چرا مردم علی علیهالسلام را رها كردند؟
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمیتواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان میداند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمیكند یا اینكه میداند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با دهها حیله و تزویر و... حق او را غصب میكند.
سؤال: با توجه به اینكه مردم می دانستند پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب كرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها كردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟
پاسخ
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی تواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می داند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمی كند یا اینكه می داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده ها حیله و تزویر و... حق او را غصب می كند؛ چنان كه خود خلفاء می دانستند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی كرده است و تبریكات عمر را در قالب واژه «بخّ بخّ لك یا علی... » (1) ضبط كرده اند یا اینكه عمر در بارة بیعت با ابابكر می گوید: «بیعت با ابابكر كاری بی رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود... پس هر كس این اشتباه را بكند، او را بكشید!» (2) ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی كه خلفاء حق علی علیه السلام را غصب كردند، با آنكه می دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینكه می دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند كه در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر كرد و تبریكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك یا علی تقدیم كرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حب ریاست و جاه طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب كرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنت پیامبر را ملعبة خود كردند. »
بعد اشاره می كند به جریان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه نشان می دهد آنهایی كه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت كردند، كار تازه ای نكردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها كرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشكر اسامه و... سپس غزالی می نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله ای كردند... . » (3)
2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا كه عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می دانستند با حاكمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا كه اقرار كردید و گفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله برای شما آشكار شد، از خدای یكتا بپرهیزید!... حق را به اهل آن رد كنید و پیرو سنت پیامبر شوید!... پس خلافت را به كسی كه شایسته آن است بسپارید كه حق اوست... .
به وسیلة چشم و ابرو با یكدیگر رمزهایی رد و بدل كردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منكر نیستیم. او از همه شایسته تر به خلافت است، ولی مردی است كه هیچ كس را بر دیگری برتری نمی دهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یك چشم نگاه می كند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه كه شما تمایل دارید، انجام می دهد و خلافت را به عثمان واگذار كردند. » (4)
شهید مطهری رحمه الله تحت عنوان «آغاز كناره گیریها و بهانه گیریها» می نویسد:
«روز دیگر آنها كه می دانستند مشمول حكم علی علیه السلام [یعنی باز پس گیری بیت المال و عدل گستری او] خواهند شد، آمدند و به كناری نشستند و مدتی با هم مشورت كردند. نماینده ای از طرف خود فرستادند... آمد و اظهار داشت یا اباالحسن! خودت می دانی كه همه ما كه اینجا نشسته ایم، به واسطه سوابقی كه با تو در جنگهای اسلام داریم، دل خوشی از تو نداریم و غالباً هر كدام از ما یك نفر داریم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده، ولی ما از این جهت صرف نظر می كنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت كنیم: یكی اینكه عطف بما سبق نكنی و به گذشته هر چه شده كاری نداشته باشی. بعد از این هر طور می خواهی، عمل كن. دوم آنكه قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند، به ما تسلیم كن كه قصاص كنیم و اگر هیچ كدام را قبول نمی كنی، ما ناچاریم برویم شام و به معاویه ملحق شویم.
فرمود: اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می خواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفه ای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می دانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص می كردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند. » (5)
3. حسادت و كینه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام
ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نكته که مردم در صفین، منتظر بودند تا حضور عمار را در یك جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند، می نویسد:
«تعجب از این مردم است كه عمار را به عنوان ملاك حق و باطل می پذیرند، اما خود علی را كه پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ولایت را در باره اش فرمود و نیز فرمود: «لَا یحِبُّكَ اِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یبْغِضُكَ اِلَّا مُنَافِقٌ» معیار قرار نمی دهند. دلیل این مطلب آن است كه تمامی قریش از همان آغاز در پوشاندن فضائل او، فراموش كردن یاد او، محو خصائص او و حذف مرتبت والای او از سینه های مردم كوشیدند. » (6)
این عالم اهل سنت تحلیل جالبی نیز از علل بغض قریش نسبت به امام علی علیه السلام به دست می دهد و می نویسد:
«یك بار كسی از امام علی علیه السلام می پرسد: به اعتقاد شما اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزند پسری می داشت كه بالغ و رشید بود، آیا عرب حكومت خود را به او می سپرد؟ امام پاسخ می دهد: اگر جز آنچه من می كردم، انجام می داد، او را می كشتند. عرب از كار محمد صلی الله علیه و آله متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت كرده بود، حسادت می ورزید... آنها از همان دوران پیامبر صلی الله علیه و آله كوشیدند تا كار را پس از رحلت آن حضرت از دست اهل بیت خارج كنند. اگر نبود كه قریش نام او را وسیله ای برای سلطة خویش قرار داده و نردبان ترقی خود می دید، حتی یك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی پرستیدند و به ارتداد می گراییدند... در این شرائط فرزند پسر چه می توانست بكند! می دانید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به خاطر خویشی به خود نزدیك نمی كرد، بلكه برای جهاد و نصیحت چنین می كرد. » (7)
ابن ابی الحدید می نویسد: «من از ابو جعفر نقیب [یحیی بن ابی زید] پرسیدم: شگفتی من از علی است كه چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كینه های قریش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزیده بود، كشته شده بود؛ اما او خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول كرد و از آن ذ ی اول خود خارج شد و شمشیر را به فراموشی سپرد؛ گویی چون كسی كه توبه كرده، به سیر در زمین پرداخته و یا راهب در كوهها شده بود... . » (8)
4. جهالت و نفهمی
در رأس این گروه، خوارج بودند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد:
«خوارج از فرق اسلامی هستند. گو اینكه طبق عقیده ما آنها كافرند، امّا آنها خود را مسلمان می دانستند، بلكه فقط خودشان را مسلمان می دانستند... هیچ كس ادعا نكرده كه خوارج به اسلام عقیده نداشته اند، بلكه همه اعتراف دارند كه آنها شدیداً و با تعصب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوری شان از فكر و تعقّل است. خود علی علیه السلام كه از آنها نام می برد، آنها را مردمی معتقد، ولی جاهل و قشری معرفی می كند. مردمی بودند متعبد، شب زنده دار و قاری قرآن، اما جاهل و سبك مغز و كم تعقل و بلكه مخالف فكر و تعقل در كار دین... در مورد خلافت معتقد بودند لزومی ندارد یك نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل كنند.
ابن ابی الحدید می گوید: بعد كه دیدند نمی توانند بدون زعیم و رئیس باشند، از این عقیده عدول كردند و با عبدالله بن وهب راسبی كه از خودشان بود، بیعت كردند. همان طوری كه مقتضای كم عقلی و سبك مغزی است، بسیار در عقائد خودشان تنگ نظر بودند. اكثر خوارج همه فرق مسلمین را كافر می دانستند، با آنها نماز نمی خواندند... به آنها زن نمی دادند و از آنها زن نمی گرفتند... . » (9)
بالاخره كج فهمی این گروه به جایی رسید كه حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساندند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد: ».. عبدالرحمن بن ملجم خارجی مذهب بود. همان طوری كه خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، هیچ گونه كدورت شخصی و نارضایتی بین او و امیر المؤمنین علیه السلام نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام احسانها به او كرده بود، ولی این مرد بی باك، طبق عقیده خارجی خود معتقد شده بود كه علی علیه السلام كافر شده. » (10)
«... ابن ابی الحدید می گوید: بیا و تعجب كن از تعصب در عقیده كه اگر توأم با جهالت شود، چه می كند! می گوید: اینها این شب را انتخاب كردند؛ چون شب عزیز و مباركی بود و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را كه از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مباركی انجام دهند... با اینكه اینها رسماً علی را تكفیر می كردند، ولی او به همین جهت كه اینها جاهل اند، سهمیة آنها را از بیت المال قطع نكرد... اینها در اثر شدت عملی كه به خرج می دادند، وحشت عجیبی ایجاد كرده بودند. جملة «لا حكم الا لله» دلها را پر از وحشت می كرد. » (11)
عمر بن عبدالعزیز در باره نفهمی مردم عصر امام علی علیه السلام می گوید: اگر این مردم نفهم از آنچه ما در بارة علی علیه السلام می دانستیم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمی كردند. » (12)
پی نوشت:
1) به به بر تو ای فرزند ابوطالب كه از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.
2) زندگانی امیر المؤمنین، سید هاشم محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ص 76.
3) سر العالمین و كشف ما فی الدارین، ابو حامد الغزالی، مكتبة الثقافة الدینیة فی النجف الاشرف، ج 4، ص 2.
4) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 210؛ مناظرات امامت و رهبری، موسی خسروی، چ اول، مطبوعاتی اسلامی، ج 3، ص 118.
5) بیست گفتار، شهید مطهری رحمه الله، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 17.
6) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الكتب العربیه، 1387 ق، ج 8، ص 18؛ حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، صص 55 ـ 56.
7) شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 299 ـ 300.
8) همان، ج17، ص62.
9) بیست گفتار، شهید مطهری، ص 40.
10) همان، ص 46.
11) همان، ص 47.
12) ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری، قم، افست رضی، 1369 ق، ج 1، ص 499.