دعا - رمضان ۱۳۹۰ - جلسه ۵
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم اَفضلِ اعمال در ماه مبارک رمضان، یکی تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است، و دیگری دعا است که عبد با ربّش گفتوگو میکند و تقاضاهایش را مطرح میکند. اهل معرفت از این دعا به «قرآن صاعد» تعبیر میکنند. دعا را به مأثور و غیرمأثور تقسیمبندی کردیم و عرض کردیم که دعای مأثور موقّت و غیرموقّت داریم؛ دعای مأثور موقّت یعنی دعاهایی که از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) برای ما رسیده است و باید در زمان یا مکان خاصّی خوانده شوند. در مورد تأثیر این زمان و مکان در اجابت دعا هم بحث کردیم.
در جلسه گذشته عرض کردم که ما در ابتدای غالب دعاهای مأثور میبینیم که اسم جلاله مثل «الهی» یا «اللّهم» به کار میرود و در بسیاری میبینیم که اسم نیست، بلکه صفت «ربّ» است که ربوبیّت را مطرح میکند. جلسه گذشته رابطه بین دعا و ربوبیّت و آیاتی را که در این رابطه بود مطرح کردم.
در دعا خودت را بر دیگران مقدم کن
امّا در این جلسه میخواهم سراغ روش دعاهای مأثور بروم. خودِ این روش دعا، بحثی بسیار زیبا و مفصّل است. ابتدا سراغ مسأله تقدیم و تأخیر نسبت به دعا میروم، بعد هم به بحث مضمون میپردازم. ما در ادعیه مأثوره و حتّی در آیات الهی در قرآن مجید میبینیم که داعی ابتدا نسبت به خودش و بعد دیگران دعا میکند، امّا نه بهطور مطلق. آیات متعدّدی داریم؛ مثلاً در سوره ابراهیم میفرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لي»؛ اوّل برای خودش دعا میکند، بعد دیگران را هم دعا میکند: «وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنين».[1]
در سوره نوح میفرماید: «رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات».[2] یا به دعای بیست و چهارم صحیفه سجّادیه مراجعه کنید، امام زینالعابدین(صلواتاللهعلیه) خیلی زیبا و مفصّل دعا میکنند، امّا اوّل خودشان را دعا می کنند. پس در تقدیم و تأخیر نسبت به کسی که میخواهی برای او دعا کنی، خودت را مقدّم کن.
چرا باید اول برای خودت دعا کنی؟
من این نکته را عرض کنم که این تقدیم خویش در دعا، بهطور مطلق نیست؛ چون خواستههای انسان از خداوند، خواستههای مختلفی است. در آیات که نگاه میکنیم، میبینیم جایی که داعی اوّل برای خودش دعا میکند، خواستهاش چیست؟ مضمون دعا چیست؟ مضمون دعا «غفران» است؛ «رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَیَّ». در غفران، خودش را بر دیگران مقدَّم میدارد. خدایا اوّل من را بیامرز، بعد پدر و مادرم را و بعد سایر مؤمنین و مؤمنات را بیامرز. امّا چرا چنین آمده است؟
من در گذشته این نکته را گفتم که یکی از دستوراتی که در شیوه دعا کردن وارد شده، این است که اگر انسان بخواهد دعایش مستجاب شود، اوّل خودش را از گناهان تطهیر کند و بعد دعا کند. من این نکته را غالباً، بهخصوص در لیالی قدر تذکّر میدهم که اوّل صلوات بفرستید، بعد استغفار کنید، بعد دوباره صلوات بفرستید و بعد حاجتهای خودتان را بخواهید. اوّل خودتان را تمیز کنید، آمرزش بخواهید تا خدا گناهانتان را ببخشد؛ حالا اگر با این زبانی که آمرزیده شده دعا کنی، دعایت مستجاب میشود.
بعد از خودت برای خاندانت دعا کن
ما خیلی مسائل زیبایی در بحث دعا داریم؛ خصوصاً اگر به آیات مراجعه کنید، میبینید که میگوید خدایا اوّل من را بیامرز. وقتی او را آمرزید، سراغ دیگران میرود. حالا میگویم که چرا برای آنها هم از خدا غفران میطلبد؟ «رَبَّنَا اغْفِرْ لي». چرا اوّل میگویم من را ببخش؟ چون میخواهم برای شخص دیگری دعا کنم و شرط استجابت دعای من این است که اوّل خودم را تطهیر کرده باشم.
این که گفتم تقدیم خود در دعا مطلق نیست، مرادم این بود که در مسأله غفران، انسان باید خود را مقدّم کند؛ امّا در مسائل دیگر بهطور مطلق نیست. در آیات متعددی هم میبینیم که به همین شکل است. مثلاً میفرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَیَّ». در مرتبه بعد، میبینیم که خاندان و وابستگان و فرزندان انسان هستند؛ اینها بر دیگران مقدّم هستند.
دعای انبیا در حق اهل بیتشان
در سوره ابراهیم دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَميعُ الدُّعاء».[3] حالا که میخواهد دعا کند، میگوید: «ربّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[4] میفرماید: «ربّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ» اوّل برای خودش، «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» بعد بچهها و وابستگانش، بعد هم میگوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ». قبلش هم داشت: «إِنَّ رَبِّي لَسَميعُ الدُّعاء»، بعد هم میگوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».
در سوره بقره از زبان ابراهیم(علیهالسلام) دارد: ««وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليم؛ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَك».[5] اینجا سراغ ذریّه رفت. در سوره شعرا از زبان حضرت نوح(علیهالسلام) میگوید: «رَبِّ نَجِّني وَ أَهْلي مِمَّا يَعْمَلُون؛ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعين».[6] در سوره اعراف از زبان حضرت موسی(علیهالسلام) میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِأَخي وَ أَدْخِلْنا في رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين».[7] یعنی انبیای الهی به هنگام دعا، در مرتبه متأخره نسبت به خودشان، سراغ فرزندان و ذرّیه و اهل و خاندان میروند.
چرا در دعا خاندان انسان بر دیگران مقدّم هستند؟
جهت این تقدیمها چیست؟ من بحثی در باب تربیّت داشتم که اینجا آن را به کار میگیرم. با بحث دعا هم کمالِ ربط را دارد. انسان که میمیرد و از این نشئه به نشئه دیگر میرود، خودش هست و اعمالش. پس اوّل برای خودم دعا میکنم و غفران و مغفرت و رحمت میطلبم. امّا از اینجا که به نشئه برزخ میروم، انقطاع کلّی از این نشئه پیدا نمیکنم. ما وقتی میمیریم به نشئه برزخ میرویم و بعد از آنجا به نشئه قیامت میرویم. ما در نشئه برزخ، انقطاع کلّی از این عالم نداریم و لذا یک سنخ تعلّقاتمان مثل فرزندانمان و خاندانمان هنوز هستند و تا حدودی رابطه با این نشئه برقرار است.
از طرفی چون این رابطه هست و فرزند دنباله وجودیِ انسان در این عالم است، گویا بخشی از هستیام را در اینجا گذاشتهام و رابطهام با نشئه دنیا قطع نشده است. لذا من عرض کردم که میراث حقیقی، فرزند است نه مال؛ چون وقتی میمیرم انقطاع کلّّی از مال پیدا میکنم. ریاست هم همینطور است. چرا که یک رابطه اعتباری بود و با مرگ تمام شد. همه اینها تمام شد، هیچ رابطه دیگری نیست، فقط یک رابطه هست و چون این رابطه هست، میراث حقیقی برای انسان فرزندان او هستند.
ثمره دعا برای اهل بیتت به تو هم میرسد
هر چه از این ارثیهای که گذاشتهام و رفتهام صادر شود، با من رابطه دارد. اگر صالح باشد، اعمال صالحهاش به من هم میرسد؛ چون اعمال او به تربیت کردن من بستگی داشته و محصول کار من است. اگر نعوذ بالله طالح باشد، باز هم به من میرسد. اینکه شما میبینید در آیات این مسأله را پیش میکشد به همین جهت است. این رابطه دقیق بود. من رابطه فرزندی را با میراث مطرح کردم که خیلی روشن بود. پدر و مادر هم همینطور هستند؛ آنها برای این که من در این عالم و این نشئه بیایم، علل معدّه بودند.
ما بهطور کلّی تعبیر اهل بیت و خاندان را به کار می بریم. این رابطهها، چون از رابطههای دیگر قویتر هستند، مؤثّر هستند و چون مؤثّر هستند دعاهای خیری را که برای خودت میکنی، در مرتبه متأخر برای آنها بکن؛ چون ثمرهاش به تو هم میرسد.
این غیر از آن بحثی است که من سابق کردم. یکوقت اینها را با هم خلط نکنید. قبلاً گفتیم که اگر انسان برای غیر دعا کند، خدا چندین برابر به او عنایت میکند. این یک بحث کلّی بود که من در باب دعا برای غیر بحث کردم. این مسأله غیر از آن چیزی است که در این جلسه گفتیم. این بحث دقیقتری بود. آن دعای برای غیر یک بحث کلّی بود؛ امّا این بحث تقدیم و تأخیر است که من از آیات قرآن استفاده کردم.
دعای پیامبر اکرم برای اهل بیت
در روایتی اُمسلمه نقل میکند: «بینما رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جالس عندي فأرسل إلى الحسن و الحسين و فاطمة و علي»؛ میگوید پیغمبراکرم پیش من بود؛ بهسوی امام حسن و امام حسین و علی(علیهمالسلام) و حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) فرستاد. «فانتزع كساء»؛ سپس عبای من را از سر من برداشت. «فألقاه عليهم»؛ عبا را روی آنها انداخت و فرمود: «اللهم إن هؤلاء أهل بيتي»؛ خدایا، اینها اهلبیت من هستند. «فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا».[8] پلیدی را از آنها دور فرما و پاکِ پاکشان کن.
روایت دیگری را ابنعباس از اسماء بنتعمیس نقل میکند و میگوید: «فَأَخْبَرَتْنِي أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ أَنَّهَا رَمَقَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَلَمْ يَزَلْ يَدْعُو لَهُمَا خَاصَّةً»؛: دیدم پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همینطور برای آن دو، یعنی علی و فاطمه(علیهماالسلام) بهطور خاص دعا میکند. بعد هم میگوید: «وَ لَا يُشْرِكُهُمَا فِي دُعَائِهِ أَحَداً».[9] یعنی غیر از آن دو بزرگوار کس دیگری را هم اضافه نمیکردند.
دعا و دعوت؛ روش تمام اولیای خدا
این روش تقدیم و تأخیر در دعا بود که گفتم اوّل خودت، بعد فرزندانت، خاندانت، پدر و مادرت و کسانی که به تو وابسته هستند را دعا کن. بحث دعا برای غیر هم یک بحث جداگانه است که در آینده وارد بخشی از آن که قبلاً بحث نکردهام میشوم؛ و آن راجع به پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نسبت به ائمه و انبیا(علیهمالسلام) است که در مرتبه بعد نسبت به امّت دعا میکنند.
این روش در دعاهای مأثور است؛ جهتش این است که آنها گویا دو چیز اساسی در نظرشان بود؛ یکی «دعا» و دیگری «دعوت». من نمیخواهم بگویم بین اینها هم تقدیم و تأخیر است؛ امّا دو چیز بوده است که همه آنها دارند؛ دعا و دعوت. پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم همین کار را میکرد؛ هم دعوت میکرد و هم دعا میکرد. تمام اولیا هم سلسلهوار همین روش را به کار گرفتند که سرآمد آنها حسین(علیهالسلام) است.
دعوت امام حسین(علیهالسلام) از زهیر
حسین(علیهالسلام) در تمام مسیر که میآمد، هم دعا میکرد و هم دعوت میکرد. همه را دعوت میکرد؛ به مذهبش هم نگاه نمیکرد. شما شنیدهاید دیگر که زهیر عثمانمسلک است، علیمسلک نیست. حتی زهیر میگوید که عمل حجّم تمام شده بود و برمیگشتم، در راه مقیّد بودم که با امام حسین برخورد نکنم و اصلاً او را نبینم. عجیب است! میخواست حسین(علیهالسلام)را نبیند! میگفت هرجا که او خیمه و خرگاهش را برپا میکرد، من از آنجا حرکت میکردم و میرفتم؛ ولی جایی مجبور شدیم در کنار هم اُتراق کنیم.
زهیر از شخصیّتهای بزرگ عرب است؛ خاندان و ثروتش و غلامها و عشیرهای که همراهش بودند خیلی معروف است. راوی میگوید در خیمه نشسته بودیم و داشتیم غذا میخوردیم؛ ناگهان دیدیم یکی به خیمه زهیر آمد، به زهیر گفت: «یا زهیر، أجب ابا عبدالله»! حسین اهل دعا و دعوت است؛ نمیگوید خدایا زهیر را هدایتش کن! نه، دعوتش هم میکند.
راوی میگوید چنان سکوت ما را فرا گرفت که: «كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِنَا الطَّيْر»؛ مثل اینکه پرنده روی سر ما نشسته باشد، بهگونهای که انسان تکان نمیخورد که نکند پرنده بپرد! همینطور سرهایمان پایین بود. کسی که سکوت را شکست همسر زهیر بود. گفت سبحان اللّه! پسر پیغمبر تو را دعوت میکند و میخواند، تو بلند نمیشوی بروی؟! برو ببین چه میگوید! حرفهایش را گوش کن و برگرد.
زهیر به خیمه حسین(علیهالسلام) رفت. گفتوگوی بین امام حسین و زهیر را در تاریخ به طور روشن نداریم؛ امّا این هست که میگویند: «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً». وقتی زهیر از خیمه امام حسین بیرون آمد، دیدند چیز دیگری شده است؛ بشارت در صورتش هویدا است. «قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ اصلاً نوری به صورت او آمده و تلألؤیی دارد.
همین که زهیر به خیام خودش رسید، به همه آنها رو کرد و گفت همگی بروید! با شما هیچ کاری ندارم! گفتند زهیر چه شده است؟ گفت: «وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَيْن».[10] بنا گذاشتم که با حسین باشم؛ من از او جدا نمیشوم. زمینه مساعد، دعوت و داعی ببین چه اثری گذاشت! حتّی به همسرش گفت تو هم برو! همسرش در جواب گفت من کجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم. چگونه است که تو میخواهی روز قیامت پیش پیغمبر سرافرازی کنی،، امّا من پیش فاطمه(سلاماللهعلیها) این کار را نکنم؟!
یا ابا عبدالله! نظری هم به ما بفرما! ما مشکلات دنیایی و آخرتی زیادی داریم. آیا میشود آن نگاهی که به زهیر کردی، امشب به ما هم بکنی؟ یا حسین! ماه مبارک رمضان است، ماه رحمت الهی است، نگاهی به این جمع ما بفرما!... عصر عاشورا بود؛ صحنه جنگ تمام شد؛ همسر زهیر با غلامش آمده بود؛ کفنی به غلام داد و گفت برو آقا و مولایت را کفن کن. این غلام آمد، ولی آقایش را کفن نکرد و برگشت؛ همسر زهیر به او گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال آنکه بدن پسر پیغمبر بدون کفن است؟...
[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره نوح، آیه 28
[3]. سوره ابراهیم، آیه 39
[4]. سوره ابراهیم، آیه 40
[5]. سوره البقره، آیه127 و 128
[6]. سوره الشعراء، آیه 169 و 170
[7]. سوره الاعراف، آیه 151
[8]. شواهدالتنزيل، ج2، ص106
[9]. بحارالأنوار، ج43، ص120
[10]. بحارالأنوار، ج44، ص371