عوامل انحراف خلافت و انزواى امام على علیه السلام
واقعه غدير هفتاد روز پيش از رحلت رسول اكرم صلی الله عليه و آله رخ داد و گفته می شود كه در آن روز حدود يك صد هزار تن حضور داشتند...
واقعه غدير هفتاد روز پيش از رحلت رسول اكرم صلی الله عليه و آله رخ داد و گفته می شود كه در آن روز حدود يك صد هزار تن حضور داشتند. با اين حال هنوز پيكر پاك آن حضرت دفن نشده بود كه مردم در خرد شمردن جايگاه علی عليه السلام بر يكديگر سبقت جستند و در پايمال كردن حق او چنان پيش تاختند كه گويا پيرامون منزلت علی عليه السلام كمترين سخنی از هيچ كس نشنيده اند.
آنچه در اين گفتار دنبال می شود يابيدن پاسخ اين پرسش است كه سياست پيشگان روزگار علی ابن ابی طالب عليهم السلام چگونه غدير را از يادها زدودند؟ دوستداران پيامبر، صحابيان و اهالی مدينه به سبب چه علل و عواملی دست از ياری علی عليه السلام برداشتند و بر ستم به خاندان رسول گرامی اسلام رضايت دادند و در مقابل مهاجمان دم فرو بستند؟ آيا مردم بيعت غدير را فراموش كرده بودند؟ بنابراين رفتار خود را چگونه توجيه كردند؟
در تحليل علت سكوت مردم و انگيزه اقدام مهاجر و انصار بايد پيشتر چند نكته را يادآور شد:
1) اين نظر كه اهالی مدينه پس از رحلت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله جملگی از علی رو گردانده باشند نظری ناصواب است. ترديد نيست كه تا پيش از شهادت حضرت زهرا و همراهی عوامل انحراف خلافت
ناخرسندانه علی عليه السلام با خليفه، هيچ يك از هاشميان و صحابيان برجسته مانند مقداد، سلمان، ابوذر، زبير، با ابوبكر بيعت نكردند. (1)
خزرجيان نيز اغلب تا قبل از ترور سعد بن عباده بيعت ننمودند. جز آنكه چون گروه های مردم هر يك به دلايلی مبارزه را نتيجه بخش ندانستند موضع گيری آنان به سكوت و رضايت توجيه شده است.
2) امروز پس از گذشت چهارده قرن از رويداد سقيفه، همگان انصار را نخستين گروهی می شناسند كه در انديشه تصاحب لافت برآمدند، حال آنكه اين نظر، واقع بينانه نيست. زيرا مدرك اصلی بيان آن رويداد، گفتار عمر بن خطاب است و چون او سركرده مهاجران و رقيب سرسخت انصار است گزارش او در مورد انگيزه انصار، به حقيقت نزديك نيست.
گفت وگوی انصار در سقيفه زمانی پيرامون جانشينی پيامبر قرار گرفت كه مهاجران به جلسه ايشان وارد شدند. آن ها صحنه را به كلی عوض كردند و آن اجتماع ساده را به سخنی كه خود می خواستند متمايل ساختند و از آن بهره بردند.
هيچ تاريخ نويسی بدون استدلال به خبر نقل شده از سوی عمر، انصار را با تشكيل آن گردهمايی ساده، به كوشش برای تصاحب خلافت متهم نكرده است. اما از آنجا كه اين رويداد با بيان مخالفان انصار تشريح شده و وسايل تبليغاتی خلفا آن را ترويج كرده و روايات مخالف دورافكنده شده است، آيندگان، آن گردهمايی را اقدامی برخاسته از هوس انصار برای تصاحب خلافت قلمداد كردند.
حقيقت آن است كه تنی چند از همان انصار حاضر در سقيفه، جاسوس مهاجران بودند. سركرده آن ها اسيد بن حضير است كه رئيس طايفه اوس و جاسوس دو جانبه بود. وی از نخستين بيعت كنندگان با ابوبكر و از كسانی است كه برای بيعت ستاندن از علی عليه السلام به خانه بانو فاطمه زهرا عليها السلام هجوم برد. (2)
3) مهم ترين انگيزه انصار در تشكيل گردهمايی سقيفه، جلوگيری از به قدرت رسيدن مهاجران بود، نه كوشش برای بی توجهی به گفتارهای رسول اكرم صلی الله عليه و آله درباره علی عليه السلام. انصار بيش از مهاجران، جانبدار خاندان پيامبر اكرم بودند، جز آنكه حوادثی چند ايشان را مطمئن ساخته بود كه علی ابن ابی طالب عليهما السلام به حكومت نخواهد رسيد.
حركت های مرموز عده ای از مهاجران پس از بازگشت رسول خدا صلی الله عليه و آله از حجة الوداع، مانند توطئه برای ترور پيامبر در ميان راه، سرپيچی از شركت در سپاه اسامه، جلوگيری جدی از نگاشتن وصيت پيامبر، انصار را بيشتر از قبل هشيار ساخته بود كه موضوع مخالفت با زمامداری علی عليه السلام واقعا جدی است.
زيرا كسانی كه در زمان حيات پيامبر چنان جسورانه بر دشمنی علی عليه السلام تاكيد می ورزند، پس از نبود پيامبر بهتر و بيشتر بر اين مقصد تاكيد خواهند كرد. نيز از مسالمت آنان در سقيفه كه به پذيرش معاونت مهاجران راضی شدند، دانسته می شود كه آن ها در اجتماع نخست خود چندان بر تصاحب خلافت تصميم نداشتند و بيشتر منظورشان پيشگيری از زيان و صدمه ای بود كه حكمرانی مهاجران بر ايشان وارد می آورد.
تشريح واقعه
حقيقت آن است كه در ايام بيماری رسول گرامی اسلام صلی الله عليه و آله مرد نامی مدينه، سعد بن عباده خزرجی نيز در بستر بيماری بود و پيوسته دوستانش وخامت حال رسول اكرم صلی الله عليه و آله را به او خبر می دادند. سعد مردی غيرتمند، شجاع و از خود گذشته بود و با درايت و تدبير، پيوسته تحركات سياسی مهاجران را زير نظر داشت. در آن روزها عده ای به منزل او می رفتند و او را از احتمال شورش در مدينه برای تصاحب مقام جانشينی پيامبر بيم می دادند. سعد مطمئن بود كه اگر علی بن ابی طالب عليهم السلام نيز مدت زمانی اندك به حكومت دست يابد حكومت او با وجود آن گروه ناموافق همدست، دوام نخواهد آورد. سعد و هواداران او بيش از امروزيان به روحيات مهاجران آشنا بودند و اگر چه دانش و تجربه سياسی زيادی نداشتند، تا اين مقدار می دانستند كه مهاجران قدرت طلب، دير يا زود نظام عادلانه مورد نظر علی عليه السلام را برخواهند چيد و آنگاه كسانی به حكومت می رسند كه نه برای دين ارزش قائل اند و نه برای انصار.
در آن روز، برخلاف هميشه كه خزرجيان به عيادت سعد می رفتند، سعد به سقيفه آورده شده بود. از اينكه او را پس از گفت و گوی سقيفه بر دوش گرفتند و بدون استفاده از مركب، به خانه اش بردند، معلوم می شود كه منزل وی در نزديكی سقيفه قرار داشته است و گمان می رود در آن گفت و گو خزرجيان در ضمن عيادت از سعد، درباره اوضاع شهر با او به رايزنی پرداخته باشند. در آن موقعيت هر فرد ديگری به جای آنان بود بيمناك از حوادث آينده، به فكر چاره و طرح می افتاد. اين در حالی بود كه همواره اخبار هولناكی از احتمال هجوم قبايل اطراف به مدينه، به ايشان می رسيد و اين، بزرگان شهر را بيش از ديگران در هراس قرار می داد و به چاره انديشی ناچار می ساخت.
انصار از خود می پرسيدند اگر علی ابن ابی طالب عليهما السلام به حكومت دست نيابد چه فردی از كدام گروه، سرنوشت اسلام و اهالی مدينه را به دست خواهد گرفت؟!
در آن صورت مردم مدينه در چه موقعيتی قرار خواهند گرفت؟ آيا سابقه دشمنی مكيان، سبب نمی شود كه با زمامداری آن ها، انصار از مدينه اخراج شوند يا تار و مار گردند؟ اين مهاجران دو دسته اند: دسته ای مانند علی ابن ابی طالب عليهما السلام و سلمان و مقداد و ابوذر كه در هر صورت، جانب تقوا و انصار و همزيستی در مدينه را رعايت می كنند.
اينان اگرچه مورد اعتمادند، چون اميدی به زمامدار شدنشان نيست، بی ترديد گروه مخالفشان به قدرت خواهد رسيد. آن دسته دوم مهاجران، گرچه خود دشمنی آشكاری با انصار ندارند، به طوايف و خانواده هايی پيوند دارند كه به احتمال از هر يك از ايشان كسانی در جنگ های پيامبر، به دست انصار كشته شده است. در پی نبرد هشت ساله پيامبر با قريش، آنان از مردم مدينه ضربات سهمگينی خورده بودند. انصار بودند كه در پيمان عقبه دوم به پيامبر تعهد سپردند كه در هر حال از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و اسلام حمايت كنند. با اين اعلام آمادگی اهالی مدينه، هجرت ياران پيامبر از مكه آغاز شد و مدينه مركز حكومت اسلامی گرديد.
استقبال اينان از پيامبر و اشتياقشان به پذيرش اسلام، مخالفان مكی پيامبر را سخت خفت داد و خشمگين ساخت و پيوسته در پی به دست آوردن فرصت مناسب برای فرونشاندن خشم و كينه خود بودند. آن ها فرياد سعد بن عباده را از ياد نبرده بودند كه روز فتح مكه می گفت: امروز روز انتقام است.
انصار مدينه مطمئن بودند كه دير يا زود رؤسای قبايل مكه با همدستی ديگر دشمنان كنونی پيامبر، از ايشان انتقام خواهند كشيد; به ويژه آنكه آنان هشدارهای پيامبر را از ياد نبرده بودند كه می فرمود: به زودی پس از من شما را كنار خواهند زد و ديگران را بر شما مقدم می دارند. (3) در آينده نزديك، سياهی آشوب ها به امت من رو می كند و شما انصار از حقوق خود محروم می شويد. (4)
اين ها اموری است كه سبب شد آنان شتابان در گردهمايی سقيفه به سويی روند كه نتيجه اش جز دور كردن علی ابن ابی طالب عليهما السلام از خلافت چيزی نبود. هراس آنان از به حكومت رسيدن مهاجران سبب شد كه از علی عليه السلام نيز در آن گردهمايی نامی برده نشود، مگر زمانی كه مطمئن شدند كار از چاره گذشته است.
از طرفي، گروه همدست مهاجران، اوضاع مدينه را در آن روزها چنان بر ضد علی عليه السلام صحنه آرايی كرده بودند كه كسی اميد نداشت بتواند با جانبداری از اهل بيت و علی عليهم السلام بر مهاجران قدرت طلب چيره شود. اينكه بعدها نيز اقدامی نكردند شايد ريشه در همين تصور داشت.
آنچه گذشت هيچ به مفهوم بی تقصير بودن انصار نيست ولی واقعيت آن است كه پندار خيلی از آن ها اين بود كه دستيابی علی عليه السلام به زمامداری - با توجه به نفوذ نيروهای قدرت طلب مهاجر - امری ناممكن است و با عقب نشينی انصار، گروهی بر مسند خلافت تكيه می زنند كه به مراتب، با مقاصد پيامبر، از انصار بيگانه ترند.
بزرگان انصار با اطمينان از ناكامی علی ابن ابی طالب عليهما السلام از دستيابی به خلافت با تكيه بر خدمات گذشته خود به پيامبر و مسلمانان و نيز دلخوش به ستايش های پيامبر از انصار، خود را سزاوار عهده داری امر خلافت می شناختند و گويا اين امر را پاداش زحمات خويش می پنداشتند.
در هر صورت، پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت محمد صلی الله عليه و آله گروه سازمان يافته ای كه از سال ها قبل برای چنين روزی طرح و نقشه تدوين كرده بودند با حركتی كودتاگونه بر اوضاع مسلط شدند و با عذر و بهانه هايی چند، علی ابن ابی طالب عليهما السلام را از عهده داری زمامداری دور داشتند، عواملی كه سبب پيشبرد مخالفان علی عليه السلام شد به قرار زير است:
1) فراهم بودن زمينه
سردرگمی مردم مدينه در روز رحلت نبی اكرم، وصف نشدنی است. وفات پيامبر تا بدانجا در باور نمی گنجيد كه فردی چون عمر توانست از انكار آن بهره برداری سياسی كند. هيچ مسلمانی باور نمی كرد در آن ساعت عده ای پيكر مطهر رسول اكرم صلی الله عليه و آله را بی غسل و كفن رها كرده، دنبال اخذ رای و بيعت ستانی برای رياست خود باشند. شايد هم می انديشيدند اگر كسی چنين كند جز شرمساری و شكست بهره ای نمی برد و به آسانی می شود حق را به صاحبش بازگرداند.
در آشفتگی اوضاع مدينه، عاقلانه ترين كاری كه به ذهن مردم ساده انديش می رسيد اين بود كه در مقابل ناآرامی های پديد آمده، آرامش و انزوا اختيار كنند و نامطمئن از پيروزی كسي، به مخالفت با وی برنخيزند. اين مردم هنوز سابقه جنگ های داخلی عرب را از ياد نبرده بودند كه گاه برای به دست آوردن چراگاه حيواناتشان به كشتار يكديگر می پرداختند.
ابوجعفر نقيب می گويد: در همه اعصار، گروهی كه اكثريت را تشكيل می دهند (توده مردم) از خود رای ثابتی ندارند. باد به هر طرف بوزد به آن سوی متمايل اند. اينان تقليدگران بدون انديشه اند. اگر نماز واجب را هم از برنامه دين حذف كنند، ايشان آن را ترك می كنند. به همين علت بود كه دستورهای پيامبر در مورد خلافت علی عليه السلام كهنه گرديده و ناديده انگاشته شد و يعت با ابوبكر قوت گرفت. اشتغال بنی هاشم به تجهيز رسول خدا صلی الله عليه و آله نيز مجال را برای فعاليت آنان آزاد گذاشت و زمينه تقويت ايشان را فراهم آورد. (5)
2) ادعای نسخ فرمان پيامبر
مهمترين عاملی كه بهانه سرپيچی مردم از بيعت غدير شد، ادعای عمر و ابوبكر بر نسخ فرموده رسول اكرم صلی الله عليه و آله بود. به ادعای آن ها پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله در واپسين دم، علی را از زمامداری عزل كرد و تعيين اين مهم را به ديگری يا به امت واگذاشت. امام باقر عليه السلام در اين باره می فرمايد: رسول خدا صلی الله عليه و آله از دنيا رفت در حالی كه به اطاعت ما فرمان داده و ولايت و دوستی ما را واجب كرده و دستور داده بود كه حاضران به غايبان اطلاع دهند. قريش پس از رحلت رسول خدا صلی الله عليه و آله بر ضد علی متحد شدند. علی عليه السلام هم با آنچه پيامبر درباره او فرموده بود و مردم شنيده بودند، در مقابل ايشان استدلال كرد. گفتند: تو درست می گويي. پيامبر همه آنچه ادعا می كنی فرموده است ولی آن را نسخ كرده و گفته است: ما خاندانی هستيم كه خداوند بزرگمان داشته است و دنيا را برای ما زيبنده ندانسته و بدان راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمع نمی كند. چهار تن بر درستی اين سخن گواهی دادند;... اينان مساله را برای مردم مشتبه كردند و ادعای خود را راست جلوه دادند. ايشان را به جاهليت گذشته برگرداندند. و خلافت را از جايی كه قرار داده بود، خارج ساختند. (6)
يكی از پژوهشگران اهل سنت می گويد: مردم ساده انديش زمانی كه ديدند صحابيان بزرگ با رای قاطع، خلافت را از علی بازداشتند، پنداشتند كه اين رفتار آنان حتما به موجب دستور ويژه ای از جانب رسول خدا است كه ايشان از آن بی اطلاع بوده اند و حضرت با دستوری پنهانی سفارش های گذشته خود را در مورد خلافت علی نسخ نموده است. به خصوص اينكه ابوبكر روايتی نقل كرد كه مردم تصور كردند كه در انتخاب پيشوا آزادند. ابوبكر می گفت: پيامبر فرموده است: «الائمة من قريش. » بنابراين خيال كردند كه برای عهده داری منصب پيشوايي، قريشی بودن كافی است. هر كه می خواهد باشد. مردم با خود می گفتند: اينان با اهداف پيامبر بيش از ما آشنايند. به همين علت در مقابل مخالفت با دستور خاص پيامبر نسبت به علي، مقاومتی از خود نشان ندادند. (7)
3) توجيه و تاويل
يك محقق برجسته اهل سنت می گويد: آن ها دستور پيامبر درباره علی را انكار نكردند بلكه توجيه و تاويل نمودند. عذرشان اين بود كه ما امروز در موقعيتی قرار گرفته ايم كه پيامبر شاهد آن نبوده است و فرد حاضر در صحنه بسا به اموری اطلاع می يابد كه غايب از صحنه از آن بی اطلاع است. گاه دستور شخص غير حاضر - بدين علت كه در صحنه حضور ندارد - به خاطر مصلحتی كلی ناديده گرفته می شود. آن مصلحت به ادعای آنان فتنه انصار بود كه اگر از آن جلوگيری نمی شد ميان عرب اختلاف و كشتار رخ می داد.
نيز گفتند: اگر ما علی را به خلافت نصب می نموديم، مردم از اسلام به جاهليت پيشين باز می گشتند و مرتد می شدند! آيا سزاوار است برای پابرجايی فرمان رسول خدا كه ارتداد امت را در پی داشت، اصل مهم تر را كه حفظ دين باشد از دست دهيم! پس چه بهتر كه به مصلحت بزرگ تر عمل شود، هر چند با مخالفت با دستور پيامبر. (8)
4) عادت به مخالفت با پيامبر صلی الله عليه و آله
به گفته يك پژوهشگر غير شيعه، مخالفت با فرمان پيامبر نسبت به پيروی از جانشين خود، پديده ای نبود كه يكباره به وقوع پيوسته باشد.
آن فردی كه در صلح حديبيه و نماز خواندن بر جنازه عبدالله بن ابي، آشكارا با رای پيامبر مخالفت ورزيد چندان دشوار نبود كه در غياب پيامبر با فرمانش نسبت به پيروی علی مخالفت كند. كسی كه روياروی رسول خدا صلی الله عليه و آله از پيروی دستور او سرباز زند و مانع از آوردن قلم و كاغذ برای نوشتن مهم ترين وصيت او شود، آيا نمی تواند به موجب مصلحتی كه خود در نظر دارد دستور پيامبر را كنار نهد؟! آری آن سرپيچی ها راه را برای سركشی های آينده هموار كرده بود. بنابراين ديگر برای گفتار و كردار پيامبر چه امتياز و فضيلتی باقی مانده بود تا مخالفت های بعدی با مقاومت مردم روبرو شود!
5) در انتظار تصميم امام عليه السلام
پس از همدستی جناح قدرتمند و با نفوذ مهاجر در تصاحب منصب خلافت و رسميت يافتن زود هنگام خلافت ابوبكر، بيشتر دوستداران اهل بيت عليهم السلام چشم به تصميم امام داشتند و چون آن حضرت را مامور به صبر و در تنگنا ديدند، نااميد از هر اقدام نتيجه بخش، مهر سكوت بر لب زدند و شيوه بی تفاوتی پيش گرفتند. اين موضع گيري، پايه های حكومت را استوار كرد و جرات مخالفان را در هتك مقام اهل بيت عليهم السلام افزون ساخت و رفته رفته كار به جايی رسيد كه دم زدن از حق علی بن ابی طالب عليهما السلام جرم شناخته شد.
6) كينه و حسادت نسبت به علی بن ابی طالب عليهما السلام
از عمده ترين دلايل سكوت قبايل در مقابل پايمان شدن حق اميرالمؤمنين عليه السلام كينه و حسادتی بود كه قبايل عرب - به خصوص قريش - از او در دل داشتند.
رسم قبايل عرب چنين بود كه اگر از قبيله شان كسی كشته می شد همه آنان و قبايل هم پيمان، از قبيله قاتل انتقام گيرند. اين رسم جاهلی در پرتو تعاليم اسلام بی هويت شده ولی ريشه كن نشد و اگر كسی اين اندازه به قبيله اش دلبستگی نداشت با عرب و عصبيت بيگانه شناخته می شد. اين در حالی بود كه بيشتر قبايل در نبرد با رسول خدا صلی الله عليه و آله شركت كرده، فردی از آن ها به دست علی عليه السلام يا بنی هاشم كشته شده بود.
اين كينه و حسد نه به علی عليه السلام، بلكه نسبت به رسول خدا صلی الله عليه و آله نيز وجود داشت. مشركانی كه پس از فتح مكه به ظاهر اسلام آوردند، اغلب به سبب ناتواني، از ستيز با پيامبر دست برداشتند. شكوه و منزلت نبی اكرم حضرت محمد مصطفی صلی الله عليه و آله از طرفی آنان را به تسليم وامی داشت و از سويی آتش كينه و حسد را در جان آنان شعله ور می ساخت. در حقيقت آنان همه كينه و حسادتشان به پيامبر را با علی عليه السلام تصفيه كردند.
پيامبر برپا كننده حكومتی بود كه آنان آرزوی دستيابی بدان را در دل داشتند و بدين سبب، به طور طبيعی فرصت تحقق اين مقصود را برای وی فراهم آوردند، پس از رحلت آن حضرت، ديگر جايی برای درنگ نبود، هر چه زودتر، حتی قبل از آن كه پيكر مطهر پيامبر غسل داده شود، بايد خلافت را به چنگ آورد. هر چند به بهای ورود بی اجازه به خانه بانو فاطمه زهرا عليها السلام باشد.
امام علی عليه السلام خود در تاييد اين نظر می فرمايد: عرب از كار محمد تنفر داشت و نسبت به آنچه خداوند به او عنايت كرده حسادت می ورزيد... آن ها از همان زمان حضرتش كوشيدند، تا كار را پس از رحلت او از دست اهل بيتش خارج كنند. اگر قريش نام او را وسيله سلطه خويش قرار نمی داد و نردبان ترقی خود نمی ديد، حتی يك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی پرستيدند و به ارتداد می گراييدند.
پی نوشت :
1)- به گفته شيخ مفيد (ره) عقيده حق و نظر محققان شيعه آن است كه اميرمؤمنان علی عليه السلام هرگز (حتی پس از شهادت همسرش) با ابوبكر بيعت نكرد. (الفصول المختاره، فصل 227).
2)- الرياض النضرة، محب الدين طبري، ج 1، ص 167.
3)- صحيح بخاري، ج 2، ص 207.
4)- همان، ج 8، ص 86.
5)- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 12، ص 86.
6)- اسرار آل محمد صلی الله عليه و آله، ترجمه اسماعيل انصاري، ص 276، 277.
7)- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 12، ص 86.
8)- همان، ص 86 و 87.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 23 .