دعا - چگونه از خدا سپاسگزاری کنیم؟ - جلسه 23
آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره)
به خودم که نگاه میکنم، ناامید میشوم
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است؛ یعنی دعای به خیر کردن برای خود و دیگران، چه دنیوی باشد یا اخروی. به مناسبت ایّام تذکّراتی را دادم و اشاره کردم و رد شدم امّا باز هم مقداری راجع به آنها بحث میکنم.
عرض کردم که در باب مسئلة اجابت دعا از ناحیة خداوند، بستگی به نظر داعی دارد؛ هر طور که دعا کننده به خداوند نظر داشته باشد که از او تقاضا کند و او را صدا بزند، خدا هم طبق نظریّة او با او رفتار میکند. این جزو معارف ما است که سرنخ دست دعا کننده است. بعد هم در کیفیّت دعا به این معنا که به چه کیفیّتی باشد بحث کردیم. گر چه در روایات تعبیر به «حسن ظنّ نسبت به مَدعُوْ» شده است. ولی آنچه هست این است که داعی، آنچه را از خدا درخواست میکند، باید نسبت به آن توجّه داشته باشد که به هر مقدار، قلب او متوجّه به خدا و امیّد او به خدا بستگی داشته باشد، خدا دعای او را رد نمیکند. به تعبیر من نسبت به دریافت حاجتش حالت قطعیّت داشته باشد که به اجابت نزدیک است.
حواست به خدا باشد!
روایتی است از امام صادق(صلواتاللهعلیه) که دارد: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ»؛- وقتی دعا میکنی با دلت به خدا رو بیاور؛ یعنی لقلقة زبان و توهّمات نباشد. «اقبال به قلب» معنایش این است، یعنی آن بعد وجودی من، که اشرف ابعاد وجودی من است، توجّه تام پیدا میکند. هرچیزی که انسان به آن توجّه قلبی داشته باشد، کاربرد دارد.
حاجتی که میخواهی، حاضر است!
«وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ» دقّت کنید! دو تا چیز مطرح میکند؛ یک: با تمام دلت از خدا درخواست کن و متوجّه خدا بشو. از این طرف هم با این تعبیر بیان میکند: «وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ»؛[2] با دلت به خدا رو کن و دعا کن و حاجت را بخواه و بعد هم حاجت خود را ببین. کنایه از اینکه حاضر و آماده ببین. عرض کردم: سرنخ اجابت دست داعی است. در اینجا هم همین را میرساند. لذا اینها را اشاره کردم. قبلاً بحثهای مفصّل کردهام و تقریباً این سخنان تکرار است.[3]
یک نگاه به خودم، یک نگاه به خدا
انسان در دعاهایی که میکند باید دو نظر داشته باشد. یک: نظر به خودم، دو: نظر به خدای خودم. یعنی چه؟ نظر به خودم، یعنی «نعوذبالله» کارها و خطاهایی که کردهام را نباید فراموش کنم و گفتم شاید این نوعی بررسی است. همة اینها را فشرده کردم و رد شدم. روایتی میخوانم که از زینالعابدین(علیهالسّلام) است. بیان میکند، به وضع خودم نگاهی کنم که از نظر اعمالم در گذشته، چه کار کردهام؟ و بعد نظر دوّم که نسبت به خدا است. بنابراین داعی باید یک نظر به وضع حال خودش از نظر رفتارش در گذشته با خدای خودش بکند، یک نظر هم به خدای خودش که از او تقاضا دارد بکند. یک نگاه به خود و یک نگاه به خدا.
به خاطر این سه چیز، از تو چیزی نمیخواهم
به خودم که نگاه بکنم، اجمالاً سه چیز را نسبت به کارهایم میبینم.[4] این جملات از زینالعابدین(صلواتاللهعلیه) است: «اللَّهُمَ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ»؛ خدایا سه چیز مرا باز میدارد تا از تو درخواست کنم. دقّت کنید! این همان نظر اوّل است. یعنی وقتی به خودم، سوابقم، اعمالم و رفتارم با تو نظر میکنم، موجب میشود که من از تو درخواست نکنم؛ هیچ تعارف هم ندارم.
به خودم نگاه نمیکنم!
از آن طرف، تنها یک چیز مرا وامیدارد که از تو درخواست کنم و آن نظر کردن به تو است نه خودم؛ امّا وقتی به خودم نظر کردم: «یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ»؛ باز میدارد مرا که از تو درخواست کنم، آن فرمانی را که تو به من کردی. امر کردی که این کار را بکنم ولی من در انجام آن کندی و کوتاهی کردم. در این اوّلی به خودم نگاه کردم.
گفتی نکن، امّا کردم...
دوّم، «وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْه»؛ نهیی که تو نسبت به من کردی؛ «آن کار را نکن!». امّا من به سرعت رفتم و همان خطا و گناه را کردم. این را که نگاه میکنم، میبینم که مربوط به خودم است و من را از اینکه از تو درخواست کنم باز میدارد. «وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا»؛ و نعمتی که به من عنایت کردی، امّا من در سپاسگزاری آن کوتاهی کردم.
چگونه از خدا سپاسگزاری کنیم؟
سپاسگذاری و شکر نعمت چیست؟ شکر نعمت: یکی قلبی داریم و یکی زبانی و دیگری عملی است. اینجا اشاره به عملی است. شکر کنم، یعنی باید در راه رضای تو مصرف کنم، امّا نکردم. «وَ یَحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ»؛[5] آنچه که مرا به درخواست کردن وا میدارد، نگاه به تو است. به خودم نگاه نمیکنم.آنچه که مرا به درخواست کردن از تو میکشاند، تفضّل تو بر کسی است که به درگاهت رو آورده و با خوش گمانی بهسوی تو میآید. روایت اوّل که از امام صادق(علیهالسّلام) خواندم: هر احسانی که میکنی برای تفضّل و هر نعمتی که میدهی، تو آغازگر آن هستی، «یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»؛[6] که مفاد همین است.
شتر دیدی، ندیدی!
نظر به خود، مانع از درخواست است و نظر به تو راهگشا برای درخواست، حالا چرا اینطور شده است؟[7] یک تعبیر سادهای در گذشته کردم و گفتم: خدایا! شتر دیدی ندیدی! گناه از من دیدی، ندیدی! تصوّر نکنید که این جمله همینطور از دهانم در آمده. اصلاً و ابداً اینطور نیست. طاووس یمانی میگوید: در مسجدالحرام بودم. شنیدم که زینالعابدین(صلواتاللهعلیه) در مسجدالحرام این جملات را میگوید: «سُبْحَانَکَ تُعْصَى کَأَنَّکَ لَا تَرَى»؛ ای خدا! تو منزّهی. ای خدایی که معصیّت تو و نافرمانی میشود، امّا کأنّه نمیبینی. این همان جمله است.
گناهم را ندیده میگیرد
در اینجا میگوید: نه اینکه نمیبینی، بلکه گناه را ندیده میگیری. ببینید چه تعبیر زیبایی است. «وَ تَحْلُمُ کَأَنَّکَ لَمْ تُعْصَ»؛ بردباری به خرج میدهی و انگار اصلاً معصیت و نافرمانی تو را نکردهایم، «تَتَوَدَّدُ إِلَى خَلْقِکَ»؛ به مخلوقت محبّت و لطف میکنی، چرا؟ چون کارهایت کارهای خوب است، «بِحُسْنِ الصَّنِیعِ»؛ یعنی به مخلوقت محبّت میکنی، یعنی با آنها خوب رفتار میکنی.
خدا به من احتیاج دارد؟
«بِحُسْنِ الصَّنِیعِ کَأَنَّ بِکَ الْحَاجَةَ إِلَیْهِمْ»؛ مثل کسی که به مخلوقش احتیاج دارد. چون ما اینطور هستیم، مثلاً اگر بفهمیم که به کسی احتیاج داریم، او را خیلی تحویل میگیریم؛ برای اینکه فطرت ما همین است. میگوید: با مخلوقت خوب رفتار میکنی، کأنّه به او احتیاج داری. مثل تعبیرات عوامانة خودمان است وقتی در این شرایط به خودمان میگوییم: باید هوای فلانی را داشته باشیم، کارمان در دست او است. در اینجا هم میگوید: به خلق خود محبّت میکنی با خوب رفتار کردن با آنها، «کَأَنَّ بِکَ الْحَاجَةَ إِلَیْهِمْ»؛ مثل کسی که به او احتیاج دارد، «وَ أَنْتَ یَا سَیِّدِی الْغَنِیُّ عَنْهُم»؛ و حال آنکه: ای آقای من! تو از این بینیاز هستی. بعد دارد: «ثُمَّ خَرَّ إِلَى الْأَرْضِ سَاجِداً»؛[8] طاووس یمانی میگوید: یک وقت دیدم زینالعابدین روی زمین افتاد و شروع کرد به سجده کردن.[9]
خدا آن چیزی که فکر میکنی، نیست!
من و تو خدا را نشناختهایم. ببینید که چطور اولیااش با او صحبت میکنند؟ این اولیا، آن کسانی هستند که شناخت دارند.
آیا پدرم تشنه شهید شد؟
مینویسند: حسین(علیهالسّلام) در روز عاشوا بعد از آنکه جنگید به زمین آمد. مرکب حسین(علیهالسّلام) تا توانست از آقا، مولا و راکبش حمایت کرد. حمله میکردند که جلو بیایند، امّا او هم به آنها هجوم میبرد. مدّتی بین مرکب حسین(علیهالسّلام) با آن خبیثها درگیری بود. بالاخره مرکب حسین سرش به خون حسین(علیهالسّلام) را آغشته کرد و راه خیام حرم را در پیش گرفت. صیحه میزند، شیهه میکشد، شیون میکند و به سمت خیام حرم میآید. بیبیها، به سفارش حسین(علیهالسّلام) که فرموده بود از خیمهها بیرون نیایید، در خیمهها مانده بودند و از بیرون خبری نداشتند. یک وقت دیدند صدای مرکب میآید. خوشحال شدند و از این خیمهها بیرون ریختند. بیبیها و بچّهها، با مرکبی مواجه شدند که راکب ندارد، سرش به خون آغشته و زینش واژگون شده است. اطراف مرکب را گرفتند. هر کسی چیزی میگوید، در این میان نازدانه، دختر حسین(علیهالسّلام) است. جلو آمد و یک سؤال کرد، گفت: «یا جَوادَ ابى هَلْ سُقِىَ ابى امْ قُتِلَ عَطْشاناً؟»؛ گفت: به من بگو، پدرم را آب دادند یا با لب تشنه شهید شد؟...
پی نوشتها
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2].وسائل الشیعة، ج7، ص52
[3]. به ذهنم این است که شب نوزدهم مطلبی را اشاره کردم و آنجا هم گفتم که اینها از من نیست، بلکه همه از روایات و معارف ما است.
[4]. آنهایی بود که شب نوزدهم اشاره کردم و رد کردم. گفتم اینها را در فرصت دیگری بیان کنم، چون وقتی نبود و شبهایی بود که میخواستیم توسّل و دعایی بکنیم.
[5]. الصحیفة السجادیة، دعا 12
[6].بحارالأنوار، ج83، ص75
[7]. مرتّب گفتم که این تعبیراتی که میگویم متن آیات، معارف و روایات ما است و از خودم چیزی نیست.
[8]. بحارالأنوار، ج46، ص82
[9]. عرض کردم که فرصت نداشتم تا تعبیراتی که میکنم توضیح بدهم. فقط گفتم که اشارهای بکنم تا دوستان به این مقداری که در جلساتمان هستند، بیبهره نمانند.