عنوان درس: شب بیست و سوم؛ ارتباط عاطفی با خداوند
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۶/۱
متن درس:
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
شهادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به همۀ شما تسلیت میگویم و از طرف همۀ شما این مصیبت بزرگ را به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیّت میگویم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا (سلام الله علیها) میخواهم که نظر لطفی به جلسه عنایت کنند و ان شاء الله با لطف حضرت زهرا از جلسه بیرون رویم.
اظهار ارادت کنید خدمت مولی الموحدین مولا امیرالمؤمنین با سه صلوات.
اظهار ارادت کنید خدمت قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با سه صلوات.
اینگونه مجالس، مجالس مهمی است. چه با جمعیت باشد و چه تنها در دل شب و راز و نیاز با خدا. به این میگویند رابطۀ عاطفی با خدا. این رابطۀ عاطفی با خدا، پیش بزرگان خیلی ارزش دارد. به اندازهای که امام صادق میفرماید یک آنش به دنیا و آنچه در دنیاست پیش من ارزشش بیشتر است. الرَّكْعَتانِ فى جَوْفِ اللَّيْلِ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها. دو رکعت نماز شب یعنی رابطۀ عاطفی با خدا، از خود دنیا و آنچه در دنیاست، ارزشش پیش من بالاتر است. این رابطۀ عاطفی را پیغمبر اکرم (ص) خیلی داشتند. با یک سوز و گدازی و با یک گریههای خاصی، سر روی خاک میگذاشتند و میگفتند خدایا مرا یک آن به خودم وامگذار. مولا امیرالمؤمنین این رابطۀ عاطفی را با خدا داشتند. شبها چندین مرتبه مدهوش میشدند و وقتی برویم در حالات اهل بیت (علیهم السلام) و برویم در حالات بزرگان، همه و همه این رابطۀ عاطفی را با خدا داشتند. و بهترین لذت برای آنها همین رابطۀ عاطفی با خدا بوده است. در روایات میخوانیم که بهشتیها یکی از لذاتشان همین رابطۀ عاطفی با خداست. مدهوش در عالم وحدت. به پیغمبر اکرم (ص) در شب معراج خطاب شد که این رابطۀ عاطفی اینها با من به اندازهای است که مدهوش در عالم ملکوتند. اعتنا به بهشت ندارند. بهشت از دست اینها شکایت میکند. نعمتهای بهشت، حورالعینها از دست این شکایت میکند که خدایا! تو ما را برای این خلق کردی و این توجه به ما ندارد. خطاب میشود که بگذار بندهام لذت ببرد از اینکه منقمر در ذات من است و تمام توجهش من است. من روزی چندین مرتبه به اینها نظر دارم و سعی وجودی به اینها میدهم. آنچه در این روایت میخوانیم، این رابطۀ عاطفی با خدا، پیش بندههای خدا ارزشش از همه چیز بالاتر است. امام صادق میگویند که آنش به دنیا و آنچه در دنیاست ارزشش بیشتر است. این روایت معراجیه میگوید که بالاتر از نعمتهای بهشت، این رابطۀ عاطفی با خداست. لذا از همۀ شما تقاضا دارم که امشب یکی از دعاهایتان همین باشد، بتوانید قبل از اذان صبح، یک ساعتی رابطۀ عاطفی با خدا داشته باشید، خیلی ارزش دارد. ممکن است اولش فقط نمازی باشد و حتی فقط همین نماز با دل باشد، اما کم کم این رابطۀ عاطفی اگر محکم شود، میرسد به آنجا که حاضر است همه چیز را فدای این رابطۀ عاطفی با خدا بکند. لذتش از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است. خوشا به حال آن کسانی که اینگونه مجالس را، البته با حال و با سوز و گدازی دارند. خوشا به حال آن کسانی که سر و کار با کلام صاعد و با کلام نازل دارند. کلام صاعد یعنی دعا و راز و نیاز با خدا و کلام نازل یعنی حرف زدن خدا با بنده، یعنی خواندن قرآن. وقتی میرسد به ایاک نعبد و ایاک نستعین، مرتب تکرار میکند و اشک میریزد. آقا امام سجاد در نماز مستحبی و نماز شبهایشان، هفتاد مرتبه این ایاک نعبد و ایاک نستعین را میگفتند. خیلی لذت دارد. هیچ چیزی را نمیشود با این لذت مقایسه کرد. بیایید تجربه کنید. تجربه به شما میفهماند که این رابطۀ عاطفی با خدا خیلی ارزش دارد. این رابطۀ عاطفی با خدا، فوائد فراوانی دارد. اول فایدهاش اینست که عالم خشوع، حالت خشوع، به انسان میدهد. تمام پیامبران برای همین آمدند که عبد بسازند. معنای عبد یعنی کوچکی در مقابل خدا، ذلت در مقابل خدا، سوز و گداز در مقابل خدا، آنگاه اگر بندگی بالا رود، معاشقه و مکالمه با خدا. این مناجات شعبانیه را نمیدانم چقدر با آن سر و کار دارید. امام صادق (ع) میفرماید همۀ ائمۀ طاهرین این مناجات شعبانیه را میخواندند. در این مناجات شعبانیه یک جمله دارد که میگوید خدایا این مقام خشوع و انتقاع الی الله را به من بده، تا برسم به آنجا که من با تو مناجات کنم و تو با من مناجات کنی. من سوز و گداز کنم و تو جوابم را بدهی. تو هم با من مناجات کنی و من جوابت را بدهم، که این یک معاشقه است و یک مکالمه است و این مقام خشوع، خیلی مقام بالایی است. یعنی بندگی، یعنی رسیدن انسان به آنجا که به راستی بندۀ خداست و خدا هم این بندگی را قبول میکند. این اول فایدۀ رابطۀ عاطفی با خداست که مقام خشوع پیدا میکند و به مقام بندگی میرسد. و اگر برای دعا و راز و نیاز با خدا، فایدهای نبود به غیر از همین فایده، بس بود که بگوییم یک لحظهاش به دنیا و آنچه در دنیاست ارزش دارد. آنهایی که به مقام خشوع و به این مقام بندگی رسیدند، میگویند آنش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزندگی دارد. این فایدۀ اولش است.
فایدۀ دوم، تواضع در مقابل بندههای خداست که در سورۀ مائده راجع به اینکه شیعه کیست، میفرماید شیعه آنست که در مقابل بندههای خدا متواضع است. يُحِبُهُمْ وَ يُحِبُونَ، ذِلَةٍ عَلي المومِنينِِْ وَ اَعِزَةٍ عَلَي الْكافِرينْ. یعنی این رابطۀ عاطفی با خدا انسان را کوچک میکند. در مقابل خدا ذلیل و در مقابل بندههای خدا متواضع است. و این صفات تواضع به کمتر کسی داده میشود، و این رابطۀ عاطفی با خدا، این صفت تواضع را که از فضائل بزرگ است به ما میدهد. بالاتر از این دو، روح فرعونیت را از ما میکَند. این روح فرعونیت در همه هست. اگر العیاذبالله جلویش را نگیرند، أنا ربکم الأعلی، میگوید. اگر زمینه پیدا شود این روح فرعونیت، أنا ربکم الأعلی میگوید. روح فرعونیت یعنی زیر بار حق نرفتن، یعنی لجاجت، یعنی عناد داشتن، یعنی تکبر و فخرفروشی در مقابل دیگران، یعنی دنیاپرستی و ریاست طلبی که همۀ اینها از آن روح فرعونیت سرچشمه میگیرد و این عاطفه و این مراوده و این رابطۀ عاطفی با خدا، این روح فرعونیت را ریشه کن میکند. یعنی دیگر لجوج نیست و زیر بار حق میرود و ریاست طلب و اینکه برای ریاستش، آخرت را بفروشد، نیست. و برای اینکه کسی بتواند این درخت روح فرعونیت را بکَند، چهل سال خون جگر میخواهد، اما رابطۀ عاطفی با خدا این درخت رذیلت را از دل میکَند.
فایدۀ پنجمش اینست که خدا را دوست دارد. محبت به خدا، که باز در سورۀ مائده راجع به شیعه میفرماید: يُحِبُهُمْ وَ يُحِبُونَ، خدا اینها را دوست دارد و اینها هم خدا را دوست دارند. چه وقت میشود که انسان خدا را دوست داشته باشد؟ این رابطۀ عاطفی با خدا این حالت را به انسان میدهد و کم کم میرسد به آنجا که به راستی عاشق خدا میشود. یک کلمۀ یا الله، او را دگرگون میکند. در همین دعای ابوحمزۀ ثمالی، همان اولش رب، رب، بگو تا نفست قطع شود. یعنی در هر گفتن رب، رب، یک نشاطی برای این پیدا میشود و یک معاشقه با خدا و یک مکالمه با خداست و میرسد به آنجا که وقتی میگوید یا رب، یا رب، یا رب، نه با گوش ظاهر بلکه با گوش دل میشنود که خدا میگوید، بندهام، بندهام، بندهام، لبیک، لبیک، لبیک، و پیدا کردن محبت خدا کار مشکلی است. اما رابطۀ عاطفی با خدا کم کم به طور ناخودآگاه پیدا میشود. یعنی این رابطۀ عاطفی، محبت خدا میآورد و وقتی که محبت خدا را آورد، در وقت نماز شبش، معنا ندارد که خواب بماند و معنا ندارد که آلودۀ به خواب باشد و نشاط و حالی دارد. نماز شبش یک مکالمه و یک معاشقه با خدا میشود. قرآن میفرماید وقتی به اینجا رسید، آنگاه بندههای خدا را هم دوست دارد. وقتی خدا را دوست داشته باشد، بندههایش را هم دوست دارد و همۀ مؤمنین را دوست دارد. يُحِبُهُمْ وَ يُحِبُونَ، ذِلَةٍ عَلي المومِنينِِْ وَ اَعِزَةٍ عَلَي الْكافِرينْ، در مقابل مؤمنین ذلیل است و یک محبت خاصی به همۀ مؤمنین و بالاتر اینکه یک محبت خاصی به مخلوقات خدا دارد برای اینکه مخلوق خدا هستند. معلوم است که هرکه خالق دوست دارد، مخلوقش را هم دوست دارد. کم کم میرسد به آنجا که مثل پیغمبر اکرم (ص) که سنگش میزنند، اما به همان کسانی که به ایشان سنگ میزنند، دعا میکنند. اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإنَّهُمْ لایَعْلَمون، چه کسی میتواند چنین باشد. این رابطۀ عاطفی با خدا این حالت را به انسان میدهد که همینطور که عاشق خداست، عاشق مخلوق خدا هم هست. وقتی که مخلوق خدا را دوست داشت، دیگر حاضر نیست که خودخور و خودخواه باشد. این صفت تعاون که بالاترین صفات است، رابطۀ عاطفی به انسان میدهد. آنگاه خود بخورد و دیگران گرسنه باشند و خود در رفاه باشد و دیگران در فقر و فلاکت باشند، معنا ندارد. یعنی با رابطۀ عاطفی با خدا، این حالت محبت به دیگران هم داده میشود. در روایات میخوانیم که مسلمان کیست؟ در بیش از پانصد روایت میفرماید مسلمان آنست که: یُحبُّ لِغَیره ما یُحبُّ لِنَفسه و یَکرَه لغَیره ما یَکرَهُ لِنَفسِه. هرچه برای خود میخواهد برای دیگران هم میخواهد و هرچه برای خود نمیپسندد، برای دیگران هم نمیپسندد. چه موقع اینطور میشود؟ در وقتی که خدا را دوست داشته باشد. در اثر دوستی خدا، بندههای خدا را هم دوست داشته باشد و دیگر حاضر نیست یک حیوانی گرسنه بماند، چه رسد یک انسانی و چه رسد به یک مؤمن.
هفتم فایدهای که در این رابطۀ عاطفی هست، معرفت است. خدا را چطور باید بشناسیم؟ دو راه دارد. یکی از راه استدلال، یعنی کتاب بخوانیم، استدلالها را ببینیم. آن کتابهایی که دربارۀ توحید نوشته شده و کتابهایی که در اصول دین نوشته شده، را مطالعه کنیم. باید باشد و لازم است که باشد. عقل را باید ساکت کرد و در مقابل عقل دیگران هم باید پیروز شویم. این احتیاج دارد به اینکه اصول دین را با استدلال بدانیم. لذا همۀ فقها میگویند اصول دین باید استدلالی باشد و نمیشود که تقلیدی باشد. این یک راهش است اما این راه کاربرد ندارد. یک راه دیگری هم هست که آن کاربرد هم دارد و به آن میگویند، باور. رابطۀ عاطفی با خدا، باور میدهد به اصول دین. سواد ندارد اما میرسد به اینجا که پیغمبر اکرم (ص) به او نگاه کردند و دیدند که در عالم ملکوت است، به او گفتند حالت چیست؟ کیف أصبحت؟ گفت: أصبحت مؤمنا. یا رسول الله به مقام باور رسیدم. یا رسول الله در اثر این یقینم، الهام بخش شدم و در اثر این یقینم میتوانم بهشتی را از جهنمی تمیز دهم. اگر اجازه دهی، بیشتر بگویم. فرمود: نه. این حرفها موقوف است.
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
به این میگویند باور. آن اولی را میگویند عقل و استدلال و آنچه کاربرد دارد و انسان را بهشتی میکند و آنچه انسان را در سرحد عصمت میرسد و نیروی کنترل کننده برای انسان است، باور است و مربوط به دل است یعنی مربوط به رابطۀ عاطفی با خداست، مربوط به اینگونه مجالس است. مربوط به نماز شب است. مربوط به نماز با حال است. مربوط به روزههاست که موقع افطار، الصَّوْمُلِي وَ أَنَا أَجْزِي [أُجْزَى] بِهِ. روزه پاداش دارد و پاداشش خودِ من هستم. این مربوط به روزۀ فقط نیست. در جلسۀ قبل میگفتم که هرکه به راستی یک روزۀ واقعی بگیرد. یعنی هم شرط صحت و هم شرط قبول و هم شرط کمال را مراعات کند، در آن موقع پاداشش خودِ خداست. پاداش خودِ خدا، یعنی حکومت خدا در دل، یعنی رسیده به آنجا که میتواند رابطۀ عاطفی با خدا پیدا کند و در آن رابطۀ عاطفی، خدا را بیابد، نظیر آدم تشنه که تشنگی را مییابد. نظیر کسی که اول افطار تشنه است و آب میخورد و سیراب میشود. این هم در موقع افطار خدا را بیابد. حکومت خدا بر دل، جلوۀ خدا بر دل را بیابد. باز هم این رابطۀعاطفی با خدا فایده دارد. فوایدش زیاد است اما همین مقدار بس است. لذا هرکدام از این فوایدی که گفتم، از دنیا و آنچه در دنیاست بالاتر است. اگر امام صادق (ع) میفرماید: الرَّكْعَتانِ فى جَوْفِ اللَّيْلِ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها، تعجب نکنید. دو رکعت نماز که با آن رابطۀ عاطفی خوانده شود. در وقتی که میگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین به راستی بگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین، جواب از خدا بشنود و جواب را بیابد. وقتی به راستی ایاک نعبد و ایاک نستعین را زبان بگوید و دل بگوید و عمل هم بگوید، آنگاه جواب از خدا قطعی است. آنگاه دل میخواهد بشنود و در رابطۀ عاطفی با خدا، نماز یک مکالمه میشود و نماز یک معاشقه میشود. حمد و سوره میخواند، خدا با او حرف میزند و او توجه دارد و مییابد. از این شنیدن ما خیلی بالاتر است. وقتی هم ایاک نعبد و ایاک نستعین میگوید، خدا به زبان این میگوید که بگو ایاک نعبد و ایاک نستعین. وقتی هم سبحان ربی العظیم و بحمده، میگوید، خدا توجه دارد و این توجه خدا را مییابد و این حرف زدن با خداست. لذا نصف نماز حرف زدن خدا با بنده و نصف دیگرش حرف زدن بنده با خداست. دو رکعتش یک حاجت مستجاب دارد. دو رکعتش بهشت را واجب میکند. باید بگوییم بالاتر از اینهاست، یعنی یک کلمهاش، یک ایاک نعبد و ایاک نستعینش، انسان را به نور خدا متصل میکند و آنگاه مقام عنداللّهی است و از بهشت هم بالاتر است. نمیدانم در مجلس ما از اینگونه افراد هستند یا نه، که لذت دل شبشان از بهشت برای آنها بالاتر است. به راستی یک مکالمه، یک معاشقه، یک سوز و گداز و یک اشک، اما نه اشک ظاهر بلکه یک سوز و گداز خاصی با خدا.
باز تکرار کنم، از همۀ شما تقاضا دارم که این مجالس دعا و راز و نیاز با خدا، یک ساعت قبل از اذان صبح، راز و نیاز با خدا خیلی فایده دارد. مستجاب شدن دعا در مقابل این فوایدی که گفتم، پوچ است. لذا اهل دل، اصلاً و ابداً به فکر اینکه دعایشان مستجاب شود، نیستند ولو اینکه نمیشود که دعا مستجاب نشود و حتماً دعا مستجاب میشود اما آن کسی که اهل دل است به فکر چیز دیگری است. به فکر محبوبش است، به فکر خدایش است و به فکر رب، رب است و جواب رب، رب شنیدن است.
لذا زینب مظلومه در این مسافرت نماز شبش ترک نشد، حتی پشت دروازۀ کوفه و حتی شام عاشورا. که شام عاشورا خیلی برای زینب سخت بود اما بعد از اینکه دلش از این بچهها فارغ شد و به این بچهها و زنها آب داد. آمد در پیش امام سجاد که خوابیده و مریض بود و نماز شب میخواند، نشسته نماز شب خواند. آقا امام چهارم به او اعتراض کردند که چرا نشسته میخوانید. گفت زانوهایم تاب ایستادن ندارد. در تمام این مسافرت زینب مظلومه نماز شب خوانده است. همه جا رابطه با خدا داشته است. برای اسلام عزیز و برای برادرش و برای علت مبقیه، برای اسلام کار میکرده اما آن رابطۀ عاطفی در نزد زینب از این کارها مهمتر بوده است. برای امام حسین (ع) بالاتر لذات آن وقتی است که گودال قتلگاه است و میگوید الهی رضاً برضاه، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک، یعنی رابطۀ عاطفی با خدا.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم
یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک