دعا - دعا و درخواست از خدا واجب است - جلسه 25
آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره)
دعا و درخواست از خدا واجب است
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت آیات الهیّه و ماه دعا است؛ یعنی حاجات خود را طلب کردن و درخواست از خداوند و راز و نیاز کردن عبد با ربّ خود و دعای به خیر کردن، چه برای خود و چه دیگران، که یا دنیوی باشد یا اخروی.[2]
جلسة گذشته دو مطلب را عنوان کردم؛ یک: در روایت هم بود که اگر آثار اجابت را دیدی سپاسگزاری کن و اگر هم در اجابت تأخیر بود، باز هم سپاسگزاری کن. بعد در آن دو نکته بود که عرض کرد اگر در اجابت تأخیر شد، مبادا سرخورده بشوی و بعد در پی این سرخوردگی دعا را ترک کنی. این آخرین مطلبی بود که جلسة گذشته عرض کردم و در روایات هم بود که باید در همین رابطه تذکّراتی بدهم.
مروری بر روایات گذشته
روایاتی که در آخر جلسة گذشته به آن اشاره کردیم، اینچنین تعبیراتی داشت، «مَا یَمنَعُ أَحَدَکُم إِذَا عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ فَشَفِىَ مِن مَرَضٍ أَو قَدِمَ مِن سَفَرٍ»، تا آنجا که میگوید: «یَقول الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ و در روایت بعدی میگوید: «وَ مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ»؛ اگر در اجابت تأخیر باشد، «فَلْیَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ آنجا هم مسئلة سپاسگزاری مطرح میشود. بعد وارد بحث استعجال در دعا شدیم، یعنی اینکه بخواهی برای اجابت عجله کنی. در آنجا روایت بود که حضرت به ابوبصیر فرمودند: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ بِخَیْرٍ وَ رَجَاءٍ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ فَیَقْنَطَ وَ یَتْرُکَ الدُّعَاءَ»؛[3] یعنی استعجال در دعا نهی شده و بعد هم گفته اند که این قنوط و یأس را در پی دارد و بعد هم مسئلة ترکِ دعا را مطرح کردهاند.
استعجال، سیری برای ترک دعا
مطلبی را میخواهم عرض کنم که در باب سرخوردگی است. یعنی شخص در اجابت استعجال دارد و بعد به تأخیر میافتد، در اینجا موجب میشود که آن فرد قنوط کند و بعد هم مأیوس شود. مأیوس که شد، دعا را کنار میگذارد. در اینجا او دعا کرده، اجابت به تأخیر افتاده، بعد یأس ایجاد شده و ترک دعا میکند. در پایان کار ترک دعا است.
تعبیرات در ترک دعا
میخواهم در مورد ترکِ دعا بگویم که در معارف ما چگونه است؟ ترک دعا به طور کلّی، حال چه دعایی باشد که به اجابت نرسیده و تأخیر افتاده و چه دعایی که اصلاً انجام نشده است. در اینجا ضمیمه کردم که بدانید عقبات بسیار بدی دارد. به همین خاطر از آن نهی شده و تعبیرات غلیظی هم داریم. در روایتی هست از پیغمبراکرم دارد: «مَنْ لَمْ یَدْعُ اللهَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ»؛[4] خدا به کسی که دعا نمیکند خشمگین میشود. حالا این روایات را تکتک عرض میکنم. دقّت کنید! روایت دیگری است باز پیغمبراکرم که: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): قال الله تعالی: مَنْ لاَ یَدْعُونِی أَغْضَبُ عَلَیْهِ»؛[5] یعنی پیغمبر فرمود: «قالَ الله تَعالی» خدا فرموده است: کسی که از من درخواست، دعا و تقاضا نکند، به او خشمگین میشوم. خیلی صریح بیان میکند.
خدا از عبد میخواهد، امّا عبد نمیدهد!
روایت دیگری از پیغمبراکرم است که: «یَخرُجُ مِنَ النَّارِ رَجُلُ فَیَقُول لَهُ رَبُّهُ تَعالى: ما تُعطینی إِن أَخرَجتُکَ؟»؛ شخصی است که در روز قیامت سر از آتش جهنّم بیرون میآورد. خدا به او میگوید: چه به من میدهی اگر تو را از این جهنّم نجات دهم؟ «فَیقُول: یا رَبّ! أُعطیکَ مَا تَسأَلُنی»؛ هر چه بخواهی به تو میدهم، فقط من را از این آتشها بیرون بیاور. «فَیقُول لَهُ: کَذَبتَ»؛ خدا به او میگوید: دروغ میگویی! چرا؟ «وَ عِزَّتی قَد سَأَلتُکَ ما هُوَ أَهوَن مِن ذلِک»؛ قسم به عزّتم من از تو یک چیزی را درخواست کردم که از این درخواستم خیلی پائینتر و کمتر بود، امّا ندادی، «فلم تعطنی»؛ خیلی پائین بود و از تو خواستم امّا به من ندادی. حالا چه چیزی خواسته؟ «سَأَلتُکَ أَن تَسأَلَنی فَأُعطِیک»؛ من از تو خواستم که در دنیا هر چه از من بخواهی به تو بدهم، «وَ تَدعُونی»؛ از من درخواست و دعا کن، «فَأَستَجیبُ لَک وَ تَستَغفِرُنی فَأَغفِر لَک»؛[6] از من از گناهانی که کردی پوزش بطلب، که من میخواهم تو را بیامرزم.
عبد به ربّش اعتنا نمیکند!
اینها را در دنیا گفتم امّا نکردی، «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ مگر من اینها را نگفتم؟ ولی اصلاً اعتنا نکردی، امّا حالا اینجا که آمدی و سر از آتش بیرون آوردی، میگویم: چه به من میدهی و تو میگویی: هر چه بخواهی؟! آنجا که از تو خواستم و همهاش به نفعت بود، حاضر نشدی.[7]
واجب است که از من درخواست کنید
در روایتی از پیغمبراکرم است که: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): تَرْکُ الدُّعَاءِ مَعْصِیَة»؛[8] اگر کسی دعا نکند، یعنی بنایش را بر این بگذارد که دعا نکند، معصیتکار است. نمیخواهم از بحثم منحرف شوم و بحثهای فقهی بکنم امّا باید عرض کنم: چه بسا بعضیها این امری که در آیة «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ آمده است را یک امر الزامی گرفته باشند؛ یعنی واجب است که شما درخواست کنید و البته قهراً با این روایت همینطور است. میخواهم عرض کنم: چقدر بر این تأکید میشود که اگر کسی دعا را ترک کند، خدا به او غضب میکند و از او خشمگین میشود. البته نمیخواهم بگویم این معصیت است. بحث این است و بر این تأکید شده که اگر در اجابت کمی تأخیر شده، نباید سرخورده بشوی و دعا را کنار بگذاری![9]
حقّ مسلّم عبد
ما در معارفمان این را داریم که چه بسا عبد مستحق باشد تا از ناحیة ربّش، عنایاتی بشود و خیر کثیری به او رو بیاورد، امّا چون دعا و درخواست نمیکند، خدا به او نمیدهد. از نظر علمی این بحث مطرح است که اعطا مشروط به درخواست است. این بحثی است که یک وقتی کردهایم و اینجا جایش نیست.
به تو میدهم، امّا اگر بخواهی!
یک چیزهایی وجود دارد که اینها برای همة موجودات منضبط است، مثل اینکه روزی او را برساند؛ امّا چیزهای دیگری وجود دارد که نه، زیادتی است، زیادتیها مشروط است. مثال میزنم: کسی را استخدام میکنم و میگویم: این مقدار به تو میدهم که برایم کار کنی. امّا اگر از من درخواست کنی، بیشتر به تو میدهم. بیدرخواست، مزد این است؛ یعنی اگر درخواست زیادتی کردی، آن وقت به تو میدهم. مطلب این را میگوید: آن شخص مستحق است و اگر درخواست کند به او میدهم، امّا چون درخواست نکرده به او نمیدهم. بنابراین ترک دعا خیلی ضرر دارد.
بخواه تا بدهم
«رُوِیَ عَن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: إِنَّ اللَّهَ لَیُمْسِکُ الْخَیْرَ الْکَثِیرَ عَنْ عَبْدِهِ»؛ خداوند جلوی خیر کثیر را میگیرد، که به بندهاش نرسد، «فَیَقُولُ لَا أُعْطِیهِ حَتَّى یَسْأَلَنِی»؛[10] میگوید: من این را به او نمیدهم تا اینکه از من درخواست کند و بخواهد.
شرح مسئله: خدا مثل ما نیازمند دعا است؟
در اینجا باید به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه، «نعوذبالله» مگر خدا مثل ما است که وقتی کسی به او رو بیاندازد، لذّت ببرد و به او بدهد؟ اصلاً و ابداً اینطور نیست. پس چگونه است که مرتّب میگوید: بخواهید تا بدهم، بخواهید تا بدهم، «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ». این بحث در قرآن و روایات بسیار مطرح شده و بحث کلّی و ریشهدار و عمیقی است. در اینجا خدا را به خودت قیاس نکن؛ خدا مثل من و تو نفسِ شهوت و... ندارد که خوشش بیاید. این حرفها درست نیست.
باید پیوند ربّ و عبد محکم شود
اینجا بحث بسیار عمیق و لطیفِ معرفتی میکند. اینکه عبد باید از خدا درخواست کند، برای «تحکیم رابطة ربوبیّت و عبودیّت» است. اگر بنا بشود که خدا همة چیزها را درست کند، اصلاً و ابداً خدا یادمان میرود. از یاد میبریم که پروردگار چه کسی است؟[11] و فراموش میکنیم، کسی که پرورشمان میدهد کیست؟ اگر بنا بشود تمام امور بر منوال خودش بچرخد و بحث دعا و تقاضا و... کنار برود، پس خدا هم کنار میرود. دیگر ربّم را نمیشناسم و نمیدانم آن کسی که دارد من را پرورش میدهد کیست. چون دعا در ارتباط با احتیاجات، چه معنوی و چه مادّی است. دعا برای تحکیم رابطة ربوبیّت و عبودیّت عبد است. تحکیم این رابطه است، که میگوید دعا کن و از من بخواه تا به تو بدهم و اینکه بفهمیم بر سر سفرة چه کسی نشستهایم؟
خاندان نبوّت در اسارت
خاندان حسین(علیه السّلام) را از کربلا به کوفه و از کوفه به شام به اسارت بردند. به این خانواده خیلی سخت گذشت. تنها مسئلة اینکه ایشان خاندان نبوّت هستند نیست بلکه حتّی در بین مردم، اینها شخصیّتهای بزرگ بودند. بیجهت نیست که وقتی از زین العابدین(صلوات الله علیه) سؤال میکنند: در کجای این سفر به شما خیلی سخت گذشت؟ این طور که شنیدهام، حضرت میفرمایند: «اَلشّام، اَلشّام». در آنجا به آنها خیلی سخت گذشت. حتّی این را نمیدانم صادر شده یا نه؟ «یالَیت اُمِّی لَم تَلِدنِی»؛ کاش مادر مرا نزاده بود تا وضع شام را ببینم.
پایکوبی در عزای حسین(علیه السّلام)!
سهل بن سعد ساعدی پیرمردی از اصحاب پیغمبر است؛ میگوید: از بیت المقدّس وارد شام شدم و دیدم چه غوغایی است. جشن گرفته اند، آزین بسته اند و پایکوبی میکنند. میگوید: من خبر نداشتم. دیدم چند نفر ایستاده اند و با هم حرف میزدند جلو. رفتم و سؤال کردم و گفتم: شما اهل شام، عیدی دارید که من آن عید را نمیشناسم؟ چه خبر است؟ رو کردند و گفتند: «یَا شَیْخُ نَرَاکَ أَعْرَابِیّا»؛ ای پیرمرد! انگار تو از عربهای بیابانی هستی و از دنیا بیخبری؟ گفتن: نه؛ من سهل ساعدی، از اصحاب پیغمبر هستم و پیغمبر را درک کردم. بعد رو کردند و به من گفتند: «مَا أَعْجَبَکَ السَّمَاءُ لَا تَمْطُرُ دَماً»؛ تو در شگفت نیستی که چرا آسمان خون نمیبارد؟ «وَ الْأَرْضُ لَا تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا»؛ و چرا زمین اهل خود را فرو نمیبرد؟ گفتم: «وَ لِمَ ذَاکَ؟»؛ برای چه؟ گفتند: «هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ(علیهالسّلام) عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یُهْدَى مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ»؛ دارند سر حسین را از عراق میآورند و مردم شادی میکنند. گفتم: «وَا عَجَبَاهْ یُهْدَى رَأْسُ الْحُسَیْنِ وَ النَّاسُ یَفْرَحُونَ؟». گفتم: از کدام طرف؟ گفتند: «فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ یُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَات»؛ برو آنجا؛ از دروازة ساعات میآورند. میگوید: آمدم و رسیدم. یک وقت دیدم سوارها و نیزه دارهایی وارد شدند. دیدم که اوّلین سوار و نیزه دار سری بر نیزه دارد که شبیه ترین به پیغمبراکرم است و روی مرکبی بی بی ای سوار است. رفتم جلو و سلام کردم. به او گفتم: « مَنْ أَنْتِ؟»؛ شما چه کسی هستید؟ گفت: «أَنَا سُکَیْنَةُ بِنْتُ الْحُسَیْنِ». گفتم: من سهل ساعدی از اصحاب جدّ شما هستم. اگر کاری با من دارید بفرمایید تا انجام دهم. گفت: ای سعد! به این نیزه دار پولی بده تا این نیزه ها و سرها را از ما جدا کنند، که اینقدر مردم به ما نگاه نکنند...
پی نوشتها
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2]. بعد از ایّامی که لیالی قدر بود، بحث ما تقریباً از مسیر خودش منحرف شد. بحث در دعا بود.
[3]. الکافی، ج2، ص490
[4]. کنزالعمال، ج2، ص68
[5]. کنزالعمال، ج2، ص63
[6]. کنزالعمال، ج14، ص542
[7]. به این تعبیرات دقّت بکنید! نمیخواهم فتوای فقهی بگویم چون بحث، روال مباحث اخلاقی است و فقهی نیست.
[8]. مجموعه ورام، ج2، ص120
[9]. من دیدم بحثم را اینطور ادامه بدهم بهتر است. یعنی بعد از شبهای احیا نیاز به این مطلب احساس میشود.
[10]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص175
[11]. ربوبیّت را مطرح میکنم.