ویژگیهای ماه مبارک رمضان 18
بسم الله الرحمن الرحیم
ثواب فرستادن صلوات در ماه رمضان
و من اکثر فیه من الصلاة على ثقل الله میزانه یوم تخف الموازین و من تلا فیه آیة من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فى غیره من الشهور
اى مردم ! هر کس در ماه رمضان بر من زیاد صلوات بفرستد، خداوند، ترازوى اعمال او را سنگین خواهد فرمود در روزى که ترازوها سبک باشد. و هر کس در ماه رمضان یک آیه از قرآن تلاوت کند، پاداش کسى را دارد که تمام قرآن را ختم کند؛ در غیر از ماه رمضان ، از ماه هاى دیگر.
در سفینة البحار از عیون اخبار الرضا چنین نقل مى کند:
قال الرضا علیه السلام : من لم یقدر على ما یکفر من ذنوبه فلکیثر من الصلوة على محمد و آله فانها تهدم الذنوب هدما .
امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس توانایى نداشته باشد که کفاره گناهان خود را بدهد، پس باید بر محمد و آل او زیاد صلوات بفرستد؛ به درستى که صلوات گناهان را به تمام معنا از بین مى برد.
و همچنین از قرب الاسناد نقل میکند:
عن احدهمان علیه السلام : اثقل ما یوضع فى المیزان یوم القیمة الصلوة على محمد و على اهل بیته
امام باقر یا امام صادق علیه السلام فرمودند: سنگین ترین چیزى که روز قیامت ، در ترازوى اعمال انسان گذاشته مى شود، ثواب صلوات بر محمد و اهل بیت او خواهد بود.
از کتاب خصال از امام صادق علیه السلام چنین نقل مى کند که :
قال : ما من عمل افضل یوم الجمعة من الصلوة على محمد و آله. هیچ عملى در روز جمعه ، فضیلتش از صلوات فرستادن ، بر محمد و آل او بیشتر نیست .
این روایت را هم از امالى صدوق گوش کنید:
قال : صلى الله علیه و آله من صلى على و لم یصل على آلى ؛ لم یجدریج الجنة و ان ریحها لتوجد من مسیرة خمس ماة ، عام ؛
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود هر کس بر من صلوات بفرستد ولى بر اهل بیتم صلوات نفرستد، بوى بهشت را نخواهد شنید و به درستى که بوى بهشت از دورى پانصد سال راه به مشام مى رسد .
و در روایت دیگرى امیرالمومنین علیه السلام از رسول صلى الله علیه و آله اکرم صلى الله علیه و آله نقل میکند:
قال لاتصلوا على صلاة مبتورة بل صلوا الى اهل بیتى ولاتقطعوهم فان کل نسب و سبب یوم القیامة منقطع الا نسبى .
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بر من صلوات نفرستید صلواتى نیمه کاره ، بلکه حتما اهل بیتم را به من اضافه کنید و آن ها را جدا نسازید به درستى که هر نسبت و رابطه روز قیامت ، بریده مى شود، مگر نسبت من .
اللهم صل على محمد و آل محمد.
با همه این تاءکیدات مرحوم آیت الله خویى ، قدس سره در درس مى فرمود: شخصى بوده از علماى عامه به نام ضبى که وقتى صلوات مى فرستاد مى گفت : اللهم صل على محمد وحده ؛ یعنى خدایا بر محمد به تنهایى درود بفرست و این نهایت بدبختى است . لابد مى خواسته بوى بهشت را نشنود.
ثواب قرائت قرآن ، در ماه رمضان
و اما درباره قرائت قرآن ، در ماه مبارک رمضان ، در بحارالانوار، از معانى الاخبار و امالى شیخ صدوق رحمة الله به سندى از جابر از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که فرمود:
لکل شى ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان. براى هر چیزى بهارى است و بهار قرآن ، ماه رمضان است
و همچنین از شیخ صدوق ، رحمة الله به سندى از عمروالشامى از امام صادق علیه السلام نقل مى کند:
ان الشهور عندالله اثنا عشر شهرا فى کتابى الله یوم خلق السموات و الارض فغرة الشهور شهر الله عزوجل و هو شهر رمضان و قلب شهر رمضان لیلة القدر و نزل القرآن ، فى اول لیلة من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن .
به درستى که ماه ها در نزد خداى متعال ، دوازده ماه است ، در کتاب خدا؛ روزى که پروردگار، آسمان ها و زمین را خلق فرمود، پس ابتداى ماه ها، ماه خداوند است و آن ماه رمضان است و قلب ماه رمضان شب قدر است ، و قرآن در اولین شب ماه رمضان ، نازل شده است . پس با قرآن به استقبال ماه بروید.
فضایل مولاى متقیان امیر مؤ منان علیه السلام
در بحارالانوار، از مناقب چنین نقل مى کند:
روى الثقات عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال : یا على لک اشیاء لیس لى مثلها ان لک زوجة مثل فامطة ولیس لى مثلها و لک ولدان من صلبک ولیس لى مثلهما من صلبى و لک مثل خدیجة ام اهلک و لیس لى مثلها حماة و لک صهر مثلى و لک اخ فى النسب مثل جعفر و لیس لى مثله فى النسب ولک ام مثل فاطمة بنت اسد الهاشمیة المهاجرة ولیس لى مثلها .
افراد موثقى از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود: یا على ! تو خصوصیاتى دارى که من مثل آن ها را ندارم . تو همسرى نزد مانند فاطمه اطهر دارى ، که من مثل او را ندارم ، یا على ! تو دو پسر از صلب خود - بدون واسله - مثل حسن و حسین دارى که من ندارم و تو مادر زنى چون خدیجه دارى (که اولین زن مسلمان است ) و من مثل او را ندارم . و تو پدر زنى همانند من دار (رسول خدا) که من ندارم و تو برادرى از پدر و مادر خود (برادر نسبى ) مثل جعفر ابن ابى طالب دارى (شهید در جنگ موته ) و من برادر نسبى مثل او ندارم و تو برادرى مانند فاطمه بنت اسد ماشمیه دارى که مهاجرت به مدینه نمود و من مثل او مادرى ندارم .
در روایت دیگرى بحارالانوار از امالى صدوق به سندى از قاسم بن ابى سعید چنین نقل مى کند:
اتت فاطمة علیها السلام النبى صلى الله علیه و آله فذکرت عنده ضعف الحال فقال لها اما تدرین ما منزلة على عندى کفانى امرى و هو ابن اثنتى سنة و ضرب بین یدى بالسیف و هو ابن ست عشرة سنة و قتل الابطال و هو ابن تسع عشرة سنة و فرج همومى و هو ابن عشرین سنة و رفع باب خیبر وهو ابن اثنین و عشرین سنة وکان لایرفعه خمسون رجلا قال فاشرق لون فاطمة علیهاالسلام و لم تقر قدماه حتى اتت علیا علیه السلام فاخبرته فقال کیف لو حدثک بفضل الله على کله .
روزى حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بر رسول اکرم صلى الله علیه و آله وارد شد پس از ضعف و سستى و ناتوانى حال خود براى حضرت تعریف کرد. رسول خدا فرمود: آیا نمیدانى منزلت و مقام على علیه السلام در نزد من چه اندازه است ؟ او از امر من پیروى کرد، در حالى که دوازده سال داشت . شجاعان روزگار را به خاک هلاکت انداخت در حالى که شانزده سال از عمرش مى گذشت غم و غصه مرا برطرف نمود، در حالى که بیست سال داشت در قلعه خیبر را از جا کند، در حالى که بیست و دو ساله بود، (و نتوانست بماند، تا این که خدمت امیرالمؤ منین آمد و جریان را بازگو نمود. حضرت فرمود: اگر رسول خدا تمامى فضل و کرمى که خداوند به من عطا کرده است را براى تو مى گفت ، آن وقت چه مى کردى ؟!
من از مفصل این نکته مجملى خواندم تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
برادران خدا شاهد و گواه است که هر خصلت و فضیلتى از ایمان و تقوى و علم و زهد و شجاعت و سخاوت و که تصور کنید، امیرالمؤ منین علیه السلام نهایت درجه آن را دارا است . این موضوعى است که دوست و دشمن به آن اعتراف کرده اند؛ تا آنجا که آن حضرت از تمام انبیاء افضل بوده است مرحوم مجلسى در جلد چهلم بحارالانوار، بابى باز نموده مبنى بر اعلمیت آن حضرت نسبت به تمام انبیاء و مشترک بودن حضرت ، با رسول گرامى اسلام در تمام علوم به جز نبوت .
رخ یوسف ید موسى دم عیسى دارى آن چه خوبان همه دارند، تو تنها دارى
همچنین او بابى باز نموده مبنى بر این که آن حضرت خصال تمام انبیا را داشته و با رسول اکرم صلى الله علیه و آله در تمام فضایل شریک بوده است به جز نبوت . و روایات بسیار جالبى نقل نموده است او در قسمتى از کتاب خود، داستانى را از کتاب فضایل ابن شاذان و روضة الواعظین نقل مى کند ومقایسه بسیار جالبى بین آن حضرت و هفت نفر از انبیاء مى نماید مى نویسد .
حره در حضور حجاج
جمعى از موثقین نقل کرده اند: هنگامى که حره دختر حلیمه سعدیه (خواهر رضاعى رسول اکرم صلى الله علیه و آله ) بر حجاج بن یوسف ثقفى وارد شد و در برابر او قرار گرفت ، حجاج پرسید: آیا تو حره ، دختر حلیمه سعدیه هستى ؟ گفت : فراسة من غیر مؤ من ؛ در عین حالى که مؤ من نیستى ولى خوب فهمیدى (چون مؤ من فراست دارد و با زیرکى حدس مى زند) حجاج گفت : خدا،تو را فرستاده است . شنیده ام ، که تو على را از ابوبکر و عمر و عثمان برتر میدانى و او را ترجیح مى دهى ؟ حره گفت : هر کس که گفته من ، فقط آن حضرت را بر این سه نفر ترجیح مى دهم ، دروغ گفته است .
حجاج گفت : پس غیر از این ها، او را از چه کسانى برتر مى دانى .
حره گفت : من امیرالمؤ منین علیه السلام را بر آدم و نوح و لوط و ابراهیم و داود و سلیمان و عیسى ترجیح مى دهم . حجاج گفت : واى بر تو! حضرت را بر صحابه که ترجیح مى دهى . هیچ ، بر هفت نفر از انبیاى اولوالعزم نیز ترجیح مى دهى ؟ اگر دلیل و برهان بر گفتارت نیاورى ، تو را خواهم کشت . حره گفت : من او را ترجیح نداده ام ؛ بلکه خداى تبارک و تعالى او را ترجیح داده است ، آنجا که در قرآن مجید درباره آدم فرموده است :
(و عصى آدم ربه فغوى ) ؛ آدم مخالفت کرد با پروردگارش ، پس گمراه شد،
و درباره على علیه السلام فرموده است :
(و کان سعیکم مشکورا) سعى و کوشش شما در نزد خدا محفوظ است و پاداش دارد.
حجاج گفت : احسنت یا حرة ! ولى چرا على را بر نوح و لوط ترجیح مى دهى و افضل مى دانى ؟
حره گفت : خداوند درباره آنان فرموده : ضرب الله مثلا للذین کفروا و امراءت نوح و امراءت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین .
خداوند براى کسانى که کافر شدند، به زن نوح و لوط مثال مى زند، که همسران دو بنده صالح ، از بندگان ما بودند. پس به آنان خیانت کردند، و ارتباطشان با نوح و لوط هیچ سودى براى آنان نداشت و گفته شد همراه با دیگر کافران ، داخل آتش شوید. ولى على بن ابیطالب علیه السلام ازدواجش در آسمان ، زیر درخت سدرة المنتهى منعقد شد و همسرش دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله فاطمه زهرا علیها السلام - است که خشنودى خدا در خشنودى او است و غضب خدا در غضب او.
حجاج گفت : احسنت ، یاحرة ! خوب ، بگو بدانم چرا على را بر پدر انبیاء حضرت ابراهیم خلیل الله برتر میدانى ؟
حرة گفت : خداى متعال او را برتر دانسته ؛ زیرا درباره ابراهیم مى فرماید:
و اذ قال ابراهیم رب ارنى تحى الموتى قال اولم تؤ من قال بلى ولکن لیطمئن قلبى .
به خاطر بیاور آن زمان را که ابراهیم گفت : پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مرده را زنده مى کنى ، خطاب رسید: مگر ایمان ، نیاورده اى ؟ گفت : بلى ولى مى خواهم که اطمینان پیدا کنم و به چشم ببینم .
بسى فرق است دیدن تا شنیدن شنیدن کى بود مانند دیدن
ولى مولاى من - امیرالمومنین علیه السلام - درباره این موضوع کلامى دارد که هیچ کس از مسلمانان شکى در آن ندارد. آن جا که فرمود:
لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده ها برداشته شود بر یقینم افزوده نخواهد شد.
(زیرا یقین من به نهایت رسیده است ) و این گفتارى است که هیچ - نه از پیش حضرت و نه بعد از او - به آن اقرار نکرده است .
حجاج گفت : احسنت ، یا حرة .
خوب ، به چه سبب ، على را برتر از موسى - کلیم الله - مى دانى ؟ناگفته نماند که در ابتداى داستان در کلام حره ، نام موسى نبود بلکه هفت نفر بودند حرة گفت : خداوند درباره موسى فرموده است : (فخرج منها خائفا یتقرب ) هنگامى که موسى دشمن خود را در آن شهر (که گویا پایتخت مصر بوده ) کشت ، پس در حال ترس از آن شهر خارج شد و منتظر خبرهاى جدید شد. ولى على بن ابیطالب علیه السلام در لیلة المبیت در رختخواب رسول اکرم صلى الله علیه و آله تمام شب را خوابید و هیچ نترسید و خداوند در حق او فرمود:
و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله. کسانى از مردم ، جان خود را در برابر رضاى خدا معامله مى کنند.
حجاج گفت : احسنت یا حره !
خوب ، بگو چرا على را بر داود و سلیمان ترجیح مى دهى و برتر مى دانى ؟
حرة گفت : خداى بزرگ او را برتر دانسته که درباره داوند فرموده است :
یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله .
اى داود! ما تو را خلیفه و جانشین در زمین قرار دادیم پس در بین مردم به حق قضاوت کن و از هواى نفس پیروى نکن تا آن که از راه خداوند بزرگ گمراه نشوى .
حجاج گفت : قضاوت داود درباره چه بود؟ حره گفت : درباره دو مرد که یکى باغ انگور داشت و دیگرى گله گوسفندى ، که گوسفندان در باغ انگور چریدند و آن را خراب نمودند و آن دو نفر جهت قضاوت نزد داود رفتند. داود دستور داد؛ گوسفندان فروخته شوند و پول آنها صرف باغ شود تا مثل اول گردد. پس سلیمان گفت : اى پدر! به جاى فروش گوسفندان ، بهتر است از شیر و پشم آن ها استفاده شود که صاحب گوسفندها نیز ضرر کمترى ببیند و خداوند در این باره فرمود (ففهمناها سلیمان ).
ولى مولاى ما امیرالمؤ منین - علیه السلام - فرمود:
سلونى عما فوق العرش سلونى عما تحت العرش سلونى قتل ان تفقدونى
و هم او بود که در روز فتح خبیر به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید، پس رسول خدا به حاضرین فرمود: برتر از همه شما و داناتر از همه شما و قاضى تر از همه شما، همانا على است ؛
افضلکم و اعلمکم و اقضاکم على .
حجاج گفت : احسنت ! آفرین ! خوب حره ! چرا على را برتر از سلیمان مى دانى ؟
حره گفت : خداوند او را فضیلیت داده ؛ زیرا درباره سلیمان فرموده است : (رب هب لى ملکا لاینبغى لاحد من بعدى )
خدایا ملک و قدرتى به من بده که بعد از من سزاوار احدى نباشد ولى مولاى ما - امیرالمؤ منین علیه السلام - خطاب به دنیا فرمود:
طلقتک یا دنیا ثلاثا حاجة لى فیک ، فعند ذلک انزل الله تعالى فیه تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فسادا .
اى دنیا! من تو را سه طلاقه کرده ام ، و اصلا نیازى به تو ندارم ، و خداوند درباره او این آیه را نازل فرمود: ما آن خانه آخرت را براى کسانى قرار دادیم که اراده بزرگى و فساد در زمین ندارند.
حجاج گفت : احسنت یا حره !
خوب ، بگو چرا على را بر عیسى بن مویم ترجیح مى دهى و برتر مى دانى ؟ حره گفت : زیرا خداوند عزوجل او را فضیلت داده آن جا که فرموده :
و ان قال الله یاعسى ابن مریم اءاءنت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علام الغیوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به.
به خاطر بیاور! زمانى را که خداوند فرمود: اى عیسى بن مریم ! آیا تو به مردم گفته اى که من و مادرم را دو خدا - غیر از پروردگار - بدانند؟ عیسى گفت : خدایا! تو منزهى - من حق ندارم غیر از آن چه حق است ، چیزى بگویم . اگر چنین گفته باشم ، تو خود مى دانى خدایا تو از آن چه در نفس من است ، با خبرى ؛ ولى من از آن چه در ذات تو است خبر ندارم . به درستى که تو هر چیز پنهان را مى دانى ، خدایا! من به آنان چیزى نگفته ام مگر آن چه به من دستور فرموده اى .
پس خداوند قضاوت در این موضوع را به قیامت انداخت ؛ ولى على بن ابیطالب علیه السلام هنگامى که طایفه نصیریه از غلات درباره حضرت ادعاى نا به جایى نمودند، حضرت آنان را کشت و در کار آنان تاءخیر ننمود.
آرى حجاج! این است فضایل آن بزرگوار که هیچ قابل قیاس با دیگران نیست. حجاج گفت: احسنت ؛ آفرین! اى حره! چه خوب از پاسخ سرفراز بیرون آمدى و اگر چنین نبود، تو را مى کشتم.
پس او را آزاد کرد و جایزه و صله داد - رحمة الله علیها.
درباره مقایسه حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام با حضرت عیسى در جاى دیگر دیده ام که حره گفت : زایمان حضرت مریم در بیت المقدس ، بود که به او خطاب شد: اخرجى ! هذا بیت العبادة لابیت الولاده ، ولى هنگامى که فاطمه بنت اسد مى خواست امیرالمؤ منین را به دنیا آورد، دیوار کعبه شکافت و او داخل شد که جمع زیادى دیدند و بعد از سه روز از آن جا بیرون آمد، در حالیکه حضرت را در آغوش داشت .
در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید نازم به حسن مطلع و حسن ختام تو
تمام فضائل در على علیه السلام جمع است
در بحارالانوار، از احتجاج طبرى چنین نقل شده است :
قال سلیم بن قیس : حدثنى سلمان و المقداد و حدثنیه بعد ذلک ابوذر ثم سمعته من على بن ابیطالب علیه السلام قالوا ان رجلا فاخر على بن ابیطالب علیه السلام فقال الرسول الله لما سمع به لعلى علیه السلام فاخر العرب فانت فهیم اکرمهم ابن علم و اکرمهم صهرا و اکرمهم نفسا و اکرمهم زوجة و اکرمهم اخا و اکرمهم عما و اکرمهم ولدا و اعظمهم حلما و اکثرهم علما واقدهم سلما و اعظمهم غناء بنفسک و مالک و انت اقروؤ هم لکتبا الله و اعلمهم بسنتى و اشجعهم لقاء و اجودهم کفا و ازهدهم فى الدنیا و اشدهم اجتهاد و احسنهم خلقا و اصدقهم لسانا و احبهم الى الله و الى و ستبقى بعدى ثلاثین سنة تعبد الله و تصبر على ظلم قریش لک ثم تجاهدهم فى سبیل الله اذا وجدت اعوانا فتقاتل على تاءویل القرآن ، کما قاتلت معى على تنزیله ثم تقتل شهیدا تخضیب لحیتک من دم راءسک قاتلک یعدل عاقر الناقة فى البغض الى الله و البعد منه .
سلیم بن قیس گفت : سلمان و مقداد براى من نقل کردند و بعد از آن ، ابوذر نیز نقل کرد و بعد هم از خود على بن ابیطالب شنیدیم ، که گفتند: شخصى بر امیرالمؤ منین علیه السلام اظهار فخر و بزرگى نمود، هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله این موضوع را شنید، به آن حضرت فرمود: یا على ! تو باید به تمام مردم فخر و مباهات کنى ؛ زیرا پسر عموى تو گرامى ترین فرد است و پدر زن تو نیز چنین است . همچنین ، تو گرامى ترین فرد از نظر نفس و گرامى ترین فرد از نظر همسرى (زهراى اطهر) و نیز گرامى ترین فرد از نظر برادرى (جعفر طیار که در جنگ موته شهید شد و با ملایکه در بهشت پرواز مى کند) و گرامى ترین فرد از نظر عمویى (حمزه سیدالشهدا) و گرامى ترین فرد از نظر فرزندانى (حسن و حسین علیهما السلام ) و بزرگترین فرد از جهت حلم و بردبارى هستى و بیشترین فرد از نظر علمى و سابقترین فرد از نظر پذیرش اسلامى و با سخاوت ترین فرد به جانت و مالت (در راه اسلام ) هستى و تو وقارى ترین فرد براى کتاب خدا هستى ، و داناترین فرد، به سنت من مى باشى ، و شجاع ترین فرد و زاهدترین فرد، در دنیا، هستى و شدیدترین فرد از جهت کوشش (در تحصیل رضاى خدا) هستى و نکوترین فرد از نظر اخلاقى ، و راستگوترین فرد، در گفتارى و عزیزترین فرد در نزد خدا و من مى باشى یا على ! تو بعد از من ، سى سال در دنیا مى مانى و در این مدت خدا را عبادت مى کنى و بر ظلم و ستمى که قریش بر تو را مى دارند صبر مى کنى . (بیست و پنج سال غصب خلافت و خانه نشینى ) سپس با آنان در راه خدا جهاد مى کنى . و هنگامى که یاران و اصحابى یافتى ، پس با آنان جنگ مى کنى بر تاءویل و پیاده کردن احکام قرآن (جنگ جمل و صفین و نهروان ) همانگونه که همراه من با کفار جنگ نمودى بر نزول قرآن سپس کشته مى شوى . در حالى که شهید، هستى و محاسنت با خون سرت رنگین خواهد شد، قاتل تو در دشمنى با خدا و کفرش ) هم ردیف پى کننده ناقله صالح است او دشمن خدا و دور از رحمت حق خواهد بود.
امیرالمؤ منین علیه السلام را نشناختند
على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را که به ما سوا فکندى همه سایه هما را
دل اگر خداشناسى ، همه در رخ على بین به على شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا قسم که در دو عالم ، اثر از فنا نماند چو على گرفته باشد، سرچشمه بقا را
اگر سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد، همه جان ماسوا را
برو اى گداى مسکین در خانه على زن که نگین پادشاهى ، دهد از کرم گدا را
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم ، شه ملک لافتى را
به دو چشم خون فشانم ، هله اى نسیم رحمت که ز کوى او غبارى به من آرتوتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها سپردم ، همه سوز دل صبا را
چو تویى قضاى گردان ، به دعاى مستمندان که زجان ما بگردان ، ره آفت قضا را
چو زنم چو ناى هر دم ، ز نواى شوق او دم که لسان غیب خوش تر به نوازد این نوا را
همه شب در این امیدم ، که نسیم صبحگاهى به پیام آشنایى بنوازد آشنا را
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از على که آرد، پسرى ، ابوالعجایب که علم کند به عالم شهداى کربلا را
ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا .
از زبان مرحوم علامه امینى رحمة الله در مدرسه نواب مشهدى بالاى منبر شنیدم که فرمود به خدا قسم اگر از اول عالم تا آخر عالم مظلومى همانند امیرالمؤ منین علیه السلام پیدا شود؟
ذکر توسل ؛ جریان شهادت
و اما ماجراى شهادت حضرت و وقوع مصیبتى بزرگ در شب جمعه ، بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرى در ثلث اول در بحارالانوار از بعضى کتابهاى قدیمى ، مفصلا نقل مى کند که فشرده ، و خلاصه آن را عرض مى کنم .
محمد بن حنفیه مى گوید:
هنگامى که تاریکى شب بست و یکم ، جهان را فرا گرفت ، امیرالمؤ منین علیه السلام اولاد اهل بیتش را جمع نمود و با همه آنان خداحافظى و وداع کرد و به حفظ ایمان و اجراى احکام رسول سفارش کرد. در حالى که همه گریه مى کردند، فرمود: شم را به خدا مى سپارم . سپس وصیت هایى درباره غسل و کفن و دفن فرمود. عرق بر پیشانى مبارکش جارى شد، با دست پاک کرد، محمد حنفیه گفت : بابا! چرا با دست ؟ فرمود: فرزندم ! از رسول خدا شنیدم ، مرگ مؤ من که نزدیک مى شود، پیشانیش عرق مى کند و دانه دانه مثل مروارید، مى گردد. بعد با یک یک فرزندان خداحافظى کرد حسنم خداحافظ. حسینم خداحافظ. زینب خداحافظ، ام کلثوم خداحافظ، عباسم خداحافظ.
سپس به امام حسین علیه السلام فرمود: عزیزم ! تو شهید این امتى و باید در برابر مشکلات صبر کنى لایوم کیومک یا اباعبدالله ناگهان بى هوش شد و بعد از مدتى به هوش آمد و فرمود:
این است رسول خدا و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله همه مى گویند:
عجل قدومک علینا فانا مشتاقون الیک .
فرزندانم ! همه شما را به خدا مى سپارم
لمثل هذا فلیعمل العاملون؛
(همه این روز را داریم .
ان الله مع الذین اتقوا و الذینهم محسنون اشهدا ان لااله الا الله لاشریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله
بعد از آن مکرر شهادتین را تکرار مى کرد فرمود:
یا ملائکه ربى ارفقوا بى .
بعد دست و پاى مبارک را به طرف قبله دراز نمود، و چشم ها را بست و روحش به شاخسار جنان پرواز نمود و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
و قضى شهید مسلما، واماماه واشهیداه وا مظلوماه .
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم .