سخنرانی مکتوب روز چهارم ماه مبارک رمضان 1394
(تنظیم شده توسط گروه تبلیغی و پژوهشی تبارکWww.Tabarak.ir)
حیا صفت بسیار ارزشمندی هست که از تقوا و خوف بالاتر و ارزشمندتر هست،حیا صفتی است که به دنبال اون تقوا و خوف و ورع هم میاد بفرموده امام معصوم علیه السلام حیاء سبب این هست که تمام نیکی ها رو دنبال خودش میکشه اگر ما حیا رو جا بندازیم دیگه لازم نیست برای حجاب چانه بزنیم برای احترام چانه بزنیم
خودبخود حیا پوشش میاره حیا نیکی میاره حیا عفت کلام و گفتار و چشم میاره
اون طرف قضیه هم هست حدیثی زیبا داریم از رسول اکرم که فرمود تمام حرفهای انبیاء توی یک جمله جمع شده اهمیت این حدیث این است که میفرماید اگر تمام سخنان 124000پیامبر راجمع کنیم یک جمله میشود این جمله چی هست؟شیخ صدوق،امالی،ص510(إذا لَم تَستَحیِ فَاصنَع مَا شِئتَ)
وقتی حیا نباشد هر کاری انجام میدهی
روایت داریم :من حرم الحیاءفهو شر کله وان تعبد وان تورع—هر کسی از حیا محروم بشه همه شر همینه ولو اینکه نماز بخواند یا اینکه ورع داشته باشد -- حالا یکی ده درجه شر داره یکی 50درجه شر داره
شما عزیزان میدانید که منافق در قرآن چقدر بد ازش گفته شده حتی خطاب به پیامبر شده که طلب مغفرت و امرزش برای منافق نکن کهاین طلب امرزش بواسطه نفاق اون پذیرفته نیست حتی سوره منافقین داریم
اما همین منافق حدیث داریم پیامبر اکرم فرمود :منافق اگه حیا داشته باشه من پیامبر بهش امید دارم که اصلاح بشه(ارجوا للمنافق مادام یستحیی)بالاخره حیاء نفاقش رو از بین میبره
امیر المومنین وقتی مالک اشتر را به مصر فرستاد نامه ای رو به مالک اشتر نوشتند که هنوز طراوت داره و بسیار مهم هست حضرت میفرماید مالک اینهایی که میخواهی استخدام کنی دو چیز رو در اونها امتحان کن:تجربه و حیاء
حیاء کجا ظاهر میشه؟ظهور حیاء کجاست؟من میخوام در 4یا5قسمت ظهور و بروز حیا رو خدمت شما عرض کنم ما از کجا بدانیم این اقا با حیاست ؟نمیشه از طرف ازمایش بگیریم که بدانیم مثل قند خون که نیست
مالک چجور حیای افراد رو تجربه میکرد چجور میشه حیای افراد رو سنجید؟
1-مهمترین و اساس ترین نقطه بروز حیا چشم انسان هست حدیث داریم (موضع الحیاء العینان)
یه گفتگویی داشته حضرت داوود با سلیمان وقتی که میخواسته علم نبوت رو به سلیمان واگذار کنه سلیمان پسر حضرت داوود بود (لقد اتینا داوود و سلیمان علما)
خداوند به داوود وحی کرد که 14سوال از سلیمان بپرس اگر درست جواب داد معلومه علمش کامل هست اونوقت نبوت رو بهش واگذار کن(روایت در بحاز ج 58 اخرین صفحه)سوال رو خدا تعیین کرد جواب هم باید سلیمان بدهد و تصحیح هم بر عهده خداست
یکی از سوالات این بود:داوود پرسید:این موضع الحیاء؟جواب داد موضع الحیاء العینان
موضع حیا دوتا چشم هست چون شروع بی حیای از چشم هست شروع بی حیایی از نگاه و نظر هست میخواد فیلم باشه سی دی –عکس و تصویر مستهجن
حدیث داریم هر خونه ایی که در ان هر روز در اون سوره نور خونده بشه در اون خونه حیا میاد
در ایه 31این سوره میفرماید : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ
پیامبر به مردها بگو خیره نشن—ادم نگاهش میفته به نامحرم ولی خیره نباید بشه
یکی از مفسرین میفرماید خداوند در ایه اول میفرماید چشم بعد میفرماید زنا-چون دروازه زنا و فحشا چشم هست
جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان، مقنعه زن ها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوشها، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او در میان می گذارم.
جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد.در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد؛
قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ»
به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند،این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است.
و پس از آن فرمود:
«وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَمِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنًّ...»
به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند.
یک نگاه شهوت امیز گاهی یک عمر اندوه و حزن برای انسان میاورد حدیث هست
ازدواج های دوم-ازدواجهای موقت- رابطه های دوستی –از هم پاشیدن کانون خانواده
داستان یکی از وزیران معتصم برای خود قصر بلندی که مشرف به خانه های اطراف بود ساخته بود و همیشه در آن قصر می نشست و به زنان و دختران همسایه نگاه می کرد.
روزی چشمش به دختر یکی از همسایگان که بسیار زیبا و خوش اندام بود افتاد و عاشق او شد.
به همین خاطر عده ای را به عنوان خواستگاری نزد پدر آن دختر که مرد تاجری بود فرستاد ولی تاجر قبول نکرد و عذر خواهی نمود که ما شایسته وصلت با وزیر نیستیم. و باید با هم شأن وهم کفو خود وصلت کنیم.
وزیر آن چنان به عشق دختر گرفتار شده بود که حاضر بود برای رسیدن به او به هر کاری دست بزند.
این راز را به یکی از نزدیکان خود گفت و از او کمک خواست.
آن مرد گفت: «اگر هزار دینار خرج کنی من تو را به آرزویت می رسانم.»
وزیر پول را به او داد و گفت: «حتی اگر دو هزار دینار هم لازم باشد من حاضرم در این راه بپردازم.
آن مرد هزار دینار را نزد ده نفر از افراد عادل که شهادتشان نزد قاضی پذیرفته بود آورد و جریان عشق سوزانی وزیر را برای آنها توضیح داد و داستان را آن چنان جلوه داد که اگر این کار انجام نشود جان وزیر در خطر است. سپس به هر کدام صد دینار پرداخت و از آنها خواست که شهادت بدهند دختر به عقد وزیر در آمده است.
آنها نیز قبول کردند و پیش قاضی شهادت دادند.
بعد از انجام مراسم لازم، وزیر شخصی را پیش تاجر فرستاد و گفت: «چرا زنم را در خانه نگه داشته ای؟ هر چه زودتر او را به خانه خودم بفرست.»
تاجر وقتی از جریان با خبر شد به قاضی شکایت کرد اما قاضی حکم کرد که وزیر مهریه دختر را به پدرش بپردازد و دختر را با خود ببرد.
تاجر آن چنان سرگردان و حیران شد که نزدیک بود دیوانه بشود. هر چه تلاش کرد خود را به معتصم برساند موفق نشد.
یکی از دوستانش او را راهنمایی کرد و گفت: «می توانی لباس مخصوص کارکنان داخل قصر را بپوشی و داخل قصر بشوی و خود را به معتصم برسانی.»
پس تاجر همین کار را کرد و به حضور معتصم رسید و داستان را پنهانی برای او بازگو کرد.
معتصم دستور داد وزیر را با شهود حاضر کنند. وزیر خیال کرد اگر اصل قضیه را بگوید از آن جا که مهریه زیادی برای دختر پرداخته بود مورد بخشش واقع می شود.
شهود هم همین فکر را کردند و همگی به خیانت خود اقرار نمودند.
معتصم دستور داد تا هر یک از شاهدان را در کنار قصر حکومتی به دار بیاویزند و وزیر را داخل پوست گاوی که تازه کشته شده بگذارند و آن قدر با عمود آهنین به او بزنند تا گوشت و پوستش با هم مخلوط شود.
به تاجر هم دستور داد که دخترش را به خانه ببرد و تمام مهریه دختر را هم به او بخشید و فرمان داد که کسی حق اعتراض به او را ندارد.(اعلام الناس)
این چشم دیگه نمیتونه به قران نگاه کنه این چشم نمیتونه حق بین بشه واقع نگر بشه
2-دومین موقع حیا گفتار هست –گفتن لیطفه هایی که حیا رو از بین میبره داخل منزل ممنوعه
قران داستان حضرت یوسف رو در 110ایه بیان فرموده بدون هیچ حرف بی حیایی
(تنظیم شده توسط گروه تبلیغی و پژوهشی تبارکWww.Tabarak.ir)