دعا - رمضان ۱۳۸۹ - جلسه ۲۷
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
«اللّهمّ صَلّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ اسمَع نِدائی إِذا نادَیتُک وَ اسمَع دُعائی إِذا دَعَوتُک وَ أَقبِل عَلَیَّ إِذا ناجَیتُک وَ قَد هَرَبتُ إِلَیک وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک»[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به این بود که ماه مبارک رمضان، ماه بازگو کردن کلام ربّ، یعنی تلاوت قرآن است و ماه سخن گفتن عبد با ربّ، یعنی دعا است كه دعا هم مأثور و غیرمأثور دارد. بحثهای ما تا اینجا راجع به دعاهای غیرمأثور بود که اينها داراي آداب و شرایطی هستند. اما در ارتباط با دعای مأثور جلسه قبل وارد بحث شدم و «مأثور» را معنا کردم كه عبارت است از دعاهایی که از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) نقل شده است و عرض کردم دعاهای مأثور، موقّته و غیرموقّته دارد كه اینها را در جلسه گذشته توضیح دادم.
در دعاهای مأثور دو بحث مطرح است؛ بحث اوّل آن را در جلسه گذشته عرض کردم که انسان باید دعا را در همان قالبی که نقل شده است بخواند و نباید آن قالب را عوض کند؛ چه حذف کردن، چه اضافه کردن. روایتی را هم از عبدالله بنسنان که از امام صادق(علیهالسلام) نقل کرده بود، مطرح کردم و جهتش را هم عرض کردم كه دعاهایی که مأثور هستند و ائمه این دعاها را به ما آموختهاند، رابطهای بین آن دعاها با آن حاجتی که انسان در نظر گرفته است وجود دارد و چون رابطه هست، لذا اگر كسي بخواهد در دعا تصرف کند، قهراً با تغيير قالب، باعث بر هم خوردن آثار دعا ميشود.
مطلب اول؛ منع از «سجع» در دعا
در جلسات گذشته من یک بحثی را در ارتباط با قالب دعاهای غیرمأثور مطرح کردم.[2] گفتيم دعاي غیرمأثور، یعنی دعاهایی که عبد مُجاز است خودش قالبریزی کند و حاجاتش را از خدا بخواهد و با زبان خودش دعا کند. در آنجا من بحثی را مطرح کردم و روایات متعدّدی هم وجود داشت که از اینکه در دعاهایتان سراغ «سَجع» بروید، بپرهیزید. این تعبیر در آن روایات وجود داشت. یعنی در دعاهايی كه خودتان قالب ريزي ميكنيد، «عبارتپردازی» نكنيد. من فقط میخواستم تذکّر بدهم که من مُجازم خودم دعايم را قالبریزی کنم، ولي بايد از عبارتپردازي بپرهيزم.
در دعا سرگرم «عبارتپردازي» نشو!
پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «إيّاكُمْ وَ السَّجْعَ فِي الدُّعَاءِ بِحَسَبِ أحَدِكُمْ أنْ يَقُولَ اللَّهُمَّ إنِّي أسْأَلُكَ الْجَنَّةَ وَ مَا قَرُبَ إلَيْهَا مِنْ قَولٍ أو عَمَلٍ وَ أعُوذُ بِكَ مِنَ النَّارِ وَ مَا قَرُبَ إلَيْهَا مِنْ قَولٍ أو عَمَلٍ».[3] خدایا، من بهشت را از تو درخواست میکنم و آن گفتار و کرداری که من را به آنجا نزدیک میگرداند و از آتش و هر گفتار و کرداری که موجب نزدیک شدن به آتش میشود، به تو پناه میبرم. حضرت اوّل میفرماید: «إيّاكُمْ وَ السَّجْعَ فِي الدُّعَاء»؛ یعنی سراغ عبارتپردازی کردن در دعا نروید. با اینکه در ادعيه غير مأثور قالبریزی دعا در اختیار من است و قالب دعا را به خودم واگذار کردهاند تا در آن قالبي كه دوست دارم، خواستهام را مطرح كنم؛ امّا حضرت به ما سفارش ميكنند حالا که میخواهی قالبریزی کنی، به «عبارتپردازي» سرگرم نشو؛ هرچه به ذهنت میآید را راحت بگو. همين خواستن كافي است.
«روح دعا» اين الفاظ نيست
میخواهم به اين نكته توجه دهم كه هر چند قالب دعا در ادعيه غير مأثور به خودت واگذار شده است كه هر چه را كه میخواهی بگویی بگو، امّا گفتهاند در عبارات و الفاظ گیر نكن كه مثلاً دعايت را ساخته و پرداخته کنی. سراغ این حرفها نرو؛ چون روح دعا این الفاظ نیست. چه رسد که دعا، دعای مأثور باشد؛ یعنی به صورت قالبریزی شده تحویل من و تو شده باشد. اینکه من جلسه گذشته روایت عبدالله بنسنان را خواندم، براي اين بود كه بدانيد همه اينها حسابشده است. حتی من بعضي از روابط را عرض کردم که دیگر نمیخواهم تکرار کنم. این مطلب اول در باب دعاهای مأثور بود.
مطلب دوم؛ بررسي كلي مضامين «ادعيه مأثوره»
اما مطلب دوم؛ چون اين مطلب از آن سؤالهایی است که زیاد به ذهن «اهلِ دعا» میآید، من به آن اشاره ميكنم و مطلب هم در ارتباط با مضامینی است که در ادعیه وارد شده است. ما در بعضی از ادعیه مضامیني داریم كه اين سؤال را براي انسان ايجاد ميكند كه آيا اين دعاها واقعاً زبانِ حالِ خود حضرات معصومين است؟ به عنوان مثال به همین دعایی که در سحرهاي ماه مبارک رمضان وارد شده و میشود گفت که از نظر مضامین تقریباً از بهترین دعاها است، اشاره ميكنم. دعای ابوحمزه ثمالی از دعاهايي است كه در ماه مبارک رمضان به آن خیلی سفارش شده است. در همان اوّل دعا زينالعابدين(عليهالسلام) عرضه ميدارد: «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ مِنْ أَيْنَ لِيَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَ لَا يُوجَدُ إِلَّا مِنْ عِنْدِكَ وَ مِنْ أَيْنَ لِيَ النَّجَاةُ وَ لَا تُسْتَطَاعُ إِلَّا بِك».[4] خدایا مرا به عقاب خودت ادب مفرما! به مکر و حیلهات براي مجازات عمل، به عقوبت ناگهانی غافلگیرم نکن.[5] ای خدا، کجا خیری میتوانم دریافت کنم در صورتی که خیر جز پیش تو نیست؟ از کجا راه نجاتی خواهم جُست و حال آنکه جز به لطف تو نجات میسر نیست؟...
مضامين سؤال برانگيز!
سؤال اين است كه این جملات از زبان کیست؟ آيا از زبان معصوم است كه: «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ»؟ آيا امام معصوم ميگويد: «وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ»؟ اين سؤالات در ذهن خيلي از آنهایی که اهل دعا هستند میآید. يا دعای کمیل را كه دیگر همه خواندهاید، چقدر از این تعبیرات در آن است! حالا من این را به عنوان نمونه كه متناسب با ماه مبارک رمضان بود، خواندم.
ما الآن وارد بحث مضمون ادعيه شدهايم و دیگر با قالبریزی و الفاظ دعا كاري نداريم. الآن معانی را بررسي ميكنيم. مطلب چيست که معصومین این دعاها را میخواندند؟ به حسب ظاهر اين به ذهن میآید که حضرات ائمه(علیهمالسلام) از اموری مثل مكر و عقوبت الهي، منزّهند. ساحت مقدّس ایشان از این حرفها منزّه است. پس چهطور است كه اين چيزها را در دعاهايشان مطرح ميكنند؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد ديد كه وجوه مختلف ادعيه مأثوره چيست؟
وجوه سهگانه مضامين ادعیه مأثوره
به طور كلّي مضامين دعاهاي مأثور، وجوه و انواعي دارد كه اگر اين وجوه را بشناسيم، بسياري از اين مشكلات حل خواهد شد. من سه وجه را براي مضامين دعا بيان ميكنم تا مطلب روشن شود. یک وجه آن جنبه تقریباً همگانی دارد و در یک حدّی است كه همه ميفهمند.
اهل بيت، مَظهر صفات ربّ
ابتدا یک مقدّمه میگویم و بعد وارد مطلب اصلي ميشوم. حرفهای من را جملهبهجمله گوش کنید! مقدمه اين است كه معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) «مَظهرِ» صفات ربّند. این مطلب را اهلش میدانند. یعنی صفات الهیّه، نسبت به ایشان تجلّی کرده است. لذا همانگونه که خداوند، «ربّ» است ـ«رَبّ» به معناي پرورش دهندهـ و نسبت به همه بندگانش، چه در ابعاد مادی و چه در ابعاد معنوی، ربوبیّت دارد و آنها را پرورش میدهد، اهل بيت هم که مظهر ربوبیّت حقّند، همان کار را میکنند. یعنی بندگان خدا را در ابعاد مادي و معنوي پرورش میدهند.
ربوبيّت اهل بیت در ابعاد مادّي و معنوي بندگان
در بُعد مادّی دستوراتی وجود دارد كه به آن «احکام شرعیّه» میگوییم و در ربط با اعمال و مسائل مادّي و دنيوي مطرح است و در ارتباط با بُعد معنویِ عباد هم، همین کار را میکنند و چون مظهر ربوبیّت حق هستند، از بندگان دستگيري كرده و راه سعادت را به آنان نشان ميدهند. لذا ائمه طاهرين(عليهمالسلام) بندگان خدا را چه در بُعد مادی و چه در بُعد معنوی، پرورش میدهند. این یک مقدّمه کلّی بود كه گفتم.
وجه اوّل؛ ربوبیّت در دعا
وجه اوّل دعاهاي مأثور اين است كه ائمّه اطهار براي تربيت بندگان جملاتي را انشا فرمودهاند كه از «ساحت آنها» به دور است. توضيح اينكه یکی از ابعاد معنوي انسان عبارت از «دعا» است. اهل بيت هم در این بُعد، ربوبیّت دارند. شاید شما این اصطلاح و تعبیر «ربوبیّت در دعاء» را نشنیده باشید؛ آنهایی که اهلش هستند خوب حرفهای من را گوش کنند؛ چهبسا بعضي از مشکلات حل شود! ائمه معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) چون مظهر صفات ربّند، نسبت به بندگان خدا در ابعاد گوناگون ربوبیّت دارند و یک بُعد از ابعاد معنوي انسان هم بُعد «دعا» است. ایشان در آن بُعد هم انسانها را پرورش میدهند كه از آن به «ربوبیّت در دعا» تعبير ميكنيم.
ربوبیّت در دعاهای مأثور و غیرمأثور
ربوبیّت در دعا به دو نحو است؛ اوّل اینکه در آنجایی که من میخواهم با خدا حرف بزنم، به من ميگويند چگونه حرف بزن؛ كه اين بحث چند ساله ما بود و گذشت؛ یعنی بحث دعاي غیرمأثور و شرايط و آداب آن. اگر خودت میخواهی با خدا حرف بزنی، بزن. مُجاز هستی و حتّي خود خدا هم گفته است كه با او حرف بزني، امّا این آداب و شرايط را در دعا كردنت رعایت کن. با اين دستورات معنوي، بندگان پرورش مييابند. این ربوبیّت در دعا است. دوم هم در ادعيه مأثور است که بندگان را تربيت ميكنند. در دعاي مأثور به من و تو میگویند بیا تا ما به تو یاد بدهيم كه چه بگويي تا مُشکلت حل شود. بیا من به تو یاد میدهم. میخواهی با خدا حرف بزنی؟ شبهاي ماه مبارك رمضان، بگو: «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ». این هم ربوبیّت در دعا است.
عاصي همه را به كيش خود پندارد!
یک وقت اشتباه نکنید! چون تا حالا نمیدانستیم كه آنها ربوبيّت دارند، طبيعتاً اين به ذهنمان ميآمد كه اين جملات چه نسبتي با مقام بالاي آنان دارد؛ خیال ميکردیم كه حضرات مثل ما هستند؛ عاصی همه را به کیش خود پندارد! فكر ميكند معناي اين جملات، همان چیزي است كه در مورد خودش صادق است. حال آنكه «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ» به اين معنا نيست؛ بلكه اينجا بايد گفت «جانا سخن از زبان ما میگویی»! این جمله از طرف ما صادق است. مسأله این است؛ نه اینکه ایشان برای خودشان اين چيزها را بخواهند. به علّت ربوبیّت آنها در دعا است که دعايشان را در اين مضامين قالبریزی میکنند و تحویل من و تو میدهند. به ما میفرمایند میخواهی با خدا حرف بزني؟ ما به تو یاد میدهیم که چه بگویی؛ اینها را بگو.
بسیاری در اینجا اشتباه کردهاند و دقّت نداشتهند که آنها چه کسانی هستند و چه وظیفهاي دارند. اهل بیت مثل خدا باید عباد را پرورش دهند؛ لذا ربوبیّتشان در دعا همین اقتضا را میکند؛ چه دعاهای غیرمأثور و چه مأثور. لذا تمام آنچه که وارد شده است هیچ مشكلي ندارد. این یک وجه مسأله بود.
وجه دوم؛ دعا بر بلنداي ساحت خويش
وجه دوم دعاهاي مأثور اين است كه ما ميبينيم در بین اين دعاها، مضامینی وجود دارد که از «ساحتِ ما» به دور است. وجه اوّل، مضامینی بود که از «ساحتِ آنها» به دور است و ایشان منزّهند؛ وجه دوم، مضامینی است که از «ساحتِ من و تو» به دور است. چه بسا شاید در تخیل ما هم نگنجد. مثلاً در دعای کمیل این جملهها آمده است: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك».[6] این حرفها از ساحت بنده و شما به دور است كه بگوييم ای سیّد من، ای مولای من، ای پروردگار من، گیرم که بر آتش عذاب تو صبوری کردم، چگونه بر فراق تو صبر کنم؟! ظاهراً این جملات هیچ ربطی به من و شما ندارد! اینها هم يكسري از مضامين دعاهاي ما است كه به خود آن حضرات مربوط میشود. یک وقت اشتباه نشود! هیچ مانعی نيست که بعضی از مضامين در ادعيه وجود داشته باشد که فقط مرتبط با خود آنها باشد و به ما مربوط نباشد.
تقسيمات سهگانه بندگان
اینجا یک بحث مطرح است که من اشارهوار آن را ميگویم و تقسیمبندی ميکنم. ما اگر بخواهیم انسانها را بهطور ابتدايي تقسیمبندی کنیم، انسانها سه دستهاند؛
دسته اوّل؛ اهل دنيا و مغلوب هواهاي نفساني
یک دسته کسانی هستند که مغلوبِ هواهای نفسانیّه هستند. یعنی هواهای نفسانیّه افسارگسیخته، بر آنها حكمفرمايي ميكند و به تعبیر اهل معرفت، دل اینها تحت تصرّف شیطان قرار گرفته است. اسم اينها را میگذاریم «ابناء دنیا» يا «دنیاداران». یعنی اينها طوري هستند كه هر چه را كه نَفْسشان بخواهد، انجام میدهند. یعنی در انجام کارهای نامشروع، هیچ باکی ندارند. ما میگوییم اينها مغلوبین هوای نفسانیّه افسارگسیختهاند. به یک معنا اینها مطلقاً مغلوبند.
دسته دوم؛ اهل آخرت، هم غالب بر نفْس و هم مغلوب نفْس
گروه دوم کسانی هستند که قلوب آنها نسبت به هواهای نفسانیّه افسارگسیخته، مغلوب نشده است؛ بلکه نفْس و خواستههايش را مهار کردهاند. اينها مقیّد هستند كه خلاف شرع نکنند. در مواردي كه مثلاً شهوت و غضبشان تقاضايي دارد، جواب مثبت به او نميدهند. البته این مهار کردنها با وعده و وعیدهای الهی در درونشان ميسّر میشود. یعنی با توجه به امور اُخرویّه، اعم از وعده بهشتی که خداوند به آنها داده است و از آن طرف هم وعید آتش و جهنم، نفْس را مهار ميكنند. اينها با توجه به اين وعده و وعيدها، ميان خواستههاي نفساني و امور اُخروي معادله میکنند كه كاميابي موقّت بهتر است یا دائم؟ خالص بهتر است یا ناخالص؟ لذا خواستههای نامشروع نفْس را که از آن به هواهای نفسانی تعبير ميكنيم، اینها را مهار میکنند.
اين گروه از انسانها، هم مغلوب نفْسند و هم مغلوب نیستند؛ یعنی از جهتی غالبند و از جهتی مغلوبند. امّا اینکه غالبند، براي اينكه توانستهاند جلوی خواستههای نامشروع نفْس را بگیرند. مغلوب بودنشان برای این است که دوباره به همان خواستههای نفسانی فكر ميكنند و در قيد آن هستند؛ امّا به وعده الهي دل خوش كردهاند و ميخواهند در جای ديگر، يعني در بهشت به آن برسند. غالبند، چون جلوی نفْس را در اینجا گرفتهاند و مغلوبند، چون در پي خواستههای نفْسند. به او گفتهاند كه در آنجا به تو میدهیم و او هم براي همين از لذّت اين دنيا دست بر ميدارد. اینها هم غالبند و هم مغلوب.
دسته سوم؛ اهلُ الله و بدون هواي نَفْس
دسته سوم كساني هستند که بهطور کلّی از نظر خواستههای نفسانی، اصلاً دلبستگی ندارند؛ نه به هواهای نفسانی نامشروع دلبستهاند و نه به خواستههای نفسانی مشروع؛ به هیچکدام از اين خواستههاي نفساني دل نبستهاند. اصلاً خواستههای نفسانی را قطع کردهاند. هیچ لذّتي از التذاذات نفسانیّه قلوب آنها را تسخیر نکرده است. اینها اهلُاللّهند.
این یک تقسیم ابتدایی بود. حالا یک روایت میخوانم و دیگر بحثم را جمع ميکنم. پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: «الدُّنيا حَرامٌ عَلى أهلِ الآخِرَةِ»؛ دنيا بر اهل آخرت حرام است. این بخش از روایت درباره دسته دومیها است. در ادامه میفرمایند: «وَ الآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أهلِ الدُّنيا»؛ این عبارت هم برای دسته اوّلیها است كه آخرت بر اهل دنيا حرام است. امّا بعد میفرمایند: «وَ هُمَا مَعاً حَرامانِ عَلى أهلِ اللهِ».[7] هر دو، یعنی هم دنیا و هم آخرت، برای اهلُالله حرام است؛ اهلِ اللهتعالي نه التذاذات نفسانیّه دنیویّه را میخواهد، نه التذاذات نفسانیّه اخرویّه را، هیچکدام را نمیخواهد؛ بلكه خود خدا را میخواهد.
صبر بر عذاب و بي تابي بر فراق!
این تفسیر و توضیح همان عبارتي است که در دعای کمیل میخوانیم. من ميخواستم اين دعا را كمي تبیین کرده باشم که داشت: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك». حضرت در اين دعا این را میگوید. علي(علیهالسلام) ميگويد:
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
حضرت اين مطلب را ميگويد و این دعا و این خواسته هم در سطح معرفتی خود ایشان است و ربطی به من و شما ندارد. البته یک وجه سومی هم در مضامين ادعيه مأثور هست كه بعداً ميگويم؛ شايد سال بعد وارد آن شوم. چون بحث دعاهاي مأثور را نتوانستيم بيش از اين وارد شويم، إنشاءالله بعداً پيش ميرويم.
ذكر مصيبت حضرت رضا (عليهالسلام)
من بروم سراغ ذکر مصیبت؛ ما این جلساتمان را از امام هشتم(علیهالسلام) داريم. هیچ تعارف هم نداریم. یادم هست که من شبِ ما قبل آخرِ سال گذشته هم اين مطلب را گفتم. میخواهم امشب به امام هشتم(علیهالسلام) توسّل پیدا کنم. برویم مشهد؛ التماس دعا دارم. این روایت را هم شیخ مفید نقل میکند و هم شیخ صدوق؛ تعبیری که اینها دارند این است که به امام هشتم(علیهالسلام) تبی هم عارض شده بود و مختصر کسالتی هم داشتند. مأمون به یکی از غلامهایش دستور داد که ناخنهایش را بلند کند؛ زیر ناخنهایش زهری تعبیه کرد، برای اینکه میخواست آن سمّي را که مورد نظرش بود، به حضرت بخوراند.
در اینجا روایات مختلف است. روایتی ميگويد مأمون گفت انار آوردند و آنها را به غلامش داد و گفت که اینها را برای حضرت دانه کن. آماده که شد، مأمون به امام هشتم(علیهالسلام) گفت که میل کنید. حضرت خودداری کردند، امّا او اصرار کرد. باز حضرت خودداری کرد. بالأخره مأمون قسم یاد کرد و گفت باید در حضور من اینها را بخورید و حضرت را تهدید کرد. در آن روایت دارد که وقتی حضرت چند قاشق از آن دانههای انار را خوردند، مأمون از جايش حرکت کرد و رفت.
در روایت دارد طولی نکشید كه زهر در حضرت تأثير كرد. زهر خيلي عجیبی بود. بسیاری از ائمه ما را مسموم کردند، اما اثرگذاري زهرها طول میکشید. بیماری حضرات ائمه(علیهمالسلام) چند روز طول میکشید. فقط این منحصر به امام هشتم(علیهالسلام) است كه اباصلت میگوید طولي نکشید كه حضرت پنجاه مرتبه بلند شد و نشست. تعبیر این است: «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیمِ»؛ یعنی حضرت مثل مارگزیده به خودش میپیچید...
اباصلت میگوید حضرت رو كرد به من و گفت برو همه درهاي خانه را ببند و کسی را راه نده؛ اباصلت رفت و حضرت در بستر قرار گرفت. ميگويد حال من، خوب معلوم است که چه حالی بود؛ مغبون و مغموم بودم. در صحن خانه ایستاده بودم. یکوقت دیدم نوجوانی آنجا است. تعجب کردم؛ چون من درها را بسته بودم؛ او از کجا آمد؟ جلو رفتم و گفتم آقا، من همه درها را بسته بودم؛ شما از کجا آمدید؟ گفت ای اباصلت آن خدایی که مرا در یک لحظه از مدینه به طوس آورد، از در بسته هم وارد میکند. گفتم شما که هستید؟ گفت من حجّت خدا بر تو هستم. محمد بنعلی هستم. آمدهام پدر مظلومِ معصوم و مسموم خود را ببینم و با او وداع کنم.
میگوید ديدم حضرت رفت به سمت همان اتاقی که امام هشتم(علیهالسلام) بود و وارد شد. من هم آمدم؛ تا چشم امام هشتم(علیهالسلام) به فرزندش افتاد، از جا حرکت کرد و پسر را در بغل گرفت و شروع کرد او را بوسیدن. اين طبیعی است كه هنگام وفات پدر، پسر بیاید، اما اگر هنگام وفات پسر، پدر بیاید چه؟ اینجا پسر آمد و پدر از جا حرکت کرد، ولی کربلا پدر که آمد، پسر نمیتوانست حرکت کند. مینویسند «فَجَلَسَ عَلَی التُّرَاب»؛ حسین روی خاکها نشست؛ «وَ وَضَعَ رَأسَهُ عَلَی حِجْرِه»؛ سر پسر را به دامن گرفت. جملاتی گفت، امّا دلش که آرام نگرفت، «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّه»؛ صورت به صورت علی گذاشت...
[1] . بحارالانوار 91 96
[2]. امسال، سال چهارم بحث ما است. سال دوم يا سوم بود که به اين نكته اشاره كردم.
[3]. شرحنهجالبلاغة 6 196
[4]. بحارالأنوار 95 82
[5]. شاید مراد «عقوبت پنهانی» باشد به نحوي که حتي خودم هم نفهمم. من نمیخواهم وارد این دعا شوم ولي این بحث خودش را دارد.
[6]. بحارالأنوار 67 196
[7]. عوالياللآلي 4 119