دعا - دعا حدّی ندارد - جلسه 21
آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره)
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود و اینکه در ماه مبارک رمضان، تلاوت آیات قرآنی و دعای به خیر کردن برای خود و دیگران، چه دنیوی و چه اخروی در معارف ما آمده است و به آن ترغیب شده است. در جلسة گذشته عرض کردم که بین مسئلة قلّت دعا و کثرت بلا رابطهای است و روایت آن را هم خواندم که از پیغمبراکرم بود: «اِذا قَلَّ الدُّعاء نَزَلَ البَلاء».[2] به این مناسبت در این مسئله که در روایات داشتیم وارد شدم.
انسان نباید خالق را به مخلوق قیاس کند. قانون کلّیای داریم که در روایات ما هم مطرح است که در جلسة گذشته هم خواندم؛ این است که خداوند خوش ندارد و اینکه مورد سخط هم هست که اگر محتاج شدم و گره به کارم افتاد، ابتدا سراغ مخلوقی مثل خودم بروم؛ بلکه عکس آن است، دوست دارد که اوّل به سراغ او بروی.
چرا خدا عنایت نمیکند؟
در اینجا مطلبی را طرح میکنم و بعد وارد مطلب دوّم میشوم و آن اینکه خیلی به خدا میگوییم: شما فرمودید که وقتی گرفتاری برایت پیش آمد و حاجت داشتی اوّل پیش من بیا، چون من از این کار لذّت میبرم و دعا را مستجاب میکنم. حالا که در خانة خدا رفتیم و گفتیم: خدایا! ما این گرفتاری و حاجت را داریم، امّا عنایت و مرحمت نفرمودند.
پافشاری مخلوقات برای بازکردن گره
در نهاد انسان این وجود دارد که با یک درخواست و به تعبیری عدم جوابگویی اینطور نیست که به طور کلّی سرخورده شود. در مخلوقات میبینیم که در این مواقع پافشاری و اصرار میکنند. حال ما اینطور نیستیم؟ اگر گرهای به کارمان افتاده و یقین داریم که باز کردن گره از دست کسی ساخته است و میتواند کارمان را راه بیاندازد، پافشاری و تکرار میکنم تا به مقصدم برسم. سؤال: یک دفعه که به او گفتم و گره را باز نکرد، آیا سرم را میاندازم پائین و میروم؟ اصلاً و ابداً اینطور نیست، بلکه این در نهاد ما است.
نه برو و نه اصرار بکن!
در باب خدا، هم همین روش صدق میکند. همانطور که خدا در ابتدا برای بندهاش، مراجعه کردن به مخلوق را دوست ندارد و میگوید باید سراغ من بیایی، همانطور هم اصرار کردن در مقابل مخلوق را دوست ندارد؛ یعنی اینکه سراغ مخلوقی بروی و بعد هم مرتّب اصرار کنی. اصل رفتن و پافشاری بعدش را بدش میآید.[3] عکس نسبت به خودش که مراجعه به خودش را دوست دارد و هر چه اصرار و پافشاری کنی بیشتر خوشش میآید.
خدا دوست ندارد!
اصلاً در روایت داریم که خدا میگوید من از صدای آن عبد خوشم میآید. باید عرض کنم که خدا به وقتش میدهد و در اجابت بندگانش دقیق و حساب شده عمل میکند. روایت از امام صادق(صلواتاللهعلیه) است: «قَالَ(علیهالسّلام) إِنَ اللَّهَ کَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الْمَسْأَلَةِ»؛ خدا، پافشاری مردم در خواهششان از یکدیگر را خوش نمیدارد. «کَرِهَ» یعنی بدش میآید، «وَ أَحَبَّ ذَلِکَ لِنَفْسِهِ»؛ این را برای خودش دوست میدارد؛ که وقتی به محضر او رفتی مرتّب اصرار کنی، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ»؛[4] خداوند دوست میدارد که از آنچه در نزد خدا است، درخواست و مطالبه کنی.
همه چیز دست خداست
در اینجا باید «مَا عِنْدَهُ»؛ را توضیح بدهم. عرض کردم که مراجعه را خوشش میآید و دوست دارد. امّا اینجا دارد: «مَا عِنْدَهُ»؛ آنچه که در نزد خدا است. مراد آنچه که در ید قدرت حق است؛ یعنی آنچه که در دستِ قدرت الهی است؛ که هرطور اراده کند، میتواند عمل کند. سؤال: آیا چیزی هست که نزد خدا نباشد و خدا قدرت بر آن نداشته باشد؟[5] در بحثهای قبل گفتهام، حاجتی که آدم میخواهد باید معقول باشد؛ چیزی که مورد احتیاج من باشد و خدا قادر به آن نباشد نداریم، بلکه تمام امور در ید قدرت او است.
آنچه که من در اختیار دارم را بخواه!
خدا میگوید: دوست دارم آنچه که پیش من است، از من بخواهی. معنایش چیست؟ معنای آن این است که هر چه بخواهی به تو میدهم. هر چه نیاز داری دوست دارم از من بخواهی: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ»؛ دوست دارد آنچه که در نزد او است درخواست و مطالبه کنید. اینطور نیست که من چیزی بخواهم که در دست قدرت او نباشد.
فکر میکنی خدا خسته میشود؟
در دعای جوشن کبیر نکتهی زیبایی وجود دارد؛ بخشی در آن است که: یک مرتبه این به ذهنت نیاید که خدا را جای خودت بگذاری و فکر کنی او از پافشاری بدش میآید و خسته میشود. او در باب مسئلهی مطالبه و سؤال و دعا خستگی ناپذیر است. خدا اینطور است: «یَا مَنْ لَا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّین»؛ پافشاریِ پافشاری کنندگان هیچوقت او را به ستوه نمیآورد.
دعا حدّی ندارد
در اینجا ممکن است که بعضیها در ذهنشان این آمده باشد که چند بار دعا کنیم؟ اینطور نیست که در مسئلة پافشاری و اصرار در دعا سقفی تعیین کرده باشند. به این صورت که «سقفی تعیین شده باشد و ما آن را باید رعایت کنیم» نداریم. راجع به پیغمبراکرم، وقتی به دعاهایی که میکرده مراجعه میکنیم میبینیم تکرار میکردهاند و چه بسا به نظر من این اقلّ است. ما در تعیین سقف حداکثر نداریم و فکر میکنم این اقلّ باشد و چون از خود پیغمبر نقل شده، به نظر حداقلّ است و حداکثر نیست. این نکتهای است که باید اهل تحقیق دقّت کنند تا اگر به این روایات برخورد کردند، اینها را روایات حداکثری نگیرند.
پیغمبر دعا را چندین بار تکرار میکرد
در روایتی دارد: «کان نبی(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) إِذَا دَعَا دَعَا ثَلَاثاً»؛ هرگاه پیغمبر دعا میکرد؛ سه بار تکرار میکرد، «وَ إِذَا سَأَلَ سَأَلَ ثَلَاثًا»؛[6] و هر وقت که میخواست درخواست بکند سه بار خواستة خود را تکرار میکرد. در روایت دیگری است که عبداللهبنمسعود نقل میکند و میگوید: «أَنَّ رسولالله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ یُعْجِبُهُ أَنْ یَدْعُوَ ثَلَاثًا وَیَسْتَغْفِرَ ثَلَاثًا»؛[7] یعنی پیغمبر لذّت میبرد و خوش داشت که دعای خود را سه بار تکرار کند و سه بار طلب آمرزش کند که آن هم استغفار و دعا است؛ البته به نظر من این سقف حداقلّی است.
بیشتر از سه بار بخواه
در باب مسئلة تکرار در دعا روایات زیادی دیدهام. من آنکه حداقلّ بود مطرح کردم امّا نسبت به دعا وتقاضا در باب تکرار نسبت به بهشت و جهنّم داریم که انسان تقاضای بهشت کند و تقاضای نرفتن به جهنّم کند و... که اگر میخواهی این کار را بکنی، حداقلّ سه بار بگو تا مؤثّر باشد. روایت از پیغمبراکرم است که حضرت فرمود: «مَنْ سَأَلَ الْجَنَّةَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ اگر کسی سه بار از خدا بهشت را درخواست کند، «قَالَتْ الْجَنَّةُ اللَّهُمَّ أَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ»؛ بهشت به خدا عرض میکند: بارالها! او را وارد بهشت کن. میخواستم اشاره کنم که این سه بار براساس همان مطلبی است که گفته شد، «وَ مَنْ اسْتَجَارَ مِنْ النَّارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ و اگر کسی سه بار از دوزخ به خدا پناه ببرد، «وَ مَنْ اسْتَجَارَ مِنْ النَّارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ سه بار به خدا پناه ببرد، «قَالَتْ النَّارُ»؛ جهنّم میگوید: «اللَّهُمَّ أَجِرْهُ مِنْ النَّارِ»؛[8] پروردگارا! او را از جهنّم پناه بده. میخواستم این را عرض کنم که در باب تکرار در دعا، ممکن است کسی سؤال کند که سقف آن چیست؟ و آن اینکه در روایات دیدهام که حداقلّ آن سه بار است. و البته دلواپس آن طرف هم نباش، به اینکه « نعوذبالله»، مثلاً خدا خسته میشود و... اینطور نیست.
شیطان در کمین است!
این بحثها را سابقاً در باب الحاح و راجع به دعا مطرح کردهام و نمیخواهم وارد آن بحث بشوم. فقط میخواستم اشارهای برای لیالی قدر داشته باشم، به اینکه حواستان جمع باشد که شیطان فریبتان ندهد. شیطان راههای مختلفی دارد، برای اینکه رابطة عبد با خدایش را قطع کند و امیّدی که او به خدا بسته را میخواهد قطع کند. راههای مختلفی را میرود؛ مثلا یک مرتبه به ذهن انسان میاندازد که: چقدر بگویم؟! یک دفعه دعا کردم، بس است، دو دفعه گفتم بس است یا اگر خدا میخواست بدهد تا حالا داده بود و... این شیطان است. تعبیرات مختلفی میگویم و این چیزهایی که اشاره کردم متداول است.
حواستان جمع باشد!
شیطان، وقتی که اتّفاقی میافتد، در انسان سرخوردگی درست میکند. بهخصوص شیطان مقیّد است که در دعا سرخوردگی ایجاد کند، برای اینکه میخواهد رابطهات را و آن امیّدی که به خدا بستی قطع کند. در باب دعا هیچوقت نگذارید که این سنخ افکار شیطانی شما را احاطه کند و شما را از دعا باز بدارد؛ بهخصوص اوقاتی که در آن وعده داده شده که دعا مستجاب میشود. اگر این مواقع از دست برود، دیگر باز نمیگردد. حواستان جمع باشد! هم از آن طرف متوجّه بالا باش، به این معنا که خداوند خسته نمیشود و برعکس لذّت هم میبرد و از این طرف هم شیطان را مواظب باش، که شیطان تو را خسته نکند. خدا خسته نمیشود، بلکه شیطان تو را خسته میکند. دقّت کنید! شیطان شما را از نظر دعا کردن خسته میکند. در این هم شبههای نیست که وقتی از او میخواهم، او اگر مصلحت باشد به موقع میدهد.
برای خودت دعا نکن!
این مسأله در باب استعجال در اجابت وجود دارد. این را چون قبلاً مفصّل بحث کردهام فقط به نکتهای از آن، در روایتی اشاره میکنم و البته متن روایت هم هست. یکی از اموری که موجب میشود دعا زود به اجابت برسد عبارت از این است که شخص برای دیگری دعا کند. حضرت میفرمایند: این از همه برّاتر است. در روایت است که حضرت چهار چیز را مطرح میکنند و میگویند این چهارمی هم هست که از همه بیشتر مؤثر است. اینکه سرعت در اجابت دعا داشته باشی هم راهکار دارد و آن این است که شخص برای دیگری دعا کند. اینکه در شبهای قدر عرض کردم و اصرار هم دارم که میگویم برای دیگران دعا کنید، خصوصا آن کسانی که به شما بد کردهاند این است که خدا به تو زودتر میدهد. اگر برای خودت بخواهی به این زودی نمیدهد امّا برای دیگری بخواهی زود به تو میدهد. ببینید که در معارف ما چقدر راهکار در باب دعا گذاشتهاند، چه نسبت به اجابت و چه نسبت به استعجال در اجابت. کم هم برای ما نگذاشتهاند. عرض میکنم، امشب مقیّد بودم که بحثم را ادامه بدهم، برای اینکه فردا شب، شب بیست و سوم است و ارزشمندترین لیالی قدر است. خیلی مراقب باشید! چون انشالله به فضل الهی میخواهیم با دل و قلبی پر از امّید با بکار بستن همین راهکارها به در خانه خدا برویم.
کفنِ بهشتی
در روایات دارد، بعد از آنکه علی(علیهالسّلام) به شهادت رسید، طبق وصیّت علی(علیهالسّلام) فرزندانش امام حسن و امام حسین متکفّل تجهیز علی(علیهالسّلام) شدند. روایت را محمّدبنحنفیّه که برادر آنهاست نقل میکند؛ میگوید: من آنجا حاضر بودم، امام حسین آب میریخت و امام حسن(علیهالسّلام) بدن پدرم را شستوشو میداد. محمّد حنفیه میگوید: وقتی شستوشو میدادند، دیدم که اصلاً احتیاجی به این نیست که بدن را به این سو و آن سو حرکت دهند؛ بلکه خود بدن حرکت میکرد. میگوید: بوی مشکی بلند شده بود و فضا را گرفته بود. بعد از آنکه شستوشو تمام شد، امام حسن خواهرش زینب(سلاماللهعلیها) را صدا کرد و خواهر آمد. گفت: برو بقیّة آن حنوطی که جبرائیل از بهشت آورده و سهم پدرم است، بیاور. در روایت داریم که قبل از وفات پیغمبراکرم جبرئیل از بهشت کافور و حنوطی بهشتی آورد و به پیغمبر گفت: این را، سه بخش میکنی؛ یک بخش برای خودت است و یک بخشِ آن برای زهرا(سلاماللهعلیها) و بخشِ دیگر آن هم برای علی(علیهالسّلام) است.
نوحة ائمه برای علی(علیهالسّلام)
میگوید: خواهرم رفت و حنوط پدر را آورد. پدرم را در پنج جامه کفن کرد، و جنازه محیّا شد. محمّد حنفیه میگوید: تابوت را آوردند و جنازه را در تابوت گذاشتند. طبق وصیّت پدر، جلوی تابوت را هیچکس نگرفت و یک بخشی از عقب تابوت را امام حسن و بخش دیگری را امام حسین گرفتند. امّا جلوی تابوت خودش حرکت میکرد. یک سمت جبرائیل است و سمت دیگر میکائیل. از کوفه خارج شدند و این جنازه به سمت نجف میرود. محمّد حنفیّه میگوید: دیدم در راه برادرم حسین های های گریه میکند و میگوید: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّه»؛ پدر کمر ما را شکستی. گریه را برای تو آموختهام. محمّد حنفیه قسم میخورد و میگوید: والله قسم، دیدم این جنازه به هر بنا و عمارتی و درختی که میرسد همه خشوع میکنند. تا وقتی به نجف رسید و تابوت بر روی زمین آمد. چون طبق وصیّت بود برادرم آنجا را حفر کرد و قبری آماده شد. بعد برادرم به نماز ایستاد و با هفت تکبیر بر پدر نماز خواند و بعد جنازة پدر را در قبر سرازیر کرد. طبق وصیّت پدر باز ایستاد و دو رکعت نماز خواند. یک وقت نگاه کردیم و دیدیم پردهای از سندس بر قبر کشیده شده است. امام حسن(علیهالسّلام) قسمت سر را کنار زد، یک وقت دیدیم پیغمبراکرم آمده است، آدم صفیالله است، ابراهیم خلیلالله است و با پدرم سخن میگویند. میگوید: امام حسین(علیهالسّلام) سمت پردة پای پدر را کنار زد. یک وقت نگاه کردیم و دیدم حوا است، مریم است، آسیه است و مادرم زهرا(سلاماللهعلیها) است که نوحه میخوانند و گریه میکنند.
پی نوشتها
[1]. بحارالأنوار، ج91، ص96
[2]. بحارالأنوار، ج90، ص300
[3]. پیچیدگی در گفتار نداشتم و هیچ اصطلاحی هم به کار نبردم.
[4]. بحارالأنوار، ج90، ص374
[5]. البته من به اقتضای طلبگی میگویم. این که از او بخواهم خدای دیگری درست کند، محال عقلی است.
[6]. صحیح مسلم، ج9، ص275
[7]. کنزالعمال، ج7، ص80
[8]. سنن ابنماجه، ج12، ص401