عبودیت و بندگي
مقام عبوديّت مقدّمة مقام رسالت است، لذا در تشهد نماز آورده است «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ » شب معراج و روز بعثت خاطره انگیزترین لحظات برای پیامبر خداست. در این دو مقام خداوند مقام عبودیت و بندگی رسولش را بر تمام مقامات او مقدّم می نماید...
عليرضا زنگوئي
معراج، مقدّس ترين سفر در طول تاريخ است؛ زيرا مسافرش پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرودگاهش مسجد الحرام، گذرگاهش مسجد الاقصى ، ميزبانش خدا، هدف آن ديدن آيات الهى، سوغاتى اش اخبار آسمانها و ملكوت و بالا بردن سطح فهم بشر از اين دنياى مادّى بوده است.1
پس از مطالعة آيات و روايات معراج، به نتایج و پيامهايي متعددی دست پیدا می کنیم که از اهمیّت زیادی برخوردار است، هر چند تنوع محتوای روایات معراج، شمارش پیامها و درسهای متعدد آن را دشوار می نماید؛ ولی در این مختصر با محوریت آیة اول سوره اسراء به چند مورد اشاره می کنیم:
«سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»؛2 «پاك و منزّه است خدايى كه بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى كه اطرافش را بركت داده ايم، شبانه بُرد تا از نشانه هاى خود به او نشان دهيم. همانا او شنوا و بيناست.»
كلمة «عبد» در« سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ...» و همچنين تكرار آن بخش دوم آیات معراج « فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» بيان گر اين معناست که عبوديت مقدمة پرواز است و عروج، بی خروج از صفات رذیله ممکن نيست. مهم ترین راه رسیدن به سعادت و قرب الهی عبودیّت و بندگی خداوند است. نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله به مرحلة عبودیت و بندگی حق رسید که از جانب حق تعالی چنین افتخاری شامل حالش شد. فاصلة ایشان تا قرب خاص خداوند به اندازة دو نیم کمانی بود و حتی نزدیک تر:« وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» .3
پس انسان می تواند به جایی برسد که حتی جبرئیل اجازة ورود به آن را ندارد.
اگر یک سر موی برتر پرم فروغ تجلی بسوزد پرم
مقام عبوديّت مقدّمة مقام رسالت است، لذا در تشهد نماز آورده است «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ » شب معراج و روز بعثت خاطره انگیزترین لحظات برای پیامبر خداست. در این دو مقام خداوند مقام عبودیت و بندگی رسولش را بر تمام مقامات او مقدّم می نماید.
در مناجات امير المؤمنين علیه السلام مي خوانيم: «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً إِلَهِي أَنْتَ لِي كَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِي لِمَا تُحِبُّ»4
علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير گرانسنگ «الميزان» به نقل از تفسير «الدر المنثور» سيوطي حديثي را نقل مي فرمايد كه اشاره به عروج بنده اي است كه عبوديت و بندگي حق تعالي سبب پرواز او از لجن زار پست خانة فرعون به اوج آسمان شد و در شب معراج بوي عبوديت و ايمان او مشام جان پيامبر صلی الله علیه و آله را نوازش داد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتى مرا به معراج بردند، بويى پاكيزه از پيش رويم گذشت. به جبرئيل گفتم: اين بوى خوش از كجا است؟ گفت: بوى مشاطه (آرايشگر) خانوادة فرعون بود؛ چراكه روزى مشغول شانه زدن گيسوان دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و گفت: «بسم اللَّه». دختر فرعون گفت: مقصودت نام پدر من است؟ گفت: خير، مقصودم پروردگار خودم و پروردگار تو و پدرت مى باشد. پرسيد: مگر تو غير از پدر من پروردگار ديگرى دارى؟ گفت: آرى. پرسيد: به پدرم بگويم؟ گفت: بگو!
دختر فرعون نزد پدرش رفت و جريان را براى او نقل كرد. فرعون، آرايشگر و دخترش را احضار كرد و پرسيد: آيا غير از من پروردگار ديگرى دارى؟ گفت: آرى، پروردگار من و تو خدايى است كه در آسمانها است. فرعون دستور داد مجسمة گاوى ـ كه از مس بود ـ گداخته كردند و آن زن بيچاره و بچه هايش را در آن افكندند. همين كه خواستند زن را در آن مس گداخته بيندازند، زن گفت: من درخواستى دارم. پرسيد: چيست؟ گفت: حاجتم اين است كه وقتى من و فرزندانم را سوزاندى، استخوانهاى ما را جمع آورى نموده، و دفن كنى... ! فرعون قبول كرد و گفت كه اينكار را مى كنم؛ زيرا تو به گردن ما حق دارى. آن گاه آنان را به نوبت در آن مس گداخته انداختند. وقتي خواستند كه طفل شيرخوارش را بسوزانند، مادرش فريادى كشيد، طفل گفت: اى مادر! پيش بيا و عقب نرو كه تو بر حقى. سرانجام او و فرزندانش در آن كورة مسى سوختند.5
پی نوشت :
1) تفسير نور، محسن قرائتي، ج 7، ص 17.
2) اسراء/1.
3) نجم/ 7. 10.
4) بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج 91، ص 94.
5) «ابن عباس» اضافه كرده است كه: چهار نفر در كودكى به زبان آمده اند: يكى همين كودك است، دومى آن شاهدى بود كه به بيگناهى حضرت يوسف علیه السلام شهادت داد و سومى طفل شيرخوار در داستان جريح بود و چهارمى عيسى بن مريم علیهما السلام مى باشد. (الدر المنثور، جلال الدين سيوطي، ج 4، ص 150).