فیش منبر روز نوزدهم ماه مبارک رمضان / توسل به قرآن و اهلبیت (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَیْکَ وَ بِحُبِّی النَّبِیَّ االْأُمِّیَّ ... أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ» (دعای ابو حمزه ثمالی)
مناسبت: شب قدر
ایجاد انگیزه[۱]
خداوند متعال در سوره لقمان میفرماید: دو رزق برای همه انسانها مقرر شده است. یک روزی ظاهری و دیگری روزی باطنی: «أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً[۲]؛ نعمتهای ظاهری و باطنی را برایتان ارزانی داشت.»
اما آنچه مهم و قابل دقت میباشد این است که هیچکدام از این دو نعمت بدون واسطه به انسان نمیرسند. هیچ جاده بیواسطهای بین انسان و پروردگار در گرفتن رزق مادی و معنوی وجود ندارد. خود حضرت حق در قرآن میفرماید «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»[۳]
امام صادق (ع) در روایتی فرمودند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب و نَحنُ تِلکَ الاسبَاب؛[۴] خداوند متعال ابا دارد که امور بدون واسطه جاری بشوند»
بنابراین ما واسطه لازم داریم. عمل و اسباب نیاز داریم که فیوضات مادی و معنوی خداوند به ما برسد. این یک قانون و قاعده است که هم قرآن و هم روایات به آن اشاره کردهاند که هیچ اتفاقی در عالم بدون اسباب و واسطه رخ نمیدهد، حتی در عالم مادیات.
عالم برای حیات خود نیازمند باران است. برای رسیدن این فیض، چندین واسطه باید دست به دست همدیگر بدهند و وطیف ویژه خود را انجام دهند تا قطرات باران رحمت بر عالم ببارد؟ دریا، خورشید، حرارت بهاندازه خورشید، تبدیل شدن آب به بخار، تبدیل شدن بخار به ابر، بارش ابر، جاری شدن آب. همه اینها واسطههایی است که بین خدا و عالم برای یک قطره باران وجود دارد.
اراده پروردگار عالم به این تعلق گرفته که هر نیازمندی به وجود مقدس او نیازش را با واسطه تأمین کند. در روایات آمده انبیاء الهی هم از این قاعده مستثنا نیستند. نقل شده: حضرت موسی بن عمران (ع) دندان او درد گرفت و از خداوند متعال شفا خواست؛ اما در جواب، حضرت حق فرمودند: در فلان جا فلان گیاه را قرار دادهام، درمان دندان تو آن گیاه است. آن حضرت چنان کرد و دندان مبارکش خوب شد. بار دیگر دنـدان مـوسی (ع) درد گـرفت و همان دوا را به کار برد، ولی دندانش خوب نشد! وی از خدا دلیل این اتفاق را پرسید. از جانب خداوند نـدا آمد: ای موسی! دفعه قبل به امید ما رفتی؛ اما این بار به امید گیاه رفتی و به ما توجه نکردی.»[۵]
در سوره بقره میخوانیم، توبه حضرت آدم بیواسطه پذیرفته نشد. لذا صریحاً میفرماید: «فَتَلَقَّی ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کلِمَتٍ فَتَاب عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِیمُ[۶]؛ اول جان و عقل آدم به کلمات پیوند خورد بعد توبه وی پذیرفته شد.»
از اینرو جایگاه و اهمیت واسطهها مشخص شد و اینکه بر اساس سنت الهی، در عالم هیچ رزق مادی و معنوی بدون واسطه به انسان نمیرسد.
متن و محتوا
در ذیل آیه شریفه «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ» مصادیق فراوانی برای وسیله ذکر شده است. نظیر نماز و روزه که خود قرآن درباره آنها فرموده است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ[۷]؛ از نماز و روزه کمک بگیرید.»
امام صادق(ع) میفرمایند: «شیوه علی (ع) چنان بود که چون مشکل مهمی برای او پیش میآمد، به نماز میایستاد و این آیه را میخواند: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[۸]
در بعضی از روایات وارد شده که نماز واسطه دفع بسیاری از بلاهاست. امام صادق (ع) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِمَنْ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْکِ الصَّلَاةِ لَهَلَکُوا[۹]؛ همانا خداوند بهوسیله شیعیانی که نماز بهجا میآورند، از شیعیان بینماز (بلا) را دفع میکند، ولی اگر همه تارک نماز بودند، هرآینه همه هلاک میشدند.»
واسطههای بسیاری در روایات و آیات ذکر شدهاند مانند نیکی به والدین، صدقه دادن، ایمان به خدا و....
باعظمتترین واسطهها
در میان واسطههای عالم، دو واسطه وجود دارند که نزد پروردگار متعال باعظمتتر از این دو پیدا نخواهد شد. این دو واسطه همواره مورد تأکید پیامبر اکرم (ص) بوده است. آن حضرت در آخرین روزهای حیات مبارک خویش، برای بیان همین روایت شریف به مسجد آمدند و بهاندازهای حال ایشان بد بود که نمیتوانستند راه بروند، لذا زیر بغلهایشان را گرفته بودند و کشانکشان به مسجد آمدند. چون قادر به ایستاده نماز خواندن نبودند، نماز را نشسته خواندند. بعد از نماز روی پله اول منبر نشستند و فرمودند: «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی[۱۰]؛ همانا من دو چیز در میان شما میگذارم که پس از من هرگز گمراه نشوید، مادامى که به آن دو چنگ زنید، کتاب خدا، و عترتم که اهلبیت و خاندان من هستند.»
الف) قرآن
قرآن از اعظم وسایط است. پیغمبر اکرم (ص) درباره این واسطه میفرماید: «الْقُرْآنُ أَفْضَلُ کُلِّ شَیْءٍ دُونَ اللَّه[۱۱]؛ قرآن افضل از هر چیزی است، جز ذات اقدس الهی.»
در روایتی هم فرمودند: «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّع[۱۲]؛ پس بر شما باد به قرآن، زیرا شافعی است که خداوند در قیامت شفاعتش را قبول میکند.»
خداوند متعال نیز از قرآن تعابیر قابل توجهی دارد، که هرکدام اشاره به بخشی از حقیقت قرآن میکند. تعابیری همچون، «شفا»، «رحمت»، «موعظه»؛ اما یکی از آن تعابیر والا این است که خداوند متعال میفرماید: «شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ»[۱۳]
خداوند در این آیه، قرآن را به شفا تعبیر میکند. قرآن داروخانه پروردگار است و داروهای خوبی هم دارد. هیچ جای دیگر، داروهایی سالمتر و مؤثرتر از این داروخانه یافت نمیشود. اگر کسی با قرآن در ارتباط باشد چون قرآن داروست حسود نمیشود؛ حریص نمیشود؛ بخیل نمیشود، ریاکار نمیشود؛ ظلم نمیکند. اگر آیات قرآن در کشور وجود کسی وارد شود، در وجودش هیچ تاریکی باقی نمیماند. وقتی آدم با قرآن معالجه شود در عمرش به کسی شری نمیرساند و از سود رساندن هم دریغ نمیورزد.
قرآن چه بود مخزن اسرار الهی گنج حکم و حکمت آن نامتناهی
قرآن رهاننده ز دوزخ چو بهشت است زیرا که بیابی تو در او هر چه بخواهی
بحری است در او گوهر علم و دُر حکمت غواص شو و دُر طلب از بحر نه ماهی[۱۴]
پیامبر اسلام (ص) در روایتی تلاوه قرآن را به عنوان واسطهای برای افزایش روزی معرفی کرده است: «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ ... فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا[۱۵]؛ خانههاى خود را به خواندن قرآن روشن کنید .. چون تلاوت قرآن در خانه زیاد شود، خیر آن افزایش پیدا مىکند و اهل آن را برخوردار مىسازد و آن خانه به اهل آسمان نور مىدهد، همان گونه که ستارههاى آسمان به اهل زمین نور مىدهند.»
ب) اهلبیت (ع)
بر اساس آیات و روایات اهلبیت (ع) واسطههای هستند که نزد پروردگار متعال ارزش و عظمت والایی دارند. در رابطه با واسطه بودن اهل بیت (ع) روایات فراوانی وجود دارد که شاید بیان این یک روایت کافی باشد که رسول گرامی اسلام (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «یا علی! آنچه بر تو املاء میکنم بنویس. علی (ع) عرض نمود: ای رسول خدا (ص) آیا از فراموشی بر من بیم دارید؟ حضرت فرمودند: از فراموشی بر تو بیم ندارم؛ زیرا خودم از خدا خواستم که تو را از فراموشی در امان نگه دارد، (لذا میبینیم حتی وقتی شمشیر ابن ملجم فرق امیرالمؤمنین (ع) را شکافت، زهر وارد خون شد، قاعدتاً باید حضرت هیچچیز یادش نیاید، اما در همین فاصله ضربت خوردن و شهادتش، وصیتنامهای را به فرزندش امام مجتبی(ع) فرمودند که گواه بر این مطلب است که حضرت در آن حالت چیزی از حقایق عالم را فراموش نکرده بودند)
لذاست که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: از فراموشی بر تو بیم ندارم؛ اما برای شرکای خود بنویس، علی (ع) عرض نمود: ای پیامبر خدا شرکای من کیستند؟ پیامبر (ص) فرمودند: امامان از نسل تو.
بعد پیامبر اکرم (ص) واسطه بودن ائمه (ع) را اینچنین شرح دادند: امامان از نسل تو که امتم به یمن وجود آنان از باران بنوشند و دعایشان مستجاب شود و بهوسیله آنها خدا بلا را از امتم دور کند و بهوسیله آنها رحمت از آسمان نازل شود و این اول آنها است. با دست خود به امام حسن(ع) اشاره کرد سپس به امام حسین (ع) اشاره کرد و فرمود امامان از فرزندان اویند.» [۱۶]
بر اساس این روایت هر تفضلی از سوی پروردگار به عالم میرسد، از یمن و برکت وجود این انوار مقدس و نورانی است، از این رو، درباره وجود مبارک امام عصر (عج) وارد شده است:«وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ[۱۷]؛ به یمن و واسطه اوست که به موجودات روزی داده میشود و آسمان و زمین ثابت و برقرار است.»
در میان اهلبیت، مقام امیرالمومنین (ع) مقام عجیب و جایگاه باعظمتی است.
مرحوم آیتالله شاهآبادی نقل کردهاند که یکی از علمای اهل سنت کتابی علیه شیعه نوشته و گفته است که این کتاب مثل صاعقه شیعه را میسوزاند. اما خود این عالم سنی در همین کتابش از عایشه نقل کرده که شبی که حضرت رسول (ص) در حجره من بودند، نیمه شب حضرت را نیافتم. حجره سایر همسرانشان را گشتم آنجا هم نبودند. بعد دیدم با سر و پای برهنه بالای حجره خودم ایستاده و دست به آسمان بلند کرده و خداوند را به حق حضرت علی (ع) قسم میدهند و عرضه میدارند: «اِلهی بِحقِّ علیٍ، اِلهی بِحقِّ علیٍ» و دعا میکنند. عرض کردم یا رسول الله (ص) کسی را بهتر از علی نیافتید که خدا را به حق او قسم میدهید؟ فرمودند: قسم به آن کسی که جانم در دست اوست به آسمان نگاه کردم بهتر از علی نبود، به زمین نظر کردم بهتر از علی نبود، به شرق و غرب عالم نگاه کردم کسی بهتر از علی نبود؛ لذا خدا را به حق علی قسم دادم.[۱۸]
آیتالله بهاءالدینی نقل کردهاند؛ مرحوم علامه امینی (ره) به کتابی جهت نوشتن الغدیر نیاز پیدا کرده و به محضر امیرمؤمنان (ع) متوسل میشوند ولی مدتی میگذرد خبری نمیشود. در آن حین روزی در حرم بودهاند یک عرب بیابانی میآید رو به ضریح کرده و با جسارت میگوید: یا علی! اگر مرد هستی مشکل مرا حل کن و هفته بعد هنگامی که علامه در حرم بوده به همان مکان برمیگردد و میگوید: یا علی! تو جوان مردی خودت را ثابت کردی.
علامه ناراحت میشوند که چطور حاجت ایشان روا نمیشود. شب در عالم رؤیا حضرت را زیارت کرده به ایشان میگویند: آخر آنها بدوی هستند و طبق طفولیتشان با ایشان برخورد میکنیم. نباید آنها را معطل کرد. اما شما که با ما آشنایی دارید، معطل هم بشوید از ارادت شما کاسته نمیشود. روز بعد، پیرزنی کتابی را در دستمالی بسته محضر علامه میآورد، علامه مشاهده میکند که همان کتابی است که از حضرت خواسته بودند.[۱۹]
لذا اگر افراد مشتاق فیوضات معنوی و حتی مادی هستند، اگر دین سالم بخواهند، خیر دنیا و آخرت را بخواهند، امان از دوزخ بخواهند، ورود به بهشت را بخواهند، باید به اهلبیت (ع) متوسل شوند.
رسول خدا (ص) فرموده است: «حُبّی و حبُّ اهلِ بیتی نافعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِن أَهوالُهُنَّ عظیمهٌ عِند الوفاه و فی القبرِ و عندَ النُشورِ و عند الکتابِ و عند الحسابِ و عند المیزانِ و عند الصِّراطِ[۲۰]؛ محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود میبخشد. هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.»
پیوند با قرآن و اهلبیت (ع)
اینکه در شب قدر به ما دستور داده میشود: قرآن را بالای سر بگیریم و خداوند را به چهارده معصوم (علیهم) قسم دهیم و واسطه قرار دهیم، در حقیقت میخواهند بین ما و قرآن و اهلبیت (ع) پیوند برقرار کنند. پس بیایید رابطه خود با این دو واسطه را قویتر کنیم. قرآن را نه فقط بر روی سر بگیریم، بلکه در شب قدر قرآن باید در وجود ما هم نزول پیدا کند و با قرآن مأنوس شویم. انس با قرآن یعنی اینکه قرائت و تلاوت و تدبر در آیات قرآن جزء برنامههای روزانه انسان باشد.
در روایت از امام صادق (ع) به ما رسیده است که حضرت فرمودند: «اَلقُرآنُ عَهدُ اللهِ اِلی خَلقِهِ یَنبَغی لِلمَرءِ المُسلِمِ اَن یَقرَأَ مِنهُ فی کُلِّ یَومٍ خَمسینَ آیَةً[۲۱]؛ قرآن پیمان خداوند است با بندگانش، شایسته آن است که انسان مسلمان هر روز پنجاه آیه از آن را بخواند.» این همان انس با قرآن است.
یک نمونه این انس در روز تاسوعا و شب عاشورا جلوه پیدا کرد. وقتی دشمنان با حملهای خواستند جنگ را آغاز کنند، سیدالشهدا (ع) به ابالفضل العباس (ع) فرمودند: «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ[۲۲]؛ بهسوی آنان برو و اگر میتوانی کار را به فردا واگذار، تا امشب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش از او سپری کنیم. خدا میداند که من نماز، تلاوت قرآن، بسیاری دعا و درخواست آمرزش را دوست دارم.»
امام حسین (ع) از جنگ نمیترسیدند و بسیار مشتاق شهادت بودند؛ زیرا آن حضرت شهادت را دیدار با انبیاء و جدش پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) و برادرش امام مجتبی (ع) میدیدند، خود حضرت هم فرمودند: «مرگ همچون گردنبند دختران، آویزه گلوی بنیآدم است و من همچون اشتیاق یعقوب به یوسف، مشتاق دیدار گذشتگان خود را مشتاقم!»[۲۳]
اما چرا جنگ را عقب میاندازد؟ علتش را خود حضرت فرمودند که: دوست دارم قرآن تلاوت کنم.
مگر ۵۷ سال قرآن کم خوانده است؟ این در حقیقت جوشش به قرآن است که ۵۷ سال از خواندن قرآن سیر نشدهاند.
پس شب قدر شب پیوند با قرآن است. شب قدر همانطور که قرآن بر روی سر گذاشته میشود، باید بر جان و عقل آدمی هم برود. استادی تمثیل زیبایی داشتند. ایشان میفرمودند: «یک سبد سیب سرخ را اگر بر سر نهاده و در کوچه و بازار راه بیفتی، نهتنها نیرو و انرژی به تو نمیبخشد؛ بلکه رمق و توان تو را هم خواهد گرفت، اما اگر از میان آن همه سیب، تنها یکی را قاچ زده و در دهان نهاده و مصرف کنی تو را نیرو و نشاط میبخشد.»
قرآن کریم همان سبد سیب سرخ است که با تمام تأسف برخی از ما آن را در شبهای قدر بر سر گرفته و احترام میکنیم؛ بیآنکه حتی آیهای در جان و دلمان جاری شود و یا در زندگی خود به کار بندیم. قرآن باید توی سر قرار گیرد نه روی سر و باید در دل و جان ما جای گیرد و نه فقط بر زبان.
چون به جان در رفت جان دیگر شود جان چو دیگر شد جهان دیگر شود[۲۴]
متاسفانه برخی از افراد همچون کودکی که غذا را به دهان گذاشته و بهجای آنکه فروبرد به بیرون میریزد، آیات قرآنی را تنها در زبان و دهان دارند و آن با تجوید و ترتیل و زیبا میخوانند؛ اما به جای آنکه در دل و جان جای دهند، فرسنگها از حقیقت آن دورند و فاصله دارند.[۲۵]
خوش به حال کسانی که در طول سال هم با قرآن مأنوس هستند و هم با اهلبیت (ع) ارتباط قوی دارند و زمانی که این دو نور را واسطه قرار میدهند شرمنده نیستند.
گریز و روضه
شب نوزده ماه رمضان است؛ شب ضربت خوردن امیر المؤمنین. گویا امشب دعای علی(ع) هم مستجاب شد. در بعضی نقل ها آمده: دیشب آقا لحظاتی خوابیدند و بعد بیدار شدند. اشک در چشم های مولا حلقه زد. مگر دختر می تواند اشک بابا را ببیند. سؤال کرد: بابا، چرا گریه می کنی؟ فرمود: رسول خدا(ص)را در خواب دیدم، فرمود: هَلُمَّ اِلَینَا؛ علی جان، پیش ما بیا، ما مشتاق و منتظریم.
فرمود: بابا، شما چه عرض کردی؟ عرض کردم: یا رسول الله، وَ اَنا مُشتَاقٌ اِلَیهِ؛ من هم مشتاقم. من هم از این بی مهری ها، از این سختی ها، از این رنج ها و از آن غصب ها خسته شده ام) سوگنامه آل محمد، ص ۴۶.)
مگر می شودکسی بیست و پنج سال نگاهش به نگاه قاتلان همسرش بیفتد و برای خدا صبر کند؟! امیر المؤمنین خیلی سختی کشید. سی سال انتظار شب نوزدهم را می کشید. آن شبی که فاطمه اش را در قبرگذاشت، گفت: فاطمه جان!کاش علی جان می داد. فاطمه جان! کاش مرگ علی هم می رسید. مبادا عمر علی بعد از تو طولانی شود!
سی سال گذشت، مثل دیشبی در محراب عبادت صدا زد: «فُزتُ و رَبِّ الکعبه! هذا ما وَعَدَ الله وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ الله وَ رَسُولُه.»(بحار الانوار، ج ۴۲، ص۲۸۰.)
من نمی دانم چه شد؟ اما همین قدر می دانم بعد از نماز صبح دو فریاد بلند شد، یک فریاد می گفت: وا اِماماه! یک فریاد می گفت: وا ابتاه! یک فریاد می گفت: وا محمداه! یک فریاد می گفت: وا سیداه! یک فریاد از زینب(س) بود که می گفت: بابای خوبم. یک فریاد از یاران بود که می گفت: آقای خوبم، ارباب خوبم، امام خوبم.
صدای وا سیداه، وا اماماه، در کوفه پیچید. بچه های علی آمدند مسجد، بابا را به منزل آوردند.(منتهی الامال، ص ۲۴۴.) امام حسن(ع) رو به پدر کرد و گفت: بابا، «و انقَطَعَ ظَهرِی»؛ (بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۴.) بابا کمرم شکست. بابا! کاش مرده بودم؛ «لَیتَ المُوتَ اَعدَمَنِی الحَیاۀَ.»(بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۳.)
[۱]. روش ابهام در موضوع.
[۲]. لقمان/ ۲۰.
[۳]. مائده/ ۳۵.
[۴]. کافی. ج۱. ص ۴۴۸.
[۵]. به نقل از احلی من العسل، غلامعلی حسینی، ج ۲، ص ۹۵۰.
[۶]. بقره/ ۳۷.
[۷]. بقره/ ۴۵.
[۸]. تفسیر درالمنثور، ج۱، ص ۶۷.
[۹]. مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۱۸۴.
[۱۰]. کافی، ج۲، ص ۴۱۵.
[۱۱]. همان، ص ۲۳۸.
[۱۲] همان. ص ۵۹۹.
[۱۳]. یونس/ ۵۷.
[۱۴]. سیف فرغانی.
[۱۵]. کافی، ج۲، ص ۶۱۰.
[۱۶]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم)، ج۱، ص۱۶۷.
[۱۷]. مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
[۱۸]. مصباح الهدی در نگرش و روش عرفانی اهل ولاء، ص۲۸۹.
[۱۹]. سیری در آفاق، ص ۲۴۵.
[۲۰]. میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۷.
[۲۱]. کافی، ج۲، ص ۶۰۹.
[۲۲]. بحارالانوار، ج۴۴، ص ۳۹۲.
[۲۳]. فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص ۳۶۹.
[۲۴]. اقبال لاهوری.
[۲۵]. اقتباس از باران حکمت. حجت الاسلام رنجبر.