شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابالحسن یا امیرالمؤمنین.
درباره شب نوزدهم بحثی داریم. شب نوزدهم شب قدر است و شب ضربت خوردن حضرت امیر(ع) است. شب دعا و احیا است و میخواهم چند نکته لطیفی را بگویم.
قرآن درباره شب قدر میفرماید: هر چیزی را به اندازه قرار دادیم. برای هر چیزی قدری قرار دادیم.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»(قدر/1) ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. شب قدر در ماه رمضان است.
از کجا میدانیم که شب قدر در ماه رمضان است؟
دو آیه قرآن را که کنار هم بگذاریم، معلوم میشود شب قدر در ماه رمضان است.
یک آیه سوره بقره که میگوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن»(بقره/185)، قرآن در ماه رمضان آمد.
یک آیه هم میگوید: قرآن در شب قدر آمد. پس دو آیه داریم.
یک آیه میگوید: قرآن در شب قدر نازل شده است. یک آیه میگوید: قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
اگر دو آیه را کنار هم بگذاریم، معلوم میشود شب قدر در ماه رمضان است.
در این که شب قدر کدام شب از ماه رمضان است، شب نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم را گفتهاند. یعنی سه شب را گفتهاند ولی مهمترین آن شب بیست و سوم است.
یک سؤال: سوال این است قرآن میگوید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، با این که میدانیم قرآن در طول بیست و سه سال نازل شده است. پیغمبر چهل سالگی به پیغمبری رسید، اولین آیه که نازل شد «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»(علق/1) از چهل سالگی تا شصت و سه سالگی بود. یعنی قرآن در طول 23 سال نازل شد. پس این که میگوید: قرآن در شب قدر نازل شد چیست؟
دو مثال بزنم. به این مثالها گوش بدهید و دقت کنید. یک کاسبی یا تاجری 100 هزار تومان پول در بانک میگذارد. بعد ده هزار تومان، ده هزارتومان حواله میدهد. خدا هم همین کار را کرد. یک باره تمام قرآن را نازل کرد. تمام قرآن یکجا با هم نازل شد، یعنی یکجا و یکباره تمام اجناس وارد انبار شد. بعد تدریجا به مغازه منتقل شد. یکجا پول به صندوق و بانک واریز شد. بعد حواله¬های هزارتومان، هزار تومان صادر شد. بعد جبرئیل پنج آیه، شانزده آیه، سه آیه، یک آیه، بیست آیه حواله میآورد. یعنی اول همه قرآن یکجا بر روح مبارک پیغمبر نازل شد و بعد جبرئیل تدریجی میآورد.
مثال دیگری بزنم؛ جنسی با کشتی وارد مرز میشود، میگویند: جنس وارد شد، بعد وارد استان میشود، میگویند: وارد استان شد. وارد شهر میشود. میگویند: جنس وارد شهر شد. وارد انبار میشود. میگویند: وارد انبار شد. وارد مغازه میشود میگویند: وارد مغازه شد. به همه اینها میگویند وارد شد. از وقتی جنس را کشتی در مملکت میآورد، میگویند: وارد شد، تا وقتی که در مغازه میآید، میگویند: وارد شد. به هر مرحلهای میگویند: وارد شد.
پس ببینید قرآن هم نازل شد. مثل این که میگوییم: جنس وارد شد.
چند نوع نزول داریم.
یک باره همهی قرآن به روح پیغمبر نازل شد. این یک مرتبه نزول و ورود آن است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. شب قدر چه شبی است. در آیهی دیگری میفرماید: شب قدر شبی است که «فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»(دخان/4)،
شب قدر همه کارها برنامه ریزی میشود.
شب قدر برنامه یکسال تنظیم میشود و لذا شب بسیار مهمی است. در مجلس شورای اسلامی روزی که بودجه سال تصویب میشود روز مهمی است. نخست وزیر آن روز به مجلس میرود. نخست وزیر سالی یک مرتبه بیشتر به مجلس نمیرود و آن روزی است که میخواهد بودجه یکسال را از مجلس بگیرد. چون آن روزی که بودجه یکسال دولت تصویب میشود، روز حساسی است. وزارتخانهها روزی که در کمیسیون بودجه بحث بودجه آنهاست، وزیر یا معاونانش حاضر میشوند، چون میخواهند از مجلس پول بگیرند.
یک شب برنامه یکسال تنظیم میشود،
که امسال تا سال دیگر چه کسی میمیرد وچه کسی زنده است؟ چه کسی خوش میشود؟ چه کسی سختی میبیند؟ چه کسی به کربلا میرود؟ چه کسی بچه دار میشود؟ چه کسی ازدواج میکند؟ حادثههای تلخ و حادثههای شیرین معلوم میشود. «فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»، آیه قرآن است یعنی در شب قدر تمام برنامه هایتان برنامه ریزی میشود. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3-2)، نمیدانی شب قدر چه شبی است؟ پیغمبر هستی. خیلی مهمی اما تو هم که پیغمبری نمیدانی شب قدر چه شبی است؟ «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» یعنی تو هم با همه اهمیتی که داری نمیدانی شب قدر چیست؟
بعد میفرماید «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، شب قدر از هزار ماه بهتر است. هزار ماه، هشتادو سه سال و چهارده ماه میشود. یک شبی است که ارزشش از هشتاد و سه سال و چهارده ماه بیشتر است. شب قدر خیلی شب مهمی است. عبادتش، عبادت هزار ماه است. خرج کردنش، خرج کردن هزار ماه است. چقدر خوب است خوب است که اسم این هفته را هفتهی کمک رسانی بگذاریم. وقتی قرآن گفته «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» یعنی شب قدر از هزار ماه بهتر است. یک رکعت نماز در شب قدر از هزار رکعت در غیر شب قدر بهتر است. مثلا شما میخواهید ده تومان در صندوق صدقه بیاندازید، میخواهی هزار تومان به جهازیه کمک کنی، میخواهی دو هزار تومان به سیل زدهها، زلزله زدگان و مجروحان و آوارگان کمک کنی، اگر قرار است انسان در طول سال یک پولی حالا یا کم یا زیاد خرج کند، یکوقت میخواهد پنج هزار تومان بدهد، یکوقت میخواهد صد هزار تومان بدهد. چقدر خوب است که انسان شب قدر این پول را کنار بگذارد. چون عمل در شب قدر بهتر از هزار ماه است. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» من کسی را سراغ دارم که آنچه را که میخواهد انجام بدهد، شب قدر کنار میگذارد. مثلا میگوید: این هفت هزار تومان یا این صد هزار تومان برای کارهای خیر باشد. در شب قدر، برای انجام کار خیر کنار میگذارد و بعد در طول سال هر وقت پول میخواهد بدهد، از همان پولی میدهد که شب قدر کنار گذاشته است. خوب، یکباره شب قدر این کار را بکنید.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. قرآن یکباره در شب قدر نازل شد. بعد تدریجا هم نازل شد. مثل این که یکباره جنس وارد میشود، بعد کارتن کارتن وارد میشود. یکباره یک میلیون پول را در بانک میگذارند. بعد حواله صد تومان صد تومان، بیست تومان بیست تومان میدهند. شب قدر چه شبی است؟ شبی که قرآن نازل شد. شبی که عبادت در آن بهتر از عبادت در هشتاد و سه سال است. آدم یک شب قدر عبادت کند یا هشتاد و سه سال عبادت کند؟ عبادت یک شب قدر از عبادت هشتاد و سه سال عبادت بهتر است. ثواب عبادت یک شب قدر از عبادت هشتاد و سه سال بیشتر است. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»،
دیگر چه خبر است؟
«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ»(قدر/4)، شب قدر شبی است که فرشتهها به زمین تشریف میآورند. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ»، فرشتهها نزول میکنند و به زمین تشریف میآورند. بر چه کسی نازل میشوند؟ زمان پیغمبر، فرشتهها خدمت پیغمبر وارد میشدند. بعد از پیغمبر باید خدمت کسی برسند که در خصلتها و صفات مثل پیغمبر باشد و آن جز امامان معصوم نمیتواند باشد. همینطور که در زمان پیغمبر فرشتهها بر شخص پیامبر نازل میشدند، بعد از پیامبر هم فرشتهها که در شب قدر نازل میشوند، باید بر کسی نازل بشوند که اخلاق و صفاتش مثل پیغمبر باشد. یعنی فرشتهها خدمت حضرت مهدی میرسند
«سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(فجر/5)، شب قدر شب سلامتی است. شبی با برکت است، شبی است که بسیار خیر دارد. این درباره اهمیت شب قدر بود. از شب قدر استفاده بشود. حیف است که انسان شب قدر را به بطالت بگذراند. اعمال ویژهای دارد، اعمال خصوصی دارد، غسل دارد، صد رکعت نماز دارد، آدم نماز غذا بخواند. صد رکعت نماز، شش شبانه روز میشود. شش دقیقه و حدود صد رکعت است. قرآن سر گرفتن دارد.
ما قرآن را که سر میگیریم میگوییم
«بِکَ یَا اللَّهُ» این «بِکَ یَا اللَّهُ» را معنا کنم، یعنی خدایا تو را به حق خودت قسم میدهیم. ما داریم به چهارده معصوم میگوییم: به محمد، یعنی خدایا تو را به حق محمد، به فاطمه اما «بِکَ یَا اللَّهُ» یعنی چه؟ یعنی خدایا تو را بحق خودت قسم میدهیم. قرآن را سر میگیریم از «بِکَ یَا اللَّهُ» شروع میکنیم و اگر هم کسی مریض است یا به مسجد میرود و میبیند که جا نیست یا به مسجد میرود و میبیند که قرآن سرگرفتن، تمام شد. یا وارد شد میبیند وسط قرآن سر گرفتن است، نمیرسد که قرآن سر بگیرد، قرآن سر گرفتن کاری ندارد، شما خودت قرآن را بردار و روی سرت بگذار. بگو: خدایا تو را به حق خودت، تو را به حق خودت، تو را به حق خودت، بعد هم تو را به حق پیغمبرت، تو را به حق امیر المؤمنینت، تو را به حق فاطمه، هر یک از چهارده معصوم را ده بار بگو و بعد هم دعا کن.
من چند نکته میخواهم بگویم.
یکی این که امیر المؤمنین شب نوزدهم ضربت خورد. میخواهم برای قاتل یک جمله بگویم، برای مقتول هم یک جمله دارم.
ما در شب نوزدهم برای قاتل یک جمله میگوییم
«اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین» یک سؤال میکنم با هم بگویید. حضرت علی را یکنفر ضربت زد یا یک گروهی ضربت زدند؟ با هم بگویید: یک نفر بود و ابن ملجم نام داشت. پس چرا ما میگوییم: خدا لعنت کند(قتلت). قتلت به معنی گروه قاتلان است. مگر نه اینکه باید بگوییم: «اللهم العن قاتل علی بن ابیطالب» خدا لعنت کن قاتل را، یعنی یک نفر را، ولی میگوییم «اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین» با این که قاتل یکی است ولی نفرین ما در شب نوزدهم به یکی نیست بلکه به جمع است. چرا؟ یک چیزی میخواهد بگوید. میخواهد بگوید: ابن ملجم یک نفر نبود، یک خط بود. جرقه نبود، جریان بود. فرد نبود، باند بود، گروه بود. یعنی یک تفکری بود که نماینده این تفکر جناب ابن ملجم بود. میگویند: چرا خداوند میگوید «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1) ابی لهب یک نفر است. به یک نفر که زشت است خدا بگوید «تَبَّتْ یَدا»، خدا دستش را قطع کند، میگوییم: درست است که ابی لهب یکنفر بود اما نماینده یک گروه بود. وقتی یک نفر نماینده یک گروه است، بر گروه نفرین میشود. شتر صالح را یک نفر کشت. قرآن باید بگوید: عقر، یعنی یک نفر شتر را کشت. ولی میگوید: «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ»(اعراف/77)، یعنی آن یکنفر نماینده بود. این برای قاتل بود که قاتل ابن ملجم بود، خدا لعنتش کند اما چون یکنفر بود ولی نماینده جمع بود ما به جمع نفرین میکنیم.
اما مقتول را برایتان بگویم.
امیر المؤمنین مقتول این ماجرا است و شهید شد اما شهادت برای حضرت امیر افتخار است. میفرماید: من این قدر به شهادت علاقه دارم که بیش از علاقهای است که طفل به پستان مادرش دارد. عاشق شهادت بود. یکجا میگوید: اگر هزار بار در جبهه شهید بشوم شیرینتر از آن است که در رختخواب بمیرم. شهادت آرزویش بود و لذا شهید شد، گفت: «فزت و رب الکعبه» فزت از کلمه فوز است، فوز یعنی چه؟ من قبلا توجه داشتم، امروز یکبار دیگر مطالعه کردم. یکبار آیات فوز را آوردم. در قرآن بیست کمال آمده است. خدا به این بیست کمال فوز میگوید. وقتی حضرت علی(ع) شمشیر خورد فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»(خصائصالأئمة، ص63)، «فُزْتُ» یعنی به فوز رسیدم و رستگار شدم. حالا قرآن به چه چیز فوز میگوید؟ سوره آل عمران، احزاب، مائده، توبه، یونس، غافر، دخان، جاثیه، حدید، بروج، نور، مومنون، حشر، توبه که در تمام این سورهها کلمه فوز است. به چه کاری فوز گفته میشود؟ «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ»(آل عمران/18)، هرکس از جهنم برهد و وارد بهشت بشود به او فوز میگویند. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً»(احزاب/71)، کسی که پیرو قرآن و رسول باشد، «فَقَدْ فازَ»، فوز است. «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(مائده/119)، هرکس خدا از او راضی باشد و او هم از خدا راضی باشد، این فوز عظیم است. «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون»(توبه/111)، هرکس در راه خدا بجنگد و در راه خدا کشته شود این هم فوز است. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»(نور/52)، هرکس تقوا داشته باشد فوز است. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(دخان/57)، هرکس مورد لطف خدا قرار بگیرد فوز است. «فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ»(نساء/175)، هرکس را خدا وارد رحمت خودش کند، فوز است. «یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ»(حدید/12)، هر کس روز قیامت پیش چشمش نور باشد و با نور خودش حرکت کند، فوز است. «الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»(توبه/20). ایمان، هجرت، جهاد، فوز است. هرکس از خدا بترسد فوز است. «أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ»(حشر/20)، اهل بهشت فائز هستند. «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(توبه/100) آن که در ایمان و جهاد سبقت دارد و از همه جلوتر است، فائز است. خدا به این گروهها فوز گفته است. اهل بهشت پیرو پیغمبر هستند و از خدا راضی هستند و خدا نیز از ایشان راضی است، میجنگد دشمن را میکشد، خودش کشته میشود، تقوا دارد، زیر نظر لطف خاص خداست، نور پیش رویش میرود، ایمان دارد، هجرت دارد، جهاد دارد، مقاومت دارد، سابقه دارد، پیشگام است، خدا به این آدمها اهل فوز گفته است و حضرت امیر تا ضربت میخورد میگوید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»(خصائص الأئمه، ص63) یعنی به خدا قسم که رستگار شدم. قرآن در سورهها و آیههای مختلف به هر کاری فوز نمیگوید. به یکسری کارها فوز میگوید. حضرت امیر همینکه ضربت میخورد میگوید: «فُزْتُ» یعنی من در ایمان جلو هستم، نورم در قیامت پیش رویم است. تقوا دارم، مقاوم هستم. «آمَنُوا» هستم. «جاهَدُوا» هستم. «هاجَرُوا» هستم. «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ» از خدا راضی هستم. خدا از من راضی است. وقتی میگوید: «فُزْتُ» یعنی از همه این پلهها گذشتم این «فُزْتُ» شناسنامه شصت و سه سال عمر امیر المومنین است. تا یک شمشیر خورد گفت: «فُزْتُ» یک جمله نیست. «فُزْتُ» پلاکارد است. شما وقتی یک تابلو بر میداری و با پلاکارد مرگ بر آمریکا حرکت میکنی، یعنی این یک جمله نیست، مرگ بر آمریکا سه حرف است اما این سه حرف عصاره شعار یک امت است. گاهی وقتها جمله، یک جمله است. اما این «فُزْتُ» عصاره شصت و سه سال حرکت است. این هم ضربت خوردن که برای فوز بود.
خدایا، تو را به آبروی کسی که تا ضربت خورد گفت: «فُزْتُ» ما را هم از فائزین قرار بده.
میخواهم یک نکته بگویم.
ما همه بسیجی شدهایم. بیایید شب قدر همه برای دعا بسیج بشویم. بسیج بشویم و به مسجد برویم. اما یکخورده جدی داخل برویم. اول بگذارید قدرت خدا را بگویم. یک عصاست. یکجا به موسی میگوید: «اضْرِبْ» یعنی بزن، «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»(بقره/60)، یکجا میگوید «فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»(شعراء/63). موسی، عصا را به سنگ بزن، آب در میآید. موسی عصایش را به سنگ زد، آب در آمد. یک جا میگوید: موسی عصایت را به آب بزن خشک میشود. اینجا میگوید: عصا را به سنگ بزن آب در میآید. «فَانْفَجَرَتْ»، آب جوشید. یک موقع میگوید: عصا را به دریا زد «فَانْفَلَقَ» آب خشک شد. خیلی مهم است. اگر خدا خواسته باشد میتواند هر کاری بکند.
هر چیزی باید یک دلیل، یک علت و یک معلول داشته باشد. این گچ را که کشیدم یا باید سفید کند یا باید سیاه کند اما اگر همین گچ را یکجا میکشم سفید است، یکجا میکشم سیاه است، این باید یک چیز دیگر باشد و نباید یک علت و یک معلول بیشتر داشته باشد. ذغال باید سیاه کند، اگر ذغال را میکشم سفید میکند این بسیار تعجب انگیز است. یک موسی و یک عصاست. عصا را به سنگ میزند آب در میآید، به آب میزند خشک میشود. هر دویش هم آیه قرآن است. از این چه میفهمیم؟ از این میفهمیم که خدا هر کاری بخواهد بکند، میکند. حالا که خدا هر کاری بخواهد بکند، میکند. ماجرای طوفان شن در طبس را به یاد میآورید که چه طور وحشت را به جان طاغوتیان افکند؟ خدا هر کاری بخواهد بکند، میکند. در خانه خدا برویم، خدایی که با یک موسی و یک عصا چنین کاری میکند و لذا میگویند که خدا سبب ساز است و خدا سبب سوز است. آتش سبب سوختن است اما ابراهیم که در آتش میافتد، خدا این سبب را میسوزاند، یعنی جلوی سوزاندن آتش را میگیرد. اینجا سبب سوز است. یک چیزی سبب ساز است، شن به درد هلیکوپتر نمیخورد اما خدا شنهای طبس را به جان هلیکوپتر سبب قرار میدهد. پس گاهی آتشی که میسوزاند جلوی سوزاندنش را میگیرد، گاهی شنی که به درد نمیخورد، سه کیلویش روی یک بیل هوا میرود. هم سبب ساز است هم سبب سوز است. هم عصا را به خشکی میزند آب بیرون میآید و هم وقتی که به دریا میزند، خشک میشود. خدا، خداست.
مساله دیگر دعاهایی است که مستجاب نمیشود:
علت اول این است که یکسری دعاها اگر زود مستجاب بشود ما رشد نمیکنیم. ما اگر سال اول میگفتیم: خدایا صدام نابود بشود، نابود میشد، ما پنج هزار بسیجی بیشتر در ایران نداشتیم، هرچه طول میکشد مثل گلابی که هرچه بزرگتر باشد، شیرینتر میشود. مثل چیزی که هرچه جوش میآید مایه دارتر میشود. طول کشیدن یک ضررهایی دارد، عزیزانمان را از دست میدهیم اما یک خوبیهایی هم دارد، اگر یک روز آفتاب بتابد یک چند توت بیشتر نمیرسد اما هرچه تابش این آفتاب بیشتر باشد، توتهای نارس هم کم کم میرسند. باید در این جریان باشیم. این خودش یک نکتهای است. گاهی هم یک اشکالاتی از ما است. آقا جان شما که به مسجد میروی، پاک باش و به مسجد برو. پاک باشم یعنی چه؟ یعنی قلبت پاک باشد، آخر با کینه نمیشود که به مسجد رفت.
بگذار من یک آیه بخوانم،
قرآن میگوید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»(نور/22)، بیایید همدیگر را عفو کنیم. همین امشب که مثلا میخواهید به مسجد بروید، شب نوزدهم است. خدایا یک کسانی به من فحش دادند، همه را بخشیدم. یک کسانی غیبتم را کردند، همه را بخشیدم. یک کسانی به من تهمت زدند، همه را بخشیدم. «وَ لْیَعْفُوا»، عفو کنید، بعد میگوید «وَ لْیَصْفَحُوا» بیایید عیب همدیگر را نبینید. بعد در ادامه میگوید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»، «أَ لا تُحِبُّونَ»، آیا خوشت نمیآید؟ آیا دوست نداری؟ «أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»، آیا دوست نداری خدا تو را ببخشد؟ آخر نمیشود من از او نمیگذرم. بعد به مسجد میرود و میگوید: خدایا از سر تقصیرات من بگذر. میگوید: نخیر من هم از تو نمیگذرم. آخر اینقدر کینه داری که دیگر نمیشود تو را بخشید. کینه اصلا چیز خوبی نیست. حالا یک چیزی گفت. تو از او بگذر. تو او را عفو کن. تو نادیده بگیر. نمیخواهی خدا تو را ببخشد؟ اگر میخواهی خدا تو را ببخشد، تو هم لغزش دیگران را ببخش. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»(نور/ آیه 22) پس یکی از راههایی که خدا ما را بخشید، این است که ما همدیگر را عفو کنیم. اگر کسی خطایی کرد ما خطای او را نادیده بگیریم. بالاخره هرکسی عصبانی میشود و فحش و ناسزایی میگوید. ظرفیتها کم است. شما ببخشید.
راه دوم برای آدمی که میخواهد به مسجد یا حسینیه برود تا دعا کند و دعایش مستجاب بشود. اگر خواستیم هواپیما پرواز کند باید به او بنزین بزنیم. نمیشود که در هواپیما آب ریخت. اگر در هواپیما به جای بنزین، آب بریزی، هر چه خلبان، خلبان خوبی باشد باز هم راه نمیرود. آب در آن است. اگر در ماشین آب بریزی حرکت نمیکند. در شکم شما لقمه حرام است. اگر لقمه حرام باشد، دعا مستجاب نمیشود. ماشین باید بنزین داشته باشد تا راه بیافتد.
حدیث داریم اگر میخواهید دعایتان مستجاب بشود
فکر لقمه هایتان باشید. بعضی جنسها یک در و دروازه هم میخواهد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» بگو: آقا مرا اذیت میکند. در قرآن سه جمیل داریم. خیلی لطیف است. میگوید: «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»(معارج/5)، یک جا میگوید: «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»(مزمل/10)، یکجا هم میگوید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ»(حجر/85) چه کتاب قشنگی است. چه دین خوبی است. قرآن میگوید: تو را ناراحت کردند؟ صبر کن، صبر جمیل داشته باش. فحش نده، نفرین نکن. صبر کن. اگر هم با او قهر کردی، مثل پدری که با بچهاش قهر میکند، قهر بکن اما باز هم به سراغ او برو. (هجرا جمیلا) نخواستند که بگذار برود. امیدوارم لاشهاش را برایم بیاورند. تکه تکه بشود. چه شده است؟ اگر هم ناراحت هستی «هَجْراً جَمیلاً»، طردش کن. با او قهر کن اما قهر کردنت هم جمیل باشد. صبرت جمیل باشد. صفحت جمیل باشد. این جمیل برای مخالف است. این سه آیه برای مخالفین است. اگر هم کسی با تو خوب است و تو با او خوب نیستی، مشکل داریم. باید آدم باشیم. این طور نباشد که ما خواسته باشیم به قیمت نابودیاش تمام بشود.
علی بن ابیطالب ضربت میخورد،
ابن ملجم قاتل او است. او را دستگیر میکنند. او را به خانه میآورند و در خانه حبس میکنند. برای علی بن ابیطالب شیر میآورند. حضرت امیر میفرماید: مقداری از شیر را به قاتل بدهید، آقا قاتل است، بله قاتل است و زندانی شده است اما انسان با زندانیاش هم باید جمیل رفتار کند. اگر زن و شوهر با هم قهر هستند، نباید شوهر به او خرجی ندهد. قهر هم هستی به او خرجی بده. اصلا تو زنت را طلاق هم دادی باید خرجیاش را بدهی. زیبایی، شرف، انسانیت حسابش جداست. ما که اینقدر با صدام بد هستیم، به خاطر این که جنگ او هم جنگ نیست، وحشیانه میجنگد. برای چه با بمب شیمیایی یکمرتبه چند هزار بزرگ و کودک را میکشد؟ خوب است جنگ هم شریف باشد. خوب است جنگ هم جمیل باشد. خوب است جنگ هم شرافتمندانه باشد. من دربارهی حضرت امیر چه بگویم؟ گریه هایش را بگویم. شب جمعه دعای کمیل را بخوانید. نقل شده است که یکی از اساتید حوزه علمیه قم فرمود: که حضرت علی دعای کمیل را در سجدهاش میخواند. ما اگر نشسته هم بخوانیم، خسته میشویم. البته من خلبانی هم سراغ دارم که سرهنگ خلبانی بود. هم سرهنگ بود و هم خلبان بود. ایشان هم در سجده دعای کمیل را میخواند، در جمهوری اسلامی یک چنین خلبانهایی هم داریم. علی بن ابیطالب در سجده دعای کمیل را میخواند. علی بن ابیطالب مرد کار بود. حالا روز کارگر است. ما روز معلم و روز کارگر را چه میکنیم؟
سال هشتم هجری بود، دوازده هزار نفر قسم خوردند که اگر ما یک کودتا کنیم، دو نفر را بکشیم، بساط اسلام بر چیده میشود. دوازده هزار نفر هم قسم، شدند که در کودتا فقط دو نفر را بکشند. که یکی از آنها رسول اکرم و دیگری حضرت علی(ع) بود. گفتند: تمام سر و صداها برای این دو نفر است. اگر ما بتوانیم هم قسم بشویم که این دو را ترور کنیم، اسلام تمام میشود. دوازده هزار نفر هم قسم شدند، پیغمبر متوجه شد و فوری به مسجد رفت. روی منبر رفت و به مردم گفت: مردم دوازده هزار نفر قسم خوردهاند که مرا بکشند. میخواهیم برویم جلوی این دوازده هزار نفر را بگیریم. چهار هزار نفر داوطلب پیدا شد و به به فرماندهی یک نفر فرستاد و گفت: به جنگ با اینها بروید. رفتند و موفق نشدند، برگشتند. سه بار رفتند که یک بار عمر و عاص فرمانده بود. یک بار هم بعضی از خلفا بودند. سه نفر رفتند و دسته گل به آب دادند و برگشتند. پیغمبر فرمود: یا علی تو فرماندهی را قبول کن. حضرت امیر به خانه آمد. به فاطمه زهرا گفت: یک پارچه به من بده. یک پارچه گرفت، از این پارچههایی هست که این بسیجیها به پیشانیشان میبندند. حضرت امیر به فاطمه زهرا گفت: یک پارچه به من بده. پارچه را بست و با خانمش خداحافظی کرد. حضرت امیر مرد بود. در ماه رمضان میجنگید. امام حسن مجتبی نیمه ماه رمضان به دنیا آمد، وقتی امام حسن به دنیا آمد، حضرت امیر در جبهه بود. خیال نکنیم که شوهرش در جبهه بوده و بچه دار شده است. تازه مثل امام حسن مجتبی شده است. شوهرش در جبهه بود، فتح مکه در ماه رمضان بود. حالا به جبهه میرویم و روزهمان را میخوریم. مگر پیغمبر روزهاش را نخورد؟ طوری نیست که آدم برای جنگ روزهاش را بخورد. دهم ماه رمضان حرکت کرد و بیستم ماه رمضان به مکه رسید. ده روز بین راه بود و بین مکه و مدینه حرکت میکرد. روزهاش را هم خورد برای این که مکه را پیروز کند و بتها را بشکند. بت شکستن عبادت اصلی است. بنابراین ممکن است روز قیامت بگوییم: خدایا تمام روزههایی که ما گرفتیم را به این آقای بسیجی بده. ثواب روزه خوردن این بسیجی در جبهه را به من بده. ممکن است روز قیامت همه ما معامله کنیم، بگوییم: همه ما روزه دارها، روزهمان را به این بسیجی میدهیم و این بسیجی که در جبهه به خاطر سفر، روزهاش را خورده است، ثواب روزه خوردن او را به ما بده. امیر المؤمنین شبانه لشکر را برداشت. آن سه نفر که رفتند شکست خوردند از مسیر عادی رفتند ولی حضرت امیر از یک مسیر دیگر رفت. رفت و نزدیک دشمن فرمان داد که پوزه اسبها را ببندید، که شیهه اسبها دشمن را متوجه نکند. از لابلای کوهستانها رفتند. صبح شد. نماز صبح را خواند و یک دفعه یورش کرد. تا یورش کرد، تار و مار شدند. جبرئیل خبر بشارت دارد.
توجه توجه،
علی بن ابیطالب در جبهه پیروز شد. سوره «وَ الْعادِیاتِ» نازل شد. «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»(عادیات/1)، قسم به اسبهایی که در جبهه به فرماندهی علی رسیدند، «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»(عادیات/2)، قسم به آن جرقه سم اسبهایی که در جبهه پیروز شدند. حضرت امیر در نماز صبح ایستاده است و نماز میخواند، جمعیت هم پشت سر او است «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ»(فاتحه/7)، تا اینجا مردم همه میدانستند سوره حمد است. یک دفعه «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»، «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»، مردم پشت سر پیغمبر گفتند: این چیست که او دارد میخواند؟ چون تا آن زمان سوره عادیات را مردم گوش نداده بودند. نماز که تمام شد دور پیغمبر ریختند وگفتند: یا رسول الله، به جای قل هو الله این چه بود که خواندی؟ گفت: علی بن ابیطالب در جبهه پیروز شد. جبرئیل این سوره را آورد.
علی بن ابیطالب مرد کار بود،
نه در جبهه، در خانهاش هم علف پاک میکرد. کفش را وصله میکرد. زن بیوهای را دید که از خانوادههای محروم است و مشک آب را برای یتیمها میکشد. برای مشک آب کمک کرد. یعنی خدمات اجتماعی انجام میداد. کارهای شخصی را انجام میداد. کفشش را وصله میکرد. در کارهای خانه کمک میکرد. عدس پاک میکرد. در جبهه آنطور است مرد کار است. اگر قرار است بگویند: روز کار و کارگر یعنی روز علی است و او مرد علم و عمل است. اگر قرار است روز معلم بگوییم: «من علمنی حرفا فقد سیرنی عبدا» چه کلمهای در برابر ارزش معلم اینطور است؟ نگاه نکن معلمین ما حقوقشان کم است. بله حقوق کم است، ممکن است هرکسی هر شغلی داشته باشد، در آمدش از معلمی بیشتر باشد، اما شرف کار را بنگرید. امیر المؤمنین به معلمین در روز معلم فرمود: «من علمنی حرفا» یعنی هرکس یک حرف به من یاد بدهد، «فقد سیرنی عبدا» من تا ابد عبد او هستم. شاگرد باید دست معلم را ببوسد و بوسیدن کم است. حضرت علی طبق این نقل که از او شده است، میگوید: بنده معلم هستم و این معنای احترام معلم و روز معلم است. حضرت علی میگوید: هرکس یک حرف به من یاد بدهد، من بنده او هستم. چقدر معلمین ما یاد ما دادهاند؟ هرکس یک حرف به من یاد بدهد، تا ابد من بنده او هستم. خلاصه چه بگویم؟ علی فوز میخواهید، علی اشک میخواهید.
نهج البلاغه ابن ابی الحدید را برایتان بخوانم.
جلد یازده نهج البلاغه یک خطبه دارد و ابن بی الحدید این خطبه را که نقل میکند: «و أقسم بمن تقسم الأمم کلها به لقد قرأت هذه الخطبة منذ خمسین سنة و إلى الآن أکثر من ألف مرة ما قرأتها قط إلا و أحدثت عندی روعة و خوفا و عظة و أثرت فی قلبی وجیبا و فی أعضائی رعدة و لا تأملتها إلا و ذکرت الموتى من أهلی و أقاربی و أرباب ودی»(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج11، ص153) همه چیزهایی که همه امتها به آن قسم میخورند، یعنی اگر کلیمیها به موسی قسم میخورند، اگر مسیحیها به عیسی قسم میخورند، اگر آتش پرستها به آتش قسم میخورند، ابن ابی الحدید از علمای درجه یک اهل سنت است، میگوید: قسم به آنچه که هر کسی به هر چیزی قسم میخورد. «لقد قرأت هذه الخطبة منذ خمسین سنة و إلى الآن أکثر من ألف مرة» این خطبه نهج البلاغه را در پنجاه سال عمرم بیش از هزار بار خواندهام. هر دفعهای که خواندهام، گیج شدهام و این چه خطبهای است؟ بعد میگوید: تمام سخن شناسان جمع بشوند این خطبه علی را گوش بدهند، همه به سجده بیافتند و اگر از کسی پرسیدند که چرا سجده میکنی؟ نهج البلاغه چیست؟ و همه سخن شناسان باید سجده کنند. این اقرار ابن بی الحدید درجلد یازدهم است.
علی را کشتند. سهمیه یتیمها قطع شد. مغز مبارک شکافت. یا مظلوم یا علی بن ابیطالب. برای دعا بسیج شویم. قبل از آن که به خودتان دعا کنید، به دیگران دعا کنید که حدیث داریم اگر چهل مومن را دعا کنی، دعای خودت هم مستجاب میشود.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین» «یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»(بحارالأنوار، ج99، ص247)
در ظلمت شب نور جلی را کشتند در مسلخ عاشقی ولی را کشتند
در لوح قدر نوشته با خط جلیلی از فرط عدالتش علی را کشتند(2)
چرا یا رب مسحر قدّش خمیده سحر را کس بدین حالت ندیده
مگر صبح قیامت گشت بر پا که رنگ از چهره عالم پریده
فضای مرگبار شهر کوفه چنین صبح غم آلودی ندیده
چه خبر است، در و دیوار کوفه میزند داد شب قدر است و معراج عقیده
به محراب عبادت رادمردی به شمشیر ستم فرقش دریده
بعد از لحظاتی که مردم کوفه صدای اذان علی را شنیدند، یک وقت دیدند یک منادی بین زمین و آسمان ندا میکند، (الا یا اهل العالم) «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى»
ندای قد قتلاید زهر سو کهای مستضعفین رنجدیده
ز شمشیر ستم پور مرادی عدالت را به خاک و خون کشیده
بنازم بر علی و اجتهادش که آخر کشت او را عدل و دادش
ایام عزای شیعه است. گاه ضربت خوردن امیرالمومنین است. بار دیگر خدا را به حق علی سوگند میدهیم و علی را در خانه خدا واسطه میکنیم « یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»