سخنرانی مکتوب| حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان – شب سوم ماه رمضان ۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده
ما چه کار باید بکنیم که عبادت ما رونق بیشتری پیدا کند و حلاوت و شیرینی عبادت را بیشتر بچشیم؟ معنویت خودمان را تقویت کنیم، خدا از ما بهتر بپذیرد، طبیعتا اگر لذت عبادت را بچشیم چیزی را با آن عوض نخواهیم کرد. نوع معیشت و زندگی کردن ما نیز راهی است که بتوانیم این لذت را بچشیم. هر کار ما می تواند رنگ و بوی خدایی بگیرد؛ زحمت و تلاش برای تامین ما یحتاج خانواده، غذا خوردن ما از این سو که نیرویی جذب شود و در راه خدا صرف شود، ورزش کردن با این هدف که سالم بمانیم تا بتوانیم دستورات الهی را انجام دهیم و حتی خواب ما با این هدف که آرامش یافته و آمادگی مجدد پیدا کنیم تا بتوانیم در راستای رضایت خدا عمل کنیم از اینگونه موارد است. همانطور که مولای ما امیر المومنین علیه السلام در دعای کمیل به کمیل ابن زیاد فرمود خدایا: قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوَانِحِی.
باید نگاهمان به فرهنگ دینی را تغییر دهیم
دیشب بحث شد در رابطه ی معنویت و معیشت، اینکه انسان بتواند بین عبادت و کار و کسب و فعالیت روزانه ی خودش یک ارتباط منطقی برقرار کند و ما از آن بحث می توانیم به طور خلاصه اینطوری نتیجه گیری کنیم که: اشکالی در فرهنگ دینی ما وجود دارد که، کسی روزه می گیرد می گوییم تقبل الله، بعد از نماز با هم دست می دهیم می گوییم خدا قبول کند ولی بعد از کار دعا نمی کنیم برای قبولی، فوقش می گوییم خسته نباشی! این اشکال فرهنگ دینی ما است، نگاه ما غلط است، برداشت ما از دین نابجا است، درست نیست. شاید ما طلبه ها درست نگفتیم و درست توضیح ندادیم، شاید دیگران کار کردند روی فکر ما، و فکر و ذهن ما را خراب کردند و گفتند کار و کسب و معیشت چه ربطی به عبادت دارد و این نوع سکولاریسم پنهان در زندگی های ما جاری شده است. ما با همان حس و حالی که می رویم برای عبادت، باید با همان حس و حال برویم سراغ کار کردن، این دوتا باید یکی بشود. دیشب این انگیزه را من مطرح کردم که اگر می خواهید نمازمان پر رونق تر بشود، عباداتمان با حلاوت تر شود باید کارمان را هم عبادت تلقی بکنیم و الا نمی شود، و الا گاهی دلمان می گیرد و دوست داریم با خدا عبادت کنیم و مناجات کنیم ولی خیلی از اوقات حال عبادت نخواهیم داشت. این حدیث شریف امام صادق(علیه السلام) از قول پیامبر گرامی اسلام را حتما شنیده اید و احادیث شبیه به اینکه من یک نمونه اش را دارم برای شما می خوانم از کتاب کافی شریف، می فرماید: «العِبَادَهُ سَبعُونَ جُزءاً» عبادت هفتاد جزء است «أفضَلُهَا طَلَبُ الحَلالِ» با فضیلت ترین عبادت، طلب روزی حلال است، که البته درس خواندن بچه ها هم جزء آن است و کار کردن بزرگترها هم جزء آن است و فرقی نمی کند، درس خواندن هم معیشت است و برای این است که انسان بخواهد به عبادت بپردازد. و احادیثی از این قبیل است که گاهی اوقات عبادت بیست جزء شمرده شده « العِبادَهَ عَشرَهُ أجزاءٍ »، به جای هفتاد جزء، فرمودند بیست جزء، بعد فرمودند که هفت جزء از این بیست جزء «فی طَلَبُ الحَلالِ» دوباره اینجا می بینید تقریبا یک سوم عبادت طلب حلال است، یک سوم وقت ما هم معمولا در طول بیست و چهار ساعت گرفته می شود برای کسب و کار، برای فعالیت روزانه.یک شهیدی بود خیلی فرد باحالی بود، آن زمان شهید نشده بود ولی معلوم بود که شهید است، یک دانش آموزی بود که کنار درس مدرسه اش درس طلبگی هم می خواند، گفت دهه ی محرم می خواهم خودم را وقف امام حسین(علیه السلام) بکنم، دیگر سرکار نروم، واقعا شیفته و عاشق بود و گریه های عجیب و غریب، عبادت های عجیب و غریب، نمی خواست از درس در برود و معدلش را در دبیرستان بیست می گرفت، یعنی فوق العاده آدم با استعدادی بود، اصلا زحمتی برای حفظ کردن مطلبی که یک بار می شنید، نمی کشید، باهوش بود، با رفقا هم بازی می کرد، فوتبالش درجه یک، آدم بسیار فعالی بود، در همه جهت امتیازات خاص داشت، ایشان گفتش که من دهه ی محرم می خواهم خودم را وقف امام حسین(علیه السلام) کنم، و کار هم می کرد، آخرین کسی بود که از آشپزخانه هیات می آمد بیرون برای ظرف شستن و اینها، جای همه کار می کرد، از من پرسید اشکال ندارد؟ ما هم بر اساس این چیزهایی که خوانده بودیم، گفتم اگر کار نکنی ممکن است قساوت قلب پیدا کنی، آن وقت این اشک را به تو ندهند، گفت پس هیچی کار می کنم، البته کار کردن او، درس خواندنش بود، یعنی می خواست درسش و اینها را بگذارد کنار، واقعا آدم با استعدادی بود، نیازی نداشت به درس خواندن، ولی خب اگر درس نمی خواند این دلش خراب می شد، قلبش قساوت پیدا می کرد؛ ما بخشی از ان لطاف روح و معنویتمان را از کار کردن به دست می آوریم، از آن زحمتی که می کشیم برای کار کردن به دست می آوریم، حالا شما بفرمایید که آن کار کردن هر چقدر سخت تر باشد، که روایتش را دیشب برای شما خواندم که امام صادق(علیه السلام) چطوری عرق می ریختند، امام باقر(علیه السلام)چطور عرق می ریختند، در روایت های دیگری است که امیرالمومنین(علیه السلام) چطور عرق می ریختند در کار کردن و دوست داشتند، این لحظه ها را دوست داشتند که اذیت می شوند؛ این اذیت شدن ها خیلی ارزش دارد.
ما انسان را در رنج آفریدیم
دانش آموزی که در درس خواندن اذیت نشود، عبادت درست و حسابی نکرده است. بعضی ها می گویند که ما چه کار کنیم دانش آموزهایمان اذیت نشوند؟ همه دنبال این هستند که اذیت نشوند! یک شرایط خیلی بدی است! خیلی زشت است اینطور زندگی کردن! مگر زندگی بدون اذیت امکان دارد! هنر آدم این است که اذیت هایش را خودش انتخاب کند، به استقبال اذیت هایش برود. ورزش کردن این است که خودت را اذیت می کنی دیگه، تا به نفس افتادی، بس است دیگه! خب اینکه ورزش نشد، تا عضله یکم درد آمد دیگر بس است! نه تازه از انجا به بعد شروع می شود، تازه دارد اثر خودش را می گذارد، بازو داری می آوری و… . هر کسی که از هر نوع اذیت شدنی فرار می کند، در واقع این شایسته ی زندگی کردن نیست، مرگ برای او بهتر است؛ ولی خداوند متعال در قرآن می فرماید، خداوند بدون رودربایستی با بندگانش صحبت می کند « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ » من انسان را در رنج آفریدم. شما نمی توانید از رنج فرار کنید. « یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ » ای انسان تو در سعی توام با رنج هستی تا خدا را ملاقات کنی؛ مومن و غیر مومن ندارد، همه باید زجر بکشند؛ آیا زجر الکی می کشیم یا زجر درستکی؟ زجر درستکی را خودت باید به استقبالش بروی، مردم کوفه خواستند زجر نکشند امام حسین(علیه السلام) را کشتند، بعد از آن هزار برابر بیشتر زجر کشیدند، از زجر که نتوانستند نجات پیدا کنند. مادرهای محترم باید به فرزندانشان بگویند که زندگی زجر دارد، سختی دارد و این را باید جا بیاندازند. سختی در درس خواندن را باید تحمل کند، دانش آموز صرفا نباید با استعداد خودش درس بخواند، با مجاهدتش باید درس بخواند؛ در حوزه دیدید می گویند “مجتهد”، یعنی کسی که جهاد کرد برای درس خواندن، آدم باید اینطور باشد. این سختی کشیدن برای کار و معیشت جزء عبادت است و متاسفانه نگاه ما اینطور نیست، و به آن دوست خودمان، شهید بزرگوار، وقتی گفتم که شما قساوت قلب پیدا می کنی، گفت پس من درس هایم را می روم، درس هایش را می رفت و کنار آن هم کار می کرد.
معنویت ما با معیشت ما توامان است
خواب کمتر؛ خب حالا من چه کار کنم که کمتر بخوابم؟ کمتر غذا می خورم، آدم کمتر غذا بخورد کمتر می خوابد، یک زحمت دیگر به خودش می داد، من یادم است، من بالای منبر بودم شب عاشورا، گفتم امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود، ایشان یک ناله ای زد که اصلا متفاوت با همه ی ناله های او بود که من تا به حال از او شنیده و دیده بودم، بعدش در همان عملیات بعدی که اعزام شد به شهادت رسید؛ خب به نتیجه می رسد، این جزئی از معنویت ما است، معنویت ما فقط در هیات، در نماز، در مناجات تامین نمی شود، بخشی از آن بیرون از اینجا است، آنجا باید به زحمت بیفتیم باید یک کاری کنیم. شهید ابراهیم هادی، من در زندگی نامه اش خواندم، شنیده بودم که ایشان یک شخصیت با معنویتی است، حاج آقای دولابی به این جوان می گفت که من را نصیحت کن، آخه شما آقای دولابی را از نزدیک دیده باشید، بی خود به کسی نمی گفت این حرف را، این حرف او معنا دارد بود، کتابش را که به دستم رسید، همه آن را خواندم، دیدم یک آدم زحمت کشی بوده، خودش را به زحمت می انداخته. کسی خودش را به زحمت نیاندازد نورانی نمی شود، هیچ کسی هم نمی تواند بگوید من کار ندارم که انجام بدهم تا به زحمت بیفتم، آن کاری که می گویند نیست و کم است، کار با مزد است، کار بی مزد فراوان است، کار بی مزد، شما کوچه را جارو بزن، کار بی مزد زیاد است و آدم می تواند انجام دهد. بعضی وقت ها می بینی بسیجی ها در مسجد نشستند، یک کمی هم ریخت و پاش می کنند، بعد خادم مسجد میاد جارو کند! چطوری می شود که اسم این بسیجی می شود! اصلا قابل تصور نیست! مثل اینکه یک عرق خور نماز بخواند، این دو تا را نمی شود کنار هم گذاشت! روحیه ی بسیجی کجا و بریز و به پاش کنی و خادم مسجد جارو کند کجا! این ها اصلا با هم نمی خواند! مقام معظم رهبری فرمودند که بسیجی یعنی علی(علیه السلام)؛ بدون کار نمی نشست، در اوج غربتش باید دلش می گرفت، می رفت در خانه ی خدا عبادت و یا قهر می کرد با جامعه، بیشترین کار کشاورزی را انجام داد، هنوز باغ ها و چاه های امیرالمومنین(علیه السلام) در اطراف مدینه است، هزار و چهار صد سال از عمر یک باغ می گذرد. معنویت ما با معیشت ما توامان است. می فرماید که« ان توسعه علی العیال من أعظم الصدقات » اینکه شما وضع خانواده خودت را بهتر کنی این از اعظم صدقات است. آمد گفت یا رسول الله من روزه ام باطل شد، اشتباهی کردم روزه ام باطل شد، حضرت فرمود خب باید انقدر کفاره بدهید، گفت خب من ندارم، فرمود حالا یک دیس خرما بگیر به فقرا بده، گفت آن را هم ندارم، فرمود خب من این دیس خرما را می گیرم تو ببر صدقه بده، گفت خب حالا این را به چه کسی بدهم؟ فرمود صدقه بده، گفت خب خانواده خود ما محتاج تر هستند از همه، می شود ببرم برای خانمان، فرمود ببر دیگه؛ یعنی جریمه می خواست بشود، یک چیزی هم گیر او آمد!
می فرماید که مستحب است که شما اگر می توانی پول در بیاوری اجاق خانه ات را زمستان ها پر رونق تر بکنی؛ حالا به تعبیر ما، تابستان کولر بهتری بگیری برای خانه ات. این ها دستورات دین است؛ حالا یک وقت نمی شود، آدم صبر می کند؛ آدم با فقر می سازد. یک وقت آدم ایثار می کند، به فقرا می دهد، فقیرانه تر زندگی می کند، خب آن ها بحث دیگری است، ولی اصل تلاش، حتی تلاش برای اینکه توسعه بدهد انسان زندگی خودش را، این از بهترین عبادت ها بر شمرده شده است. ما باید ماه مبارک رمضان وقتی که می خواهیم برویم در خانه ی خداوند متعال عبادت کنیم، عبادت ما پشتوانه داشته باشد، این گریه های ما، نماز های ما، مثل پول می مانند که باید پشتوانه باید داشته باشد؛ می گوید پشتوانه این پول ها چه چیزی است؟ مثلا طلا است که در بانک مرکزی نگهداری می شود و یا … . پشتوانه عبادت، فعالیت روزانه ی افراد است. من پیشنهاد می کنم، یک روز خسته بشوید بعد بروید سر نماز، خسته بشوید در کار کردن، ببینید چه اتفاقی می افتد.
بخاطر خدا بودن سخت است
یک اشکالی اینجا وجود دارد که ما نمی توانیم کار کردن را مثل عبادت نیت قربت الی الله برای آن بگذاریم، خیلی سخت است! بگوییم خدا من دارم می روم سر کار بخاطر تو، خب یک فرشته ی رند الهی هم بیاید بگوید بخاطر خدا یا بخاطر حقوقش! این جا بخاطر خدا بودن سخت می شود، من دارم درس می خوانم خدایا به خاطر تو، بخاطر خدا یا به خاطر کنکور! یک کمی بخاطر خدا بودن سخت می شود، چون سخت است، خیلی ها از آن فرار می کنند. خیلی ها از کار سخت فرار می کنند. کار آسان چه کاری است؟ بگویی خدایا این نماز را من برای تو می خوانم، چون نماز آسان است برای خدا باشد، چون هیچ چیز از آن را نمی فهیم! این نماز نفهمیدنی ترین عبادتی است که ما داریم انجام می دهیم، آقا حمد خواندن خیلی واجب است، من ده تا حمد برای تو می خوانم، نه در نماز بایست، با شکل خاص، ما این را نمی فهمیم، ظهر چرا چهار رکعت! مغرب چرا سه رکعت! شک کردی بین رکعت اول و دوم، نماز باطل است دوباره بخوان! یعنی یک احکام پیچیده ای هم دارد، خب این را که نمی فهمیم، خدایا این برای تو! ولی بقیه را که فایده هایشان را می فهمیم، آن را دیگر برای خدا نمی شود دیگه، می فهمیم دیگه برای چه چیزی است! این بخاطر آن فایده ای است که من دارم! خب در آنجا اخلاص سخت می شود، چون اخلاص سخت می شود، بخاطر خدا معمولا آدم انجام نمی دهد، بعد کسی هم به آدم تقبل الله نمی گوید(مشکلی که اول مطرح کردم)؛ در حالی که دوستان من، اخلاص در آن کارهایی که فایده اش را می فهمی خیلی قیمتی تر است و ما باید به آنجا برسیم « قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » خدایا زندگی من برای تو است؛ یعنی واقعا راست می گوییم؟!! خدایا من بخاطر شما غذا می خورم! این سخت است، حالا تمرین کنیم این سخت را درست کنیم. نیت مخلصانه برای معیشت، برای کار و کسب، برای درس خواندن، سخت است، سخت تر از نیت مخلصانه برای نماز است، ولی این را باید درستش کنیم؛ شاید در این آیه ی کریمه ی قرآن می فرماید « قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » به ترتیب آسان به سخت خداوند متعال فرموده است، بگو نماز من برای خدا است، خب نماز چون راحت تر بوده اول گذاشته است، بعد بگو مناسک من برای خدا است، همین جلسه ی شما جزء مناسک دینی ما است، این ها را هم آدم می تواند بخاطر خدا قرار بدهد؛ « وَ مَحْیایَ » مسواک می زنم خدایا بخاطر شما، البته خدایا واقعا بخاطر شما نیست، دندان هایم تمیز بشود می خندم من را تحویل بگیرند! سخت می شود، « وَ مَماتی »، سخت تر آن این چی چیزی است؟ خدایا می خواهم بخاطر تو بمیرم! نه خدایا من اصلا نمی خواهم بمیرم، که چه برسد به اینکه بخواهم بخاطر شما بمیرم! می گوید خدایا من هر چقدر بخواهی بخاطر شما زندگی می کنم، می خواهی بخاطر شما غذا می خورم، می خوابم، کار می کنم، برای چی بمیرم! از آسان به سخت است. معیشت و معنویت ارتباط دارند و ما بخواهیم این ارتباط را برقرار کنیم، یکی از لوازم آن این است که بتوانیم در معیشت بخاطر خدا زندگی کنیم، در کار و کسب بخاطر خدا اقدام کنیم، ببینید چقدر زیبا می شود؛ البته ضرورت هم دارد نه فقط زیبا می شود؛ مثلا ما لباس برای خدا می پوشیم؟! در روایت دارد که اگر شما لباس بپوشی بخاطر چشم مردم، تا وقتی که در آن لباس هستی خدا به تو نگاه نمی کند. از آن طرف در روایات دارد که باید لباسی بپوشی که زیبا باشد، مردم بگویند احسنت، آفرین، با لباس باید آدم زیبایی برای خودش بخرد، یک لباسی نپوشد که زشت باشد؛ منتهی لباس متوسط، لباسی هم نباشد که آدم انگشت نما بشود. « الشُّهرَهُ خَیرُها و شَرُّها فی النارِ » من یک طوری عبا و عمامه بپوشم، انقدر قدمی باشد که هر کسی نگاه کند بگوید ا این حاج آقا را! آدم باید لباس معمولی زمان خودش را بپوشد. من باید لباس بخاطر چشم مردم بپوشم که پیش مردم تحقیر نشوم!! من باید بخاطر خدا لباس بپوشم نه بخاطر چشم مردم و الا خدا به من نگاه نمی کند. نیت مخلصانه در لباس پوشیدن این طوری است که، خدایا من بخاطر تو لباسی می پوشم که مردم به من بد و بیراه نگویند، مردم بپسندند، لباس معروف مشهور زمانه باشد بخاطر تو هوای مردم را دارم، این می شود لباس برای خدا پوشیدن؛ بخاطر مردم پوشیدی ولی بخاطر مردمش بخاطر خدا است. درس می خوانم دکتر مهندس بشوم، عزت مند بشوم، کار مفید انجام دهم، کار حساس انجام دهم، بخاطر تو چون تو این چیزها را دوست داری. یک مقدار سخت است ولی می شود.
هرکاری را با نیت انجام دهید
پیامبر فرمود یا اباذر برای هر حرکتت، حتی خوردن و خوابیدنت نیت داشته باش، اگر نیت نداشته باشی می شوی جزء غافلان، همان غافلانی که خدا در قرآن فرمود « کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » مانند چهار پایان بلکه بدتر از چهار پایان. سخت است ولی تمرین کنیم.
می فرماید من ببینم بنده ام دوست دارد برای من مخلص باشد « حُبَّ الإخْلاصِ لِطاعَتی لِوَجْهی » من اطلاع پیدا کنم از قلب بنده ی خودم که دوست دارد مخلص من بشود، من زندگی او را اداره می کنم، مدیریت زندگی اش را دست خودم می گیرم، نمی گذارم تنها باشد. اخلاص فقط این نیست که آدم در عبادت اخلاص داشته باشد، آدم باید در همه ی زندگی اش مخلص باشد، بخاطر خدا کار کند. به خدا قسم که اگر کسی بخاطر خدا کار کند، خداوند متعال چنان برکتی به زندگی او می دهد، آدم دوست دارد اصلا مهمانی برود خانه این آدم، با این آدم همکار شود، اصلا همه چیز او برکت دارد. ان شاءالله خداوند متعال در این ماه مبارک رمضان یک کاری کند ما کل زندگیمان بشود عبادت و کل زندگیمان بشود عبادت مخلصانه. کل زندگی می تواند سرشار از معنویت باشد، باید این را درست کرد، بعد ان شاءالله نماز هم درست می شود، بعد عبادت های دیگر هم درست می شود.
روضه حضرت زینب سلام الله علیها
زینب کبری (سلام الله علیها) در اوج مصیبت ها، چقدر مقاوم بود، انرژی می گرفت، از چی ؟ قدرت و نیرو می گرفت، از چی ؟ از آن تازیانه هایی که در مسیر اسارت بود، احساس می کرد که یک کاری دارد برای حسینش انجام می دهد، خیلی آدم قدرت می گیرد؛ در قرآن هم دارد که مجاهدین در راه خدا وقتی لطمه می خورند ایمانشان افزایش پیدا می کند. می دانید زینب(سلام الله علیها) هلاک می شد اگر بلافاصله بعد از اینکه سر از بدن اباعبدالله الحسین(علیه السلام) جدا کردند، می آمدند با احترام مقابل حضرت زینب(سلام الله علیها) می گفتند محمل ها است شما بفرمایید! یعنی دق می کرد زینب(سلام الله علیها). لااقل بعد از آن دلش خوش بود یک تازیانه ای برای حسین می خورد، این خودش خیلی آرامش بخش بود. می دانید زینب(سلام الله علیها) کی مریض شد؟ وقتی که برگشت مدینه به او گفتند زینب دیگر کسی با تو کاری ندارد، زینب(سلام الله علیها) مریض شد، دق کرد، ولی هیچ کس نمی گوید زینب(سلام الله علیها) در مسیر کوفه و شام مریض شد، قدرتمند بود، از چه چیزی قدرت می گرفت از اینکه دارد برای حسینش کار می کند. هر موقع می گویی غیرت، یاد اباالفضل(علیه السلام) می افتی، ولی من می خواهم از غیرت زینبی با شما سخن بگویم، کاروان اسرا را نگه داشتند در خیمه گاه، گفتند صبر کنید دستور بیاید که تکلیف ما با شما چیست؛ عبیدالله ملعون خدا عذاب او را زیاد کند، دستور داد که اهل بیت را بردارید به حالت اسارت بیاورید کوفه که بفرستیم برای شام و اینها، یا اباعبدالله، کار به کجا رسیده بچه های امیرالمومنین(علیه السلام) به دستور عبیدالله جابجا می شوند، اصلا خود این دختر امیرالمومنین زینب کبری را نگه داشتند دستور از عبیدالله بیاید که با شما چه کار کنیم! دستور آمد، عمر سعد صدا زد که بچه ها را سوار محمل ها کنید برویم، تا این حرف را زد لشکریان آمدند که بروند این بچه ها را بغل کنند بگذارند سر محمل ها، امام زین العابدین(علیه السلام) می فرماید عمه ام زینب یک نهیبی زد، کنار بروید، از قدرت صولت صدای زینب(سلام الله علیها) همه یکی دو متر عقب رفتند، فرمود این ها حرم خدا هستند، حرم پیامبر هستند، نامحرم هستید دست به دخترها نزنید، امام زین العابدین می فرماید تا آخر سفر دیگر کسی جرات نداشت به بچه ها نزدیک شود، این غیرت زینب کبری (سلام الله علیها). یکی یکی خودش همه را کمک کرد سوار بر محمل ها کرد، بچه ها را بغل می کرد سوار می کرد، دست بزرگترها را می گرفت، دست رباب را گرفت سوار کرد، آمد پیش امام زین العابدین امام زین العابدین را کمک کند، امام زین العابدین فرمود عمه جانم شما دیگر خسته ای، مردها من را کمک می کنند شما بفرمایید، بعد زینب (سلام الله علیها) رفت که خودش سوار بشود، ذاکران اهل بیت هزار و چهار صد سال است برای این لحظه دارند می گویند و می سرایند و می سوزند و گریه می کنند و تمام نشده است، برگشت، کمک می خواست زینب(سلام الله علیها)، یک نگاه به کشته شده ها کرد، همان نگاه هزار و چهار صد سال وصفش طول کشیده است، و بعد سوار شد.
أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ.