موضوع: آداب ظاهري و باطنی دعا
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1].
فرق «دعا» و «نداء»
ما داریم که این مناجات علی (علیه السلام) را که جملات ابتدایی آن را در ابتدای بحث می خوانم، همه ائمه طاهرین (علیهم السلام) می خواندند. این مناجات مثل مناجات شعبانیه است. دعا و نداء که در اين جملات آمده که اوّل می فرماید: «و اسمع ندائی»، بعد دارد: «و اسمع دعائی»، از امور صوتیّه و شنیدنی است. این دو از یک مقوله هستند. دو مقوله متفاوت از يكديگر نیستند. در لغت هم كه مراجعه کنید، مي بينيد دعا «غير را خواندن» است؛ یعنی صدا زدن ديگري است. حالا کاری به مفاد آن نداریم. نداء، صدا كردن از دور است و دعا هم همان صدا زدن است، اما از يك مسافت نزديك. اين دو با هم فرق نمی کنند و از یک مقوله هستند. کسانی که اهل اين مطالب هستند، به كتب لغت كه مراجعه کنند، مي بينند كه آنجا می گویند ندا، صدا زدني است که با آواز بلند باشد و دعا آوازش كوتاه است. اين دو صدا فقط از نظر بلند و کوتاهی با هم فرق دارند؛ وگرنه ماهیتاً یک چیزند. لذا اگر بر «نداء»، «دعا» اطلاق شود، دُرُست است و مشکلی ندارد. آن هم صدا كردن و خواندن است. این یک مطلب كه تذكر دادم.
دعا و ندای خداوند
ما راجع به خداوند هم داریم كه خدا، هم «دعا» می کند و هم «ندا» مي كند. دعاي خداوند، یعنی خواندن؛ آیه شریفه می فرماید: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلام»[2] پس این طور نیست که اطلاق کردن «دعا» بر خواستن ها و خواندن های خدا اشکال داشته باشد. یا آیه دیگر می فرماید: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ»[3] خداوند به بهشت فرا مي خواند. در قرآن نداي الهی را هم داریم. پس کاربرد ندا و دعا برای خدا، هر دو دُرُست است[4]
مسأله اين است كه مفاد اين خواندن چيست؟ آيا در اين دعا و صدا زدن، درخواستي هم هست يا اصلاً حاوي درخواستي نيست؟ شما دعای سحر را كه می خوانید، مي بينيد كه از اوّل دعا تا آخر آن، هیچ درخواستی مطرح نیست. اما اسم آن «دعای سحر» است. فقط در فراز پاياني و در آخر دعا می گوید صدایت مي زنم كه فقط جواب من را بدهي[5]دعاي سحر «دعا» است؛ هر چند كه در خواستي در آن مطرح نشده است. فقط می گوید جوابم را بده! بیش از این از او نمی خواهد. پس لزوماً در دعا «درخواست» مطرح نيست و صِرف صدا كردن كافي است.
نكته ديگر اين كه دعا و نداء ـ كه هر دو از یک مقوله هستند ـ انشایی هستند. يعني وقتي ما دعا مي كنيم، از چيزي خبر نمي دهيم؛ بلكه خواندن ما «انشاء» است. بنده هم وقتی خدایش را صدا می زند و دعا می کند، در متن اين دعا درخواست می کند؛ يعني درخواستش را انشاء می کند. وقتي درخواستش را انشاء کرد، خداوند اجابت را انشاء مي كند. معنای اين حرف این است که خداوند، اعطاء را ـ يعني همان درخواست عبد راـ انشاء مي کند و اين انشاء تکوینی یعنی از ناحیه عبد و ملَک «انشاء طلب» است و از ناحیه ربّ «انشاء مطلوب» است.[6]
روایاتی داشتيم که اگر انسان براي غیر دعا کند، از آن دعا دو دعا متولد می شود؛ يكي دعاي فرشتگان و یکی هم دعاي خداوند.[7] از طرفي رواياتي مطرح بود كه نتيجه دعا براي غير، اين است كه فرشته به داعي مي گويد براي تو دو برابر است. شايد شُبهه شود كه لسان اين دسته از روايات كه دارد فرشته به داعي مي گويد «لَكَ مِثلَاه»، لسان إخبار است نه انشاء؛ يعني فرشته دارد به داعي خبر مي دهد و برايش دعا نمي كند!
جمع بين اين روايات این است که فرشته در هر حال براي داعي دعا مي كند. در آن روایتي که از امام هفتم (علیه السلام) بود این طور داشت: «مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه »[8] هرکس كه برای برادران و خواهران ایمانی و اسلامی اش دعا کند، خداوند به ازاي هر مؤمن، یک فرشته برای او می گمارد که برایش دعا کند. یعنی فرشته ها هم براي دعاكننده، از خدا درخواست مي کنند. تمام روایاتی که در آن بود که فرشته می گوید «لَکَ مِثلَاه»، با اين روايت تفسیر مي شود. فرشته چه کاره است که بخواهد چیزی به کسی بدهد؟! مگر از خودش اختیاری دارد که حاجت بنده را به او بدهد؟ اینکه می گوید «لَكَ مِثلَاه»، معنایش این است که من هم از خدا خواستم که دو برابر به تو بدهد.
من با این روایت، بین باقي روایات اين باب جمع کردم. این روایت صریح می گوید «وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَكاً يَدْعُو لَه»؛ یعنی فرشته هم براي او دعا مي کند و از خدا درخواست مي کند. پس صحیح است که بگوییم از دعای او دعای فرشته ای متولد می شود. آن روایات هم اشاره به همین مطلب داشت. حتي در آن مرتبه بالاتر هم، موضوع همین بود که خداوند به عدد تمام مؤمنین از آدم تا خاتم، از خاتم تا قیامت، فرشته مي گمارد كه او را دعا کنند.
این در ارتباط با مَلَک است. اما در مورد خودِ خدا بحث چيست؟ در بالاترين مرتبه اش هم بحث اين بود كه از عرش ندا می آيد كه صدهزار برابر از آن تو است. معنای اين عبارت چيست؟ آیا إخبار است يا انشاء؟ اگر یادتان باشد، تعبیر این بود: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»[9]. آیا معنایش این است که خدا به او خبر می دهد؟ يا نه، خداوند انشاء اعطاء مي فرمايد؟ حقیقت این است که خدا اعطاء را انشاء می فرماید؛ نه اینکه خبر بدهد.
در این مطلب بايد دقت شود که نداء همان دعا است؛ یعنی همان صدا زدن است و هر دو از یک خانواده اند. اما ندای الهی، عین انشاء تکوینی حقّ است و إخبار نیست. همه این ها، چه دعاي انسان، چه دعاي مَلَك و چه دعاي خدا، انشاء است. تو «درخواست» می کنی، فرشته هم برای تو «درخواست» می کند. فرشته هم إخبار نمی کند؛ فرشته درخواست می کند و ثمره درخواستش همان چیزي است كه در روايت آمده بود؛ یعنی دو برابر دعاي داعي. خداوند هم چون مقابل ندارد که درخواست کند، اعطاء درخواست ها را «انشاء» مي فرمايد. این «نُودِیَ» که در روایت آمده معنایش این است.
دعاي خدا، نداي الهی است. دعا حتی از نظر لغوی همان آهنگ الهی است و این آهنگ الهی، عین انشاء تکوینی خدا است. «کُنْ فَیَکُون» است. هیچ کدام از این ها إخبار نیست. همه این ها انشاء است. اینها دقيقاً عین معارف ما است. بنابر این، نداء الهی را تعبیر به «دعا» کردن غلط نيست. از نظر لغوي هر دو يك چيزند و هر دو هم انشاء هستند. هم دعاي ملک انشاء است و هم دعاي الهی و هم دعاي من. اما انشاء من و فرشته با انشاء خدا فرق می کند. آنکه اهلش هست، می فهمد؛ إن شاءالله!
حالات ظاهری و باطنی انسان در دعا
مي گويند در جميع حالات ظاهریه، حالت سجده اقرب حالاتی است که عبد به ربّ خود نزدیک می شود. چون این بالاترین کُرنش است. در همین زمینه می خواستم رابطه اين حالت را با دعا بگویم كه در گذشته هم به این بحث اشاره اي داشته ام. ما در روایات متعدد و حتي آیات قرآن هم داریم كه در باب دعا بايد حالت بنده، حالت كُرنش و زاري باشد. حالا یک اشاره ای به اين مي کنم که در آیات مربوط به دعا داریم كه «إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ»[10] اين در سوره انبياء است و يا در جاي ديگر دارد: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَۀ ًإِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين»[11] كه در اين آيات به بحث تضرّع و خشوع، صراحتاً اشاره فرموده است.
در باب دعا، چهار حالت را به طور متوالي و پشت سر هم مطرح می کنند که بعضی از آنها در ارتباط با ظاهر است. اين چهار حالت، إستکانه و تضرّع و خشوع و خضوع هستند. در باب خضوع و خشوع، یکی از آنها جنبه درونی دارد و ديگري بیرونی و ظاهري است؛ خضوع درونی است و خشوع بیرونی. ولی در ارتباط با آداب بیرونی، مسأله إستکانه، تضرع و خشوع مطرح است.
إستکانه در فارسي به «خاكساري» تعبیر می شود. بعد مسأله تضرّع و خشوع است. خاکساری همان فروتنی یا اظهار خواری نمودن است. من در باب سجده گفتم كه بالاترین حالت ظاهری برای ابراز بندگی و عبودیت، به سجده افتادن است. در اینجا به طور كلي و سراسری تعبير شده است. مسأله سجده را مطرح نكرده است؛ بلكه فرموده در دعايت بايد پیکره ات، پیکره خاکساری و فروتنی و خواری باشد. چگونه بعضي از افراد براي امور دنيايي ـ نعوذبالله ـ پیش یک مخلوق می روند و حالت تضرّع و زاری به خود مي گيرند و اظهار تنگدستی می کنند؟ بايد در دعا یک چنین حالت خواري و تضرّع داشته باشی.
این حالت ظاهری است. البته اين را به شما بگویم كه همه این ها باید کاشف از درون باشد. من این را قبلاً بحث کرده ام كه آنچه مهم است، درون است. بیرون، زبانِ درون است و بیان می کند که در درون من چه می گذرد. آن حالت ظاهری استکانت می گوید خدايا، من پیش تو هیچم! انسان باید این حالت را در دعا حفظ کند. لذا ما در روایات داریم و من به بعضی از آن روایات اشاره می کنم كه بايد انسان هنگام دعا كارهايي انجام دهد و حالتي داشته باشد كه حاكي از آن حالت دروني او باشد. من این ها را بحث کرده ام و فکر می کنم سال گذشته گفتم كه یکی از آداب دعا این است که انسان دست هایش را بلند کند. این از آداب دعا است. در روايتي از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارد كه حضرت فرمود: «رَفْعُ الْيَدَيْنِ مِنَ الِاسْتِكَانَةِ. قُلْتُ وَ مَا الِاسْتِكَانَةُ؟ قَالَ أَ لَا تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ: فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ»[12] حضرت فرمودند دو دست را که انسان بالا می آورد، این گویای همان خاکساری است که خدا هم در قرآن گفته است: «فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُون»[13]
روایتی است که محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند كه: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ»؛ از این آیه استفاده می کند و مي گويد از حضرت درباره اين آيه پرسيدم. «قال الِاسْتِكَانَةُ هِيَ الْخُضُوعُ وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْيَدَيْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا»[14]حضرت فرمود استکانه که همان خاکساری است، خضوع، فروتنی و اظهار خواری نمودن است. بعد حضرت می فرماید استكانت همچنين بلند کردن دو دست و زاری کردن با آن ها است.
این ها چه نقشی دارد؟ حالا ببینیم نقش اين حالات و آداب ظاهریه در دعا چیست؟ اگر کسی بخواهد سینه سپر کند و بایستاد و شروع کند از خدا خواستن و طلب کردن، آيا دُرُست است؟ اینکه دعا كردن نيست. دعا كه این طوری نیست. هم درون باید خوار باشد و انسان در برابر عظیم مطلق، احساس خواری و ذلت کند و هم این حالت به بیرون باید تراوش کند. اينجا است كه دستت را بلند مي كني[15]
اما ثمره آن چیست؟ ثمره اش را علی (علیه السلام) می فرماید. حضرت فرمود: «نِعْمَ عَوْنُ الدُّعَاءِ الْخُشُوعُ[16] خشوع به دعای تو کمک می کند. خشوع، برای اجابت دعایت چه خوب كمك و ياوري است. دعا خودش کارآریی دارد، اما خشوع به کارآیی ان می افزاید.
ذكر مصيبت
در مقاتل می نویسند روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) وقتی دید دیگر یار و یاوری ندارد و همه اصحاب و بنی هاشم رفته اند و شهید شده اند، تصمیم گرفت که شخصاً به ميدان برود. من در بعضی از مقاتل دیده ام که حضرت با صدای بلند فرمود: «يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ»؛ در اینجا دارد نادی؛ يعني با صداي بلند اينها را صدا زد. عرب موقع خداحافظی می گوید «سلام علیکم». خداحافظی اش هم با سلام است. حضرت این بی بی ها را صدا زد و گفت خداحافظ! من هم رفتم. حالا ببینید بر این بی بی ها و بچه ها چه می گذرد. وقتی صدای امام حسین (علیه السلام) را می شنوند، اولاً می فهمند كه حسین (علیه السلام) دیگر هیچ يار و ياوري ندارد و تک و تنها مانده است. بعد هم مسأله اینکه شخصاً می خواهد به ميدان برود. چون می گوید من هم رفتم.
در مقاتل دارد این ها از خیمه بیرون ریختند و آمدند اطراف حسین (علیه السلام) را گرفتند و هر کدام مطلبی دارد و چیزی می گوید. حالا من فقط دو تا جمله بیشتر نمي گويم. آن کسی که در بين این بی بی ها خیلی مورد علاقه حسین (علیه السلام) بوده، می دانید کیست؟ دخترش سکینه است. جلو آمد و یک سؤال کرد. گفت: «يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ»؛ پدر! دیگر تن به مرگ دادی؟ تمام شد دیگر؟ امام حسین (علیه السلام) در جوابش با کنایه به او فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟ یعنی دخترم دیگر کسی برای من باقی نمانده است. می دانید این دختر چه گفت؟ گفت: «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا».[17] یعنی حالا اگر این طور است، اوّل ما را به مدینه برگردان و بعد خودت تنها بیا اینجا. حسین (علیه السلام) در جوابش با کنایه فرمود راه برگشت برای من نیست. اینجا بود كه دختر شروع کرد های های گریه کردن. حسین (علیه السلام) دختر را در بغل گرفت؛ اشک از دیده های او پاک می کرد و این جملات را می گفت: «سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي، مِنْكِ الْبُكَاءُ إذَا الحَمَامُ دهَانِي»[18] یعنی گریه ها در پیش داری دختر من! من هنوز زنده هستم...
آیت الله آقا مجتبی تهرانی
[1] . بحارالأنوار 91 96.
[2] سوره يونس، آيه 25
[3] سوره بقره، آيه 221
[4] کسانی که اين مباحث را گوش می کنند، دقت كنند! من عرض کردم اینجا جای این بحث ها نیست. جلسه ما اجازه این بحث ها را نمی دهد. این ها بحث های طلبگی دارد و در جای خودش هم مطرح است
[5] من گفتم هنوز نرسیده ام به دعاهای مأثور؛ آن بحثش جدا است.
[6] این ها را اهلش می فهمند، اینجا جای این بحث ها نیست. اگر به مدرسه بیایید، برايتان مطلب را كاملاً شرح مي دهم.
[7] این حرف ها، چكيده و لحاظ شده ي بسیاری از روایاتي است كه در اين باب وجود دارد. آن هایی اهلش هستند دقت کنند.
[8]
[9] من لايحضره الفقيه 2 212
[10] سوره انبياء، آيه 90
[11] سوره اعراف، آيه 55
[12] بحارالأنوار 81 352
[13] سوره مومنون، آيه 76
[14] الكافي 2 481
[15] معمول ما هم همین است من این را چون سال گذشته بحث کردم، رد شوم.
[16] غرر الحكم، ص 193
[17] بحارالأنوار 45 47
[18] المناقب 4 109