانه و علف هستند. آن پرندۀ خون آلود به آنها گفت:
وای بر شما! آیا مشغول لهو لعب، و ذکر دنیا هستید. در حالیکه امام حسین علیه السلام در زمین کربلا، در این هوای گرم، تشنه و سربریده، بر روی ریگ های سوزان افتاده، و خونش ریخته شده است.
سپس تمام پرندگان به کربلا آمدند؛ دیدند سرور و سید ما امام حسین علیه السلام بی سر و بدون غسل و کفن بر روی زمین افتاده، در حالی که گرد و غبار بدن حضرت را گرفته و سم اسب ها پاره پاره کرده و وحوش آن صحرای بی آب و علف زوّار آن حضرت است. و موجودات کوه و دشت ظاهراً و باطناً بر او ندبه می کنند.
و نورش خاک را روشن کرده و آسمان از نور درخشان آن حضرت منوّر گشته است. وقتی پرندگان چنین صحنه ای را دیدند؛ صیحه کشیدند و با صدای بلند گریه کرده و اثبورا گفتند. و خودشان را برخون امام حسین علیه السلام زدند، در خون غلطیدند. هر یک از پرندگان به طرفی پرواز یکردند؛ تا شهادت حضرت را اعلام نمایند.
«فمن القضاء و القدر انّ طیراً من هذه الطّیور قصد مدینة الرّسول صلی الله علیه و آله وسلم »
از قضا یکی از پرندگان به شهر مدینه روانه شد در حالی که خون از بالهای آن میچکید آمد کنار قبر رسول الله و صدا بلند کرد:
«الا قتل الحسین بکربلا، الا ذبح الحسین(ع) بکربلا»
تمام پرندگان بر اطراف آن جمع شدند و گریه و نوحه نمودند. وقتی اهل مدینه این جریان را دیدند و مشاهده نمودند که خون از پرهای آن حیوان می ریزد متعجّب شدند ولی نفهمیدند که چه اتفاقی افتاده است. تا بعد از مدتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد، فهمیدند که آن پرنده قبلاً آمده بود خبر شهادت پسر فاطمه را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم اعلان نماید.
وقتی اسرا به مدینه آمدند مطلب برای همه روشن شد، در کنار شهر مدینه وقت ورود، خان ام کلثوم با دل پر خون میگفت:
مدینة جدّنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا
این مدینۀ جدّ ما، ما را قبول مکن و مگذار که ما داخل شویم، چرا که ما قافلۀ حسرت و اندوه می باشیم و در وقت رفتن، صاحبی داشتیم و حال، بی صاحب و بی کس وارد می شویم.
خرجنا منک بالأهلین جمعاً رجعنا لا رجال و لا بنینا
ای مدینه، وقتی که از تو بیرون رفتیم همۀ اهل و عیال با ما جمع بودند و حال که مراجعت کردیم نه م ردان با ما هستندو نه جوانان و نه اطفال، بلکه همه کشته شدند.
«و جدّدن المصائب و الأحزان»
و مصیبت و حزن خود را تازه کردند، پس زینب خاتون آمد به در حرم پیامبر اکرم(ص) و با دست خود دو طرف درب حرم را گرفت و با سوز دل فریاد کرد:
«یا جدّاه انّی ناعیة الیک اخی الحسین»
ای جدّ بزرگوار! خبر مرگ برادرم حسین را از برای تو آورده ام.
ای جدّ بزرگوار، پسر تو حسین را تشنه شهید کردند. و در مقتل ابن عربی است که: زینب، مثل باران گریست و آهی کشید و بیهوش شد. چون به هوش آمد، عرض کرد.
ای جدّ بزرگوار! در راه شام این قدر تازیانه بر پشتم زده اند که پشتم مجروح شده است. ناگاه گریه وناله از پشت سر زینب بلند شد. چون نگاه کرد دید ام البنین مادر عباس است آمد و دامن زینب را گرفت و گفت: ای دختر امیر المؤمنین! بگو بر سر پسرهای من چه آمده است؟
گفت همه شهید شده اند. گفت: جان ایشان به فدای حسین باد، بر سر حسین چه آمده است؟ گفت: او را لب تشنه شهید کردند. پس ام البنین دستها را بر سینه زد و خاک بر سر ریخت.[١٠] لا حول و لا قوة الّا بالله
پروردگار! یادت را همیشه بر زبان ما جاری فرما.
خداوندا! ما را بدون ذکر و کلمۀ لا اله الّا الله از دنیا مبر.
معبودا! قلب ما را با یاد خودت منوّر گردان.
آمین یا ربّ العالمین!
ذاکر حسین
[١]. سورۀ احزاب، آیه ٤١ ـ ٤٢.
[٢]. اصول کافی، ج ٤، ص ٢٧٤.
[٣]. همان، ج ٤، ص ٢٧٥.
[٤]. سورۀ انفال، آیۀ ٤٥.
[٥]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ١١، ص ١٧٦.
[٦]. سورۀ سباء، آیۀ ١٢.
[٧]. ثمرات الحیات ج ٢ ص ٧٢٠ نقل از عدة الداعی.
[٨]. مصابیح الدجی، ص ٥٩٧.
[٩]. سورۀ زخرف، آیۀ ٣٦؛ یعش از ماده «عشو» است هنگامی که با عن متعدی شود به معنی اعراض کردن است.
[١٠]. انوار الشهادة، ص ٢٦٤.