عنوان درس: امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه»
تاريخ درس: ۱۳۹۵/۴/۵
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شهادت مولیالموحّدين مولا أميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» را به همۀ شما تسليت میگويم و از طرف همۀ شما اين مصيبت بزرگ را به ساحت مقدس حضرت ولیعصر«ارواحنافداه» تسليت میگويم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا«سلاماللهعليها» میخواهم نظر لطفی به جلسه عنايت کنند و صاحب عزای جلسۀ ما شوند و با لطف حضرت زهرا«سلاماللهعليها» از جلسه بيرون رويم.
اظهار ارادت کنيد خدمت مولیالموحّدين اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» با سه صلوات.
مولا أميرالمؤمنين علی «سلاماللهعليه» شصت و سه سال عمر کرده است که ده سال آن قبل از هجرت بوده است. وقتی پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مبعوث به رسالت شدند، ايشان جوان ده ساله بودند. در آن ده سال استکمال عجيبی پيدا کردند. البته از نظر ظاهر و الاّ از نظر باطن در زيارت جامعه میخوانيم:
«خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»[1]
اما به حسب ظاهر استکمال خيلی بالا بوده است. معلّمش مثل پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بوده و وحی از طرف خدا و ملائکه و جبرئيل بوده است و بالاخره مواظبت کامل از پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» داشتند، که اميرالمومنين«سلاماللهعليه» در نهجالبلاغه به اين ده ساله مینازند و میفرمايند مثل يک بچه به دنبال مادر، اينچنين به دنبال پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودم.[2]
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» میفرمودند:
«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[3]
میبينی آنچه میبينم و میشنوی آنچه میشنوم. معلوم میشود در مکالمهها و معاشقهها در غار حرا با خدا بوده است. معلوم میشود وحیها و رفتوآمدهای ملائکۀ مقرب خدا در آن غار حرا بوده است. از جمله معلوم میشود شريک پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، علی«سلاماللهعليه» بوده است.
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مبعوث به رسالت شدند و آيات اوّل سوره اقرأ بر پيغمبر نازل شد. و بعد يک برنامه بيست و سه ساله به پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دادند و فرمودند يا رسول الله! این برنامۀ بيست و سه سالۀ آدمسازی است؛ پرورش آدمها از نظر تزکيه و از نظر علم است.[4] لذا معلّم، پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بود و کارش هم تزکیه و تعلیم:
«وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ»[5]
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سيزده سال در مکّه بودند و نشد کاری انجام دهند. اگر يار و ياوری در خفا مثل حضرت ابيطالب«سلاماللهعليه» و در جلا مثل پسر حضرت ابيطالب، علی«سلاماللهعليه» نبودند، پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را در آن بيست و سه سال تلف کرده بودند و يک براندازی به تمام معنا کرده بودند؛ امّا حضرت ابيطالب در خفا و پسرش اميرالمؤمنين در جلا، حافظ صددرصد پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند. در اين سيزده سال، سه سال خيلی مشکل شد و اگر محافظت اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» نبود حتماً براندازی شده بود و اسلام به طور کلی نابود شده بود. اميرالمؤمنين برای آن سه سال به معاويه مینويسد که معاويه! شما کسانی بوديد که مسلمانها را در وسط بيابان بی آب و علف زندان کرديد.[6] يعنی پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مجبور شدند مسلمانها را از زنها و مردها و بچهها بردند در شعب ابيطالب. در آنجا محافظ، حضرت علی«سلاماللهعليه» و غذارسان حضرت خديجه«سلاماللهعليها» بود. مال حضرت خديجه رفت، امّا بهجا رفت. شجرۀ طيبه قرآن شد. اميرالمؤمنين به معاويه مینويسد شما کسانی بوديد که ما را در وسط بيابان زندان کرديد و بچههايمان از گرسنگی و تشنگی مردند. زنهايمان پوست گذاشتند و خيلی از آنها مردند و بالاخره بعد از سه سال آزاد شدند. مصيبتی که جلو آمد، مرگ حضرت خديجه«سلاماللهعليها» بود، البته بعد از اينکه آنچه داشت در راه اسلام داد. حتّی به فاطمۀ زهرا«سلاماللهعليها» پيامی برای پيغمبر داد که يا رسول الله! کفن ندارم و عبای وحی خود را کفن من کنيد. با يک کفن مشکی و عبای وحی به خاک رفت و هيچ نداشت. سه سال چهل نفر را اداره کرد به هرطور که میتوانست. حتّی دهی را به دو سه تا بار خرما و دو سه تا مشک آب میفروخت و وقتی میخواست اينها را به اين چهل مسلمان برساند، نمیشد و نگهبانها جلوگيری میکردند. تاريخنويسان مینويسند با وضع مشکلی اين خرماها و آبها به اين چهل نفر میرسيد. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» هم نمیتوانستند قدمی بردارند و حسابی نگهبانی میکردند. حضرت خديجه مرد و حضرت ابيطالب اين يار در خفای پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هم مرد. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نتوانستند در مکه بمانند و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» را به جای خودشان گذاشتند که کارهای روزمرّه را انجام دهند و بعد به مدينه بيايند و خودشان فرار کردند و به مدينه آمدند. يکی از جاها که فوقالعاده شجاعت اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بارز شده است، آوردن زن و بچه و کار کردن در نبود پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در آن چند روزه بود و بالاخره زن و بچه را به مدينه آوردند.
در آن بيست و سه سال اگر اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» نبود، پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را شهيد کرده بودند. آنها تحريم اقتصادی کرده بودند که با مسلمانها رفت و آمد نکنند و به مسلمانها چيزی نفروشند و از آنها چيزی نخرند و هرجا که پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را ديدند به حدّ کشتن سنگباران کنند؛ لذا مشتی اراذل و اوباش جمع کرده بودند. آن کفار قريش و استکبار و سياستمداران در پشتصحنه و اينها روی صحنه بودند و تا پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از خانه خارج میشدند، پيغمبر را سنگباران میکردند. کسی که حافظ پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بود، اميرالمومنين«سلاماللهعليه» بود. لذا پيغمبر گاهی به مسجد فرار میکردند و گاهی به خانه برمیگشتند و گاهی سر به بيابان میگذاشتند و گم میشدند و حضرت خديجه«سلاماللهعليها» و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» به دنبال ايشان میرفتند و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» میفرمودند گاهی زير سایۀ سنگ يا خاری ايشان را پيدا میکرديم و زمزمه داشت و زمزمه پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» اين بود که:
«اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[7]
خدايا اينها نمیفهمند، خدايا اگر میخواهی دل مرا خوش کني، توفيق هدايت به اينها عنايت کن.
بالاخره آن سيزده سال اينگونه طی شد و يار و ياور پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» اين جوان بود. در تاريخ هم نوشتهاند که از او خيلی میترسيدند. تا پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را سنگباران میکردند، اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در بين آنها میافتاد و گوش یکی از آنها را میگرفت و فشاری میداد و او را دور میانداخت و مابقی فرار میکردند. بالاخره سيزده سال مکّه اينگونه گذشت.
وقتی به مدينه آمدند، ده سال در مدينه بودند. اين نامردها و بیانصاف و کفار قريش و استکبار جهاني، هم مخفیانه تغذيه میشدند و هم خودشان، خود را تغذيه میکردند و هشتاد و چهار جنگ برای پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» جلو آوردند. لذا جوانها بدانند پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در مدّت عمرشان يک جنگ نکردند، بلکه همۀ جنگها را روی دست پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» گذاشتند. در مکّه جنگی واقع نشد و آن کارهای خشن و ناجوانمردانه و بدتر از درندهها را کردند، اما در مدينه جنگ راه انداختند و هشتاد و چهار جنگ در ده سال به راه انداختند. مسلّم پيش همۀ تاريخنويسها و حتّی تاريخنويسهايی مثل جرجی زيدان و تمدن اسلامی يعنی ارمنيها و يهوديها که برای اسلام کتاب نوشتهاند، همۀ اينها میگويند در اين هشتاد و چهار جنگ، با نبود امکانات، مسلمانان پيروز شدند. مسلمانها اصلاً امکانات نداشتند و دشمن، حسابی امکانات داشت، امّا شمشير علی و شجاعت علی را نداشت. تا چشمشان به علی و شمشير علی میافتاد فرار میکردند. بالاخره هشتاد و چهار جنگ اينگونه برای اسلام جلو آوردند و در همه پيروزی به دست مولا اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بود.
برای اينکه خدا و پيغمبر به همه بفهمانند که شما نمیتوانيد و علی«سلاماللهعليه» همه کاره است، جنگ خيبر جلو آمد که جنگ با يهوديان است و امکاناتشان خيلی بالا و پشتوانۀ آنها خيلی بالا و خودشان هم افراد فوقالعاده رزمنده بودند. سرلشکر يکی از مسلمانها شد و رفت و شکست خورد و سرلشکر دوّم رفت و شکست خورد و بعد پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند فردا علم را به کسی میدهم که خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند. شايد امتحان بود برای مسلمانها که روز اوّل و دوّم حضرت علی«سلاماللهعليه» نرفتند، تا بدانند که علی است که پيروز است و نگاهدار اسلام عزيز است. عليست که نگاهدار پيغمبر اکرم است و عليست که نگاهدار شجرۀ طيبۀ قرآن است.
روز سوّم اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» رفتند و نه کسی را کشتند و نه کسی آنها را کشت و با شجاعت عجيبی جلو رفتند و قلعه را فتح کردند و بالاخره همۀ يهوديان را آمادۀ اصلاح کردند.[8] البته اينها اصلاحشدنی نبودند و مسلمان نشدند؛ امّا بالاخره مصالحه کردند و همه سر جای خود نشستند.
پس در اين ده سال هشتاد و چهار جنگ روی دست اسلام عزيز گذاشتند و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» همۀ اين جنگها را پيروز کرد. بعد پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از دنيا رفتند. هم علی«سلاماللهعليه» میدانست و در غار حرا به او گفته شده بود و بارها گفته شده بود و هم پيغمبر میدانست و هم مسلمانهايی که در صدد رياستطلبی و در صدد زمين زدن اميرالمؤمنين بودند، اينها ديدند تا پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» باشد هيچ کاری نمیتوانند بکنند و هرکاری بکنند بدتر میشود و هر توطئهای برای اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» جلو میآمد، اميرالمؤمنين صددرجه بالا میرفت. سمت فوقالعاده از طرف خدا به پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ابلاغ میشد، يعنی به رئيس شيعه و سرپرست مسلمانها و رئيس خيرالبريه و رئيس حزبالله و همچنين تا آخر. امّا پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» يک جمله به اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» گفته بودند که يا علي! اگر اطرافت را گرفتند، به اين آيات که بيش از سيصد آيه و به اين سفارشها که بيش از هزار سفارش است، عمل کردهاند و آنگاه خوشا به حالشان و آنگاه «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً»[9] محقق میشود و اگر اطرافت را نگرفتند آنها را به خودشان واگذار.[10]
اين جمله خيلی برای مسلمانها تکاندهنده است که پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بگويند ياعلي! همه میدانند؛ کسی از سنّيها نمیتوانيد پيدا کنيد که بگويد من نمیدانم و معمولاً نمیگويند اميرالمؤمنين خليفه نشده، بلکه میگويند بعد از پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سياست اقتضاء کرد که اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» خانهنشين شود[11] و الاّ نمیگویند اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» از طرف خدا مبعوث به ولايت نشد، يا اين همه آيات، يعنی سيصد آيه به بالا، راجع به اميرالمؤمنين نيست، يا غديرخم واقع نشده و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» مولود کعبه را شيعيان درست کردهاند. از همان روزی که مولود کعبه شد تا مثل ديشب که شمشير بر فرق مبارکش آمد و راحت شد، همه میدانستند که اميرالمومنين«سلاماللهعليه» بعد از رسولالله است؛ اما نخواستند و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» هم کنار رفت برای اينکه اختلاف نيفتد. آنها دانسته علی«سلاماللهعليه» را رها کردند و الان هم در کتابهايشان نوشته شده اين آيات دربارۀ اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» هست:
«فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»[12]
«أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[13]
همه میگويند اينها دربارۀ علی«سلاماللهعليه» هست و غدير خم و آیۀ اکمال دربارۀ علی هست و ایشان منصوب به خلافت شد؛[14] اما میگويند سياست اقتضاء میکرد اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» خانهنشين شوند و ديگران جلو بيايند و لذا اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» کنار رفت و ديگران جلو آمدند و اين اختلاف پيدا شد که روز به روز هم اين اختلاف بيشتر میشود.
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم
بحق مولا اميرالمؤمنين، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک
[1]. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 613.
[2]. نهج البلاغة، خطبه 192: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّه.»
[3]. نهج البلاغة، خطبه 192.
[4]. ر.ک: سیروسلوک؛ مقدّمه.
[5]. آل عمران، 164: «و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد.»
[6]. نهجالبلاغه، نامه 9.
[7]. ر.ک: بحار الأنوار، ج 18، ص 241، مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 192؛ الخرائج و الجرائج، ج 1، ص 164.
[8]. الإرشاد، ج 1، ص 125؛ مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 127.
[9]. المائده، 3: «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم.»
[10]. ر.ک: الإحتجاج، ج 1، ص84؛ بحار الأنوار، ج 33، ص 153 و 154؛ المسترشد، ص 610.
[11]. ر.ک: شرح نهج البلاغه (ابنابیالحدید)، ج 1، ص 157 و 158.
[12]. المائدة، 56: «و هر كس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آوردهاند ولىّ خود بداند [پيروز است، چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندانند.»
[13]. المجادله، 22: «آرى، حزب خداست كه رستگارانند.»
[14]. ر.ک: مظهر حق، ص 31 تا 176.