موضوع : ذکر،عامل جلای قلوب مومنین
تمام هویت و حقیقت ذکر
وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى فوق العاده مهم «نهج البلاغه» در توضيح آيه شريفه «رِجَالٌ لَّاتُلْهِيهِمْ تَجرَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» تمام هويت و حقيقت ذكر، به خصوص به آثار با عظمت آن اشاره مى فرمايند.
اين ذكرى كه در قرآن كريم و روايات مطرح است، بنا به روايتى است كه در «اصول كافى» از امام صادق (عليه السلام) آمده كه حضرت مى فرمايند: منظور از ذكر، تكرار اين الفاظِ پاكى مانند «سبحان الله، الله اكبر، الحمد لله» نيست، بلكه منظور، حضور با آگاهى و معرفت در محضر حضرت حق است، كه اين علم، آگاهى و معرفت را نيز خدا در قرآن مى فرمايد؛ چون خود قرآن نيز ذكر است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحفِظُونَ»
اين علم، آگاهى، دانش و معرفت، «ذكر الله» است. كسى كه تا حدّى اين علم را فرا گرفته و به تعبير اميرالمؤمنين (عليه السلام) اهل قرآن شده است و به فرموده امام صادق (عليه السلام) در روايت مهمى كه در باب ايمان «اصول كافى» ذكر شده است، اين علم فراگرفته را در عمل به همه اعضا، جوارح و درونش پخش كرده است.
خواص و فوايد ذكر
امام صادق (عليه السلام) براى ابوعمر زبيرى، پخش اين معرفت به صورت علم، در عمل را توضيح داده اند كه از روايات مفصّل و پرقيمت شيعه است. آن ذكر و معرفت كه به صورت عمل در ظاهر و باطن پخش شده است، انسان را در حضور قرار مى دهد. اين حضور نيز حضورى است كه در آن انسان نمى خواهد كه جز كار مثبت كارى را انجام دهد. غفلت و توقّف در آن حضور، بسيار اندك است. شيخ بهايى مى فرمايد: كسى كه در حضور است، اگر آنى غفلت كند، مرتكب اعظم كبائر شده است.
امام على (عليه السلام) در ابتداى گفتار خود در اين خطبه مى فرمايند: «انّ الله سبحانه وتعالى جعل الذكر جلاءً للقلوب» ذكر به اين معنا؛ يعنى قرآن، ياد خدا، تحقّق معرفت قرآنى به صورت عمل، در حالى كه در همه ظاهر و باطن انسان پخش شده باشد. اين ذكر، صيقل و جلاى دلها است.
وقتى كه دل با ذكر جلا بگيرد، آينه انعكاس فيوضات مى شود؛ يعنى حتماً اين دل، فيوضات ويژه الهيه را منعكس مى كند، چه در خواب، چه بيدارى و هنگام مرگ و برزخ، البته اوج جلوه اين فيوضات در قيامت است كه همه وجود به حضرت حق وابسته و در خواست كننده از او مى شوند.
قلوب، ظرف هاى خدا بر روى زمين
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: «انّ الله تعالى فى الارض اوانى» نكته جالب روايت اين است كه «الله» بر همه الفاظ روايت مقدم است، «لام» بر سر «الله» از نظر ادبى، لام ملكيت است؛ يعنى معناى ملكيت دارد. خداوند متعال در زمين ظرف هايى دارد كه ملك خاص و ويژه اوست؛ يعنى غير از ملك هاى ديگر است كه خودش به انسان اجازه خريد و فروش را داده است.
«لَاتَأْكُلُوا أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجرَةً عَن تَرَاضٍ» انسان اجازه دارد خانه، ملك، محصولات كشاورزى، توليدات خود و اجناس مغازه را بفروشد. خداوند به مالك، اجازه نقل و انتقال همه اين ملك ها را داده است، ولى اين ملك قابل خريد و فروش نيست. به فروش نمى رود، ولى مى توان به غصب داد و يا به غارت برد. اما اين كه ملكش را به ديگرى انتقال دهد، نمى تواند؛ چون اين ظرف هايى است كه ملك ويژه خداست.
آن ظرف ها چيست؟ پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: «ألا و هى القلوب» دلها هستند. از ابتدا دل را به عنوان ملك ويژه خود مى آفريند؛ چون هيچ كجاىِ وجود انسان غير از دل جاى جلوه او نيست.
محبوب ترين دلها نزد خدا
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: «فأحبّها الى اللَّه أرقّها و أصفاها واصلبها» محبوب ترين دل ها در پيشگاه خدا، محكم ترين، نازك ترين و جلادارترين دل ها است. دلى كه هم خيلى محكم است و خيلى نرم و پاك است. از هر آينه اى آينه تر است. «صفى»؛ يعنى آينه، «أصفى»؛ يعنى آينه تر.
1- دل وابسته به ايمان
بعد حضرت (صلى الله عليه و آله) توضيح مى دهند:
«أصلبها فى ذات اللَّه» دلى كه زلفش چنان به زلف ايمانِ به خدا و قيامت گره خورده است كه در دنيا و آخرت كسى پيدا نمى شود كه بتواند اين گره را باز كند.
شعرى از سعدى هست كه اگر در مدّت صد و ده ساله عمرش غير از اين يك خطّ شعر را نداشت، بس بود.
نقش كردم رخ زيباى تو بر خانه دل خانه ويران شد و آن نقش به ديوار بماند
پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: محبوب ترين دل ها نزد خدا دلى است كه نقش ايمان در آن ثابت شده باشد.
يكى شدن دل با ايمان
اميرالمؤمنين (عليه السلام) تعبير عجيبى دارند كه مى فرمايند: انسان بايد به جايى برسد كه نگوييم دلِ او داراى ايمان است، بلكه بگوييم: او خودِ ايمان است. ديگر دلى در كار نباشد و از دويى حرف نزنيم. ديگر حرف دل نيست.
«و الايمان مخالط لحمك و دمك» اين حرف را برادران اهل سنت نيز نقل كرده اند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند: خون و گوشت تو با ايمان مخلوط شده است. اين دل، محبوب ترين دل است.
وقتى بلال حبشى را مى زدند، يا او را عريان مى كردند و روى ريگ هاى بيابانهاى اطراف مسجد الحرام كه در آتش سرخ شده بود مى انداختند، به دشمن مى گفت: شما مى توانيد بدن مرا از من بگيريد، ولى خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) را نمى توانيد بگيريد.
دست شما فقط به بدن من مى رسد، ولى به خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) درون وجودِ من نمى رسد. خيلى شكنجه شد، ولى خدا را از دست نداد. چون دل او با خدا، پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و قيامت يكى شده و وحدت پيدا كرده بود.
وقتى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به دربِ مغازه ميثم خرمافروش آمد و فرمود: چند لحظه بيرون بيا و با من قدم بزن. بى درنگ بيرون آمد و با محبوبش قدم مى زد كه به درخت خرما رسيدند، فرمود: اين درخت را نگاه كن، بيست سال ديگر، تو را به جرم عشق و علاقه به من به اين درخت مى آويزند. آن روز چه مى كنى؟ عرض كرد: هيچ، راحت بر سر دار مى روم.
فرمود: آيا از من دست برنمى دارى؟ گفت: نمى توانم؛ چون همه وجودم با شما يكى شده است. فرمود: دست و پاى تو را قطع مى كنند. گفت: اما نمى توانند شما را از من قطع كنند. اين دل است كه نسبت به ايمان، سخت ترين است.
2- رقيق ترين دل ها
دومين دل محبوب خدا را فرمودند: «و أرقّها للأخوان»
محبوب ترين دل ها، نازك ترين و رقيق ترين آنها نسبت به برادران ايمانى است.
پرهيز از رذايل دل
برادرانم! اگر اقوام، دوستان و همكاران، مزاحم شما شدند و شما را محروم كردند، سعى داشته باشيد كه نسبت به آنها كينه پيدا نكنيد؛ چون پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: كينه دار، بى ايمان از دنيا مى رود. آنها را نصيحت كنيد، اگر خوب نشدند، آنها را رها كنيد، اما دشمن و كينه اى نشويد. حساب آنها با پروردگار است.
بالاخره آنها «بسم الله» مى گويند، حال درست يا نادرست، به نفاق يا به سلامت، ما كه خبر نداريم، بر دلى حلال نيست كه به برادران مسلمانش كينه داشته باشد. به ما سفارش كرده اند كه دشمنان خود را بين مردم دعا كنيد كه خدا از دشمنى كردن نجاتشان دهد، اما به ما لعنت و نفرين كردن را اجازه نداده اند.
شما اگر مى خواهيد به خدا برسيد، چاره اى نيست، بايد اين مسائل را تحمل كنيد. اگر ديگران غيبت شما را كردند، شما غيبت نكنيد. اگر آبروى شما را بردند، شما آبرو نبريد. اگر شما را راه ندادند، شما آنان را راه دهيد. اين كار همه انبيا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) است. خود اين حالت، باز كننده درهاى فيض به روى انسان است.
فرق تبرى از دشمنان و كينه زدايى
كينه زدايى غير از «تبرّى» است. تبرّى مربوط به دشمنان خداست. شما بايد علماً، عملًا و قلباً نسبت به دشمنان خدا موضع گيرى كنيد. شما بايد دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) را لعنت كنيد و با آنها كينه داشته باشيد و بجنگيد، اما كسانى كه در بين شما هستند، اقوام، بعضى از اهل مسجد و جلسات كه كم ظرفيت، بى معرفت، جاهل و نادان هستند و ايمان آنها نسبت به قيامت ضعيف است، عليه شما موضع گيرى مى كنند، دل شما مى سوزد، ولى به شما اجازه نداده اند كه دل بسوزانيد. شما مگر آتش افروز هستيد؟ شما بايد خاموش كننده آتش باشيد.
به جان زنده دلان سعديا كه ملك وجود نيرزد آنكه دلى را ز خود بيازارى
بگذاريد دل شما را بيازارند، اما شما دل كسى را نيازاريد. شما با عمل خود نشان دهيد كه خوب هستيد، هر چند شما را بد نمايش دهند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) جلوه كامل صفات خدا
مگر صد سال درياوار براى زشت جلوه دادن، حضرت على (عليه السلام) تبليغ و زمينه سازى نشد؟ ولى اميرالمؤمنين (عليه السلام) از زمان خود تا به حال يكى از زيباترين چهره هاى انسانى در عالم است. هيچ گاه حضرت على (عليه السلام) در رفتار مانند معاويه كار نكرد. تمام نامه هايى كه به معاويه نوشت، نامه دلسوزانه، رحمت و هدايت است، او نخواست گوش دهد. تمام موضع گيرى هاى اميرالمؤمنين (عليه السلام) پاك است. يكى از افراد دشمن پاى منبر حضرت آمده بود، به قدرى دشمن تحت تأثير قرار گرفت كه از جا بلند شد و با فرياد گفت: يا على! خدا تو را بكشد، چقدر خوش بيانى. مردم حركت كردند كه آن شخص را تنبيه كنند، اما حضرت از روى منبر با دنيايى از محبت فرمودند: به چه كسى گفت مرگ بر تو؟ گفتند: به شما. فرمود: مى خواهيد او را چه كار كنيد؟ گفتند: مى خواهيم او را تنبيه كنيم. فرمود: او كه با شما نبود. به يك نفر در اين مسجد گفت: مرگ بر تو، آن هم من بودم، پس حساب او با من است. به او مهلت دهيد تا منبر من تمام شود، شايد در او اثر كند.
اگر او گناه مى كند، تهمت مى زند، غيبت مى كند، شما مانند او عمل نكنيد، بلكه شما به خدا تكيه كنيد و او را وكيل خود بگيريد.«نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ» او خود مى داند كه چه كار كند.
فتح دل با تحمل و صبر
البته تحمل چنين مسائلى فتح دل مى آورد. سه نوع فتح در قرآن هست كه دو نوع آن فتح مقيّد است.«نَصْرٌ مّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشّرِ الْمُؤْمِنِينَ» كلمه «فتح» در اينجا مقيّد به «قريب» است؛ يعنى وقتى يارى خدا به شما برسد، روزگار مادّى شما را به همين زودى گشايش مى دهد. اين فتح قريب است. فتح ديگرى را مى خوانيم كه باز مقيد است.
«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا» در اينجا گشايش آشكار؛ يعنى پيروزى بر دشمن. طرف مقابل تو اگر درست نشود و توبه نكند، ذليل مى شود و تو عزيزتر مى شوى.نوع آخرى از فتح در قرآن هست كه مقيّد به قيدى نيست و مطلق است: «إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» اين گشايشِ مطلق باطنى و قلبى است، ولى با تحمّل رنج ها، صبر در مقابل مشكلات، برخورد شرعى با كينه داران. اين كار براى شما گشايش قلبى مى آورد. هر چه در اين زمينه بيشتر پايدارى كنيد، درِ دل شما بيشتر به روى خدا باز مى شود.
3- دل صاف از لكه گناه
اما سوم؛ «أصْفاها» ، محبوب ترين دل نزد خدا، صاف ترين، جلادارترين، روشن ترين و پاك ترين آنها است؛
«أصْفاها من الذنوب»دل وقتى در پرده حسد، ريا، كبر، طمع، نفاق، حرص و كينه نباشد، مانند آينه است كه خدا را در خود منعكس مى كند.
بصيرت دل هاى صاف
حضرت مسيح (عليه السلام) به پروردگار گفت: در بين مردم يكى از نزديك ترين دوستانت را به من نشان بده.
خداوند فرمود: دوست ترين دوست و نزديك ترين رفيق من، آن كسى است كه در روزگار تو از همه به من نزديك تر است، آدرس او اين است. به آدرس رسيد، پيرزنى بود، پا، دست و چشم نداشت، گرفتار جذام شده بود.
سلام كرد. جواب داد: «السلام عليك يا روح الله»
حضرت فرمود: مادر! تو كه چشم ندارى، از كجا متوجه شدى كه من روح الله هستم. گفت: از طريق كسى كه تو را به طرف من هدايت كرد، همان كس به من گفته است كه روح الله به نزد تو مى آيد.گفت: مادر! در چه حالى هستى؟ گفت: اى مسيح! «الحمدلله على آلائه»
دائم بر همه نعمت هاى باطنى او شكر مى كنم، «و الشكر على نعمائه»و در همه نعمت هاى مادى او در سپاسگزارى هستم.
قال رسول اللَّه:«اربع من اعطيهن فقد اعطى خير الدنيا والآخرة بدنا صابرا ولساناً ذاكراً وقلباً شاكرا وزوجة صالحة» حضرت مسيح گفت: مگر چه چي ز دارى؟ گفت: «يكون لى قلباً شاكراً و لساناً ذاكراً و بدنى صابراً» دلم شاكر، زبانم ذاكر و بدنم صابر است. چشم مرا گرفت، چه مى دانى؟ اگر نمى گرفت، ممكن بود تا آخر عمر فقط يك بار به نامحرم دوخته شود. عجب نعمتى به من داد. دست مرا گرفت، تا به كسى ظلم نكنم و يا لقمه حرام برندارم. پاى مرا گرفت تا به دنبال لذّات جسمى و هوسى نروم.
حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: روزى تو را چه كسى مى دهد؟ گفت: روزى مرا آن كسى مى دهد كه هفت آسمان را در فضا معلّق قرار داده است؛ يعنى نگاه نكن كه من چشم ندارم، من همه عالم را با چشم خدا مى بينم.
همه اين ها كار دل است، نه دست ما اين كاره است، نه گوش و نه بدن ما.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايند: «ان الله سبحانه وتعالى جعل الذكر جلاءً للقلوب» واقعيتى است. حضرت مسيح (عليه السلام) مبهوت شد كه خدا در گوشه و كنار عالم چه رفقايى دارد. دل، چه دريافت ها و رموزى دارد.
خوشا آنان كه الله يارشان بى به حمد و قل هوالله كارشان بى
خوشا آنان كه دائم در نمازند بهشت جاودان مأوايشان بى
اين شرح حال عاشقان او است و اما شرح حال ما
از آن روزى كه ما را آفريدى به غير از معصيت چيزى نديدى
خداوندا به حقّ هشت و چارت زما بگذر شتر ديدى نديدى
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان