ویژگیهای ماه مبارک رمضان 22
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمومنین علیه السلام از شهادت خود خبر داشت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام فقلت یا رسول الله و ذلک فى سلامة من دینى قال صلى الله علیه و آله فى سلامة من دینک ثم قال یا على! من قتلک فقد قتلنى و من ابغضک فقد ابغضنى؛
پس از آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله گریه کرد و خبر شهادت امیرالمؤمنین را در ماه رمضان داد، امیرالمؤمنین مى فرماید:
پرسیدم : یا رسول الله علیه السلام ! آیا هنگامى که به شهادت مى رسم ، دینم سالم است ؟ پیامبر فرمود: آرى ، دینت سالم است یا على ! قاتل تو مثل این که مرا کشته و هر کس نسبت به تو کینه اى در دل داشته باشد، در حقیقت بغض و کینه من را دارد.
دو موضوع قابل بررسى است :
موضوع اول آن که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با صراحت خبر از شهادت امیرالمؤ منین علیه السلام در ماه رمضان داد و امیرالمؤ منین علیه السلام درباره این موضوع هیچ نپرسید. پس سؤ ال مى کنیم : آیا امیرالمؤ منین از شهادت خود خبر داشته ؟ و آیا قاتل و وقت شهادت و مکان شهادت را مى شناخته ؟
موضوع دوم این که ، چرا امیرالمؤ منین ، علیه السلام پرسید: آیا وقت شهادت دینم سالم است ؟ آیا این سوال مهمتر از هر موضوع دیگر است ؟
خبر داشتن ائمه از شهادت خود
اما بحث در موضوع اول
اگر کسى به روایات مربوط به احوال ائمه اطهار علیهم السلام در کتب مختلف مراجعه کند؛ مثل امالى شیخین و محاسن برقى و بصائر الدرجات و عیون شیخ صدوق و کتاب کافى و کشف الغمه و غیبت نعمانى و مخصوصا بحارالانوار کتاب الامامه ، هیچ شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند که ائمه علیهم السلام به همه چیز از گذشته و آینده ، تا روز قیامت عالم بوده اند و از شهادت خود و کیفیت شهادت و زمان و مکان آن ، خبر داشته اند.
مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى منعقد فرموده به این صورت که :
انهم لایحجب عنهم علم السماء و الارض و الجنة و النار انه عرض علیهم ملکوت السماوات و الارض و یعلمون علم ما کان و ما یکون الى یوم القیامة ؛.
هیچ علمى از ائمه علیهم السلام پوشیده نیست ،؛ از آن چه که مربوط به آسمان و زمین و بهشت و جهنم باشد و تمام اسرار آسمانها و زمین برایشان عرضه شده است و آنان از آنچه اتفاق افتاده و یا در آینده اتفاق خواهد افتاد تا روز قیامت خبر دارند.
همچنین در جلد بیست و هفت بابى منعقد نموده که :
انهم یعلمون متى یموتون و انه لایقع ذلک الاباختیار هم
ائمه علیهم السلام مى دانستند چه وقت مى میرند و مرگ آنان به اختیار خودشان بوده است ؛
و در جلد چهل و دوم که در تاریخ امیرالمؤ منین علیه السلام است بابى منعقد نموده تحت این عنوان که اخبار الرسول صلى الله علیه و آله بشهادته و اخباره صلوات الله علیه بشهادة نفسه باب خبر دادن رسول خدا صلى الله علیه و آله از شهادت امیرالمؤ منین علیه السلام و خبر دادن خود آن حضرت از شهادت خودش .
آرى ، این روایات ، تواتر معنوى دارد که ائمه علیهم السلام و از جمله امیرالمؤ منین علیه السلام از شهادت خود و از زمان و مکان و قاتل خود خبر داشته اند.
در روایت آمده است که : امیرالمؤ منین علیه السلام - همان اولین مرتبه که ابن ملجم لعین را دیدد - که همراه ده نفر از یمن آمده بودند) حضرت نگاه تندى به او نمود و پرسید: اسمت چیست ؟ گفت : عبدالرحمن . فرمود: پسر کى ؟ گفت : ابن ملجم مرادى . فرمود: تو مرادى هستى ؟ گفت : بله یا امیرالمومنین ! حضرت فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و لاحول ولاقوة الابالله العلى العظیم
و مکرر دست هاى مبارک را به هم مى زد و مى فرمود: انا لله و انا الیه راجعون .
و در آخرین شبى که بر فرق مبارکش ضربه زدند، تمام شب بیدار بود و از اطاق بیرون مى رفت به آسمان نگاه مى کرد و مى فرمود:
به خدا قسم ! نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده امشب ، شبى است که به من وعده داده اند و هنگام طلوع صبح هم وقت بیرون آمدند از خانه کمربندش را بست و فرمود:
اشدد حیاز یمک للموت فان الموت لاقیک ولا تجزع من الموت اذا حل بوادیک
یعنى کمربند را براى مرگ محکم ببند به راستى که مرگ به دیدار تو آمده است و باید از مردن باک نداشته باشى ؛ هنگامى که بر تو وارده شده باشد.
و هنگامى که در صحن خانه ، مرغابى ها جلوى حضرت را گرفته بودند و سر و صدا مى کردند فرمود: صوائج تتبعها النوائج صیحه هایى است که بعدش نوحه و عزادارى در این خانه هست .
آیا على علیه السلام با علم به شهادت به مسجد رفت ؟
در اینجا، یک سوال دیگر پیش مى آید که اگر امیرالمومنین علیه السلام مى دانسته در آن روز که به مسجد مى رود، شهید مى شود، آیا رفتن او انداختن نفس در نابودى و تهلکه و اقدام به خودکشى نیست ؟
پاسخ : خیر، چون مصالح الهیه مهمتر و بیشترى بر این شهادت مترتب مى شود هرجا مصالح الهیه و دین اقتضا مى کند؛ خودکشى به حساب نمى آید. کسى که به جهاد فى سبیل الله مى رود، اگر صد در صد بداند که کشته مى شود، آیا این خود کشى است ؟ و القاء نفس در تهلکه و در نابودى است ؟ خیر بلکه چون در راه خدا است و مصلحت دین است نهایت رضایت خدا در آن است .
عمروبن جموح مى دانست که در جنگ احد شهید مى شود و شرکت کرد و رسول اکرم صلى الله علیه و آله از او جلوگیرى نکرد؛ بلکه به کسانى که مانع او بودند (چون پایش لنگ بود و چهار پسر از او چون شیرى شجاع در جنگ بودند) پیامبر فرمود: کارش نداشته باشید او آرزوى شهادت دارد؛. عمار یاسر مى دانست در جنگ صفین شهید مى شود؛ چون پیغمبر به او خبر داده بود؛ ولى او شرکت کرد؛
پس امیرالمؤمنین علیه السلام مى داند چه وقت شهید مى شود، و در کجا، و قاتلش کیست اما براى مصالح عالی اسلام و الهى اقدام مى کند و زیر بار قضا و قدر مى رود، و قصاص قبل از جنایت هم از ابن ملجم شقى نمى کند تا عدل و احکام قرآن پابرجا بماند از طرفى اگر امام از شهادت خود جلوگیرى کند، باید براى همیشه و الى الابد زنده بماند، زیرا او مى داند چه غذایى براى او ضرر دارد و نمى خورد، چه هوایى ، چه کارى ، چگونگى برخورد انواع مرضى ها، و امثال اینها براى او ضرر دارد و موجب مرگ او خواهد شد و از آنها هم باید خوددارى کند که خودکشى و القاى نفس در تهلکه نشود، و تا ابد در جهان زنده بماند.
و شاید رمز طول عمر امام زمان - ارواحنا فداه - همین باشد؛ چون در بین مردم ظاهر نیست که او را شهید کنند و اگر بود، تا حالا هزار مرتبه شهیدش کرده بودند. در حدیث وارد شده که بعد از ظهور، او را نیز شهید مى کنند. آن حضرت از هر غذا و کارى که برایش ضرر دارد، اجتناب مى کند؛ از این رو به قدرت خدا همیشه جوان و زنده است .
لازم است ذکر کنیم که هیچ یک از ائمه و چهارده معصوم علیهم السلام به مرگ طبیعى از دنیا نرفته اند، حتى در حدیث دارد که پیغمبر را هم مسموم کرده اند و در روایت وارد شده
ما منا الامسموم او مقتول
هیچ کدام از ما نیست جز آنکه یا مسموم شده و یا کشته شده است .
در صلواتى که در هر روز ماه مبارک رمضان وارد شده است بعد از درود و صلوات برهر یک از ائمه علیهم السلام مى خوانیم :،
و وال من والاه و عاد من عاداه و ضاعف العذاب على من شرک فى دمه
خدایا! دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و عذاب کسى را که شریک در خونش بوده چند برابر کن .
بله نسبت به بعضى از آنها به جاى جمله من شرک فى دمه در نسخه بدل دارد: من ظلمه یعنى کسى که بر او ظلم نموده است .
ائمه از زمان شهادت خود خبر دارند
درباره خبر داشتن ائمه علیهم السلام از شهادت خودشان ، در بین علماى شیعه دو نظر است :
بعضى عقیده دارند که امام از شهادت خود، به طور اجمال خبر داشته است تا آن حد که فقط مى داند سرانجام شهید مى شود. اما از زمان شهادت و مکان و قاتل و غیره خبر ندارند.
بعضى بر این باورند که از تمام خصوصیات خبردار بوده است ؛ ولى براى مصالح الهیه تن به قضا و قدر داده و اقدام فرموده است که این دومى مشهورتر باشد همان گونه که عرض کردم به نظر این ناچیز از روایات بیشتر این معنا استفاده مى شود و من فقط یک روایت از اصول کافى از باب نمونه عرض مى کنم .
الحسن بن الجهم قال قلت للرضا علیه السلام ان امیرالمؤ منین علیه السلام قد عرف قاتله و اللیلة التى یقتل فیها و الموضع الذى یقتل فیه و قوله لما سمع صیاح الاوز فى الدار صوائج تتبعها نوائج و قول ام اکثلوم لو صلیت اللیلة داخل الدار و امرت غیرک یصلى بالناس فابى علیها و کثر دخوله و خروجه تلک اللیلة بلا سلاح و قد عرف علیه السلام ان ابن ملجم لعنه الله قاتله بالسیف کان هذا مما لم یجز تعرضه فقال ذلک کان و لکنه خیر فى تلک اللیلة لتمضى مقادیر الله عزوجل؛
حسن بن جهم مى گوید: خدمت امام رضا علیه السلام عرض کردم : راستى امیرالمؤ منین علیه السلام قاتل خود را مى شناخت و مى دانست چه شبى کشته مى شود و در کجا کشته مى شود و وقتى که مرغابى ها در خانه سر و صدا کردند فرمودند: صداهایى است که نوحه ها و عزادارى دنبال دارد، و وقتى ام کلثوم گفت : بهتر است امشب به مسجد نروید و در خانه نماز بخوانید و دیگرى را براى نماز بفرستید، حضرت از او نپذیرفت و این که در آن شب زیاد بیرون مى رفت و برمیگشت ، بدون اسلحه در حالى که او مى دانست ابن ملجم با شمشیر، قاتل او خواهد بود، جا داشت این امور صورت نمى گرفت (یعنى یابن رسول الله چه طور مى شود این مطالب را باور کرد).
حضرت فرمود: همه این ها که گفتى ، درست بود؛ ولى امیرالمؤ منین علیه السلام خود آن شب را اختیار کرد (و تن به شهادت داد) تا تقدیرات الهى صورت پذیرد.
علم ائمه علیه السلام علم حضورى است (اگر بخواهند مى دانند)
نکته دیگر آن که امام علیه السلام اگر چیزى را بخواهد بداند، مى داند ان شاؤ وا علموا.
و اگر نخواهد نمى داند، بنابراین گاهى ، مصلحت و فضیلت در ندانستن است نه در دانستن ، مثلا امیرالمؤ منین علیه السلام که در لیلة المبیت در رختخواب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خوابید و جان شریف خود را از فداى پیامبر نمود، اگر مى دانست که آن شب کشته نمى شود خوابیدنش فضیلت براى او ثبات نمى کرد که در شاءنش آیه نازل بشود
(و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله )
و خداوند به وجود او بر جبرئیل و میکائیل مباهات کند همچنین حضرتش که در غزوات و جنگها، مثل رو به رو شدن با عمروبن عبدود، خبر نداشت ، که سالم مى ماند، و شهید، نمى شود، و اگر خبر داشت لافتى الاعلى لاسیف الاذوالفقار در شاءنش وارد نمى شود.
آیا دینم سالم است؟
موضوع دوم که قابل ذکر است، این سوال مولا است که از پیامبر پرسید:
افى سلامة من دینى؟
آیا بعد از شهادتم دینم سالم مى ماند؟ راستى برادران اگر مخبر صادقى مثل امام زمان علیه السلام خبر از نزدیک شدن مرگ ما بدهد ما چه سوالى از او مى کنیم تند مى گوییم راستى کى، چطور در کجا و امثال این پرسشهایى ولى مردان خدا فقط در فکر یک امرند و آن سلامت دین است . براى امیرالمؤ منین علیه السلام مطرح نیست در چه سالى شهید مى شود و در کجا و در چه حالى . براى او فقط سلامت دینش مهم است . البته او خود، مى داند که با سلامت در دین شهید مى شود و رسول خدا صلى الله علیه و آله هم جوابش را داد: بله
فى سلامة من دینک
ولى مى خواهد به من و شما یاد بدهد که فقط باید در این فکر باشید و بس .
رشید هجرى از خواص امیرالمومنین علیه السلام بود و حضرت علم بلایا و منایا(سرنوشت ها و مردنها) را به او یاد داده بود گاهى او کسى را مى دید و به او مى گفت : فلانى ! تو این جورى مى میرى و یا مى گفت : فلان کس کشته مى شود و همان مى شد که او گفته بود خودش مى گوید: امیرالمومنین به من فرمود: رشید! چه صبرى دارى آن هنگام که زنازاده بنى امیه - عبیدالله بن زیاد - دست و پا و زبان تو را قطع کند؟! پرسیدم : یا امیرالمومنین ! آیا خبر این کارها بهشت است ؟ فرمود: آرى ، تو در دنیا و آخرت با من هستى .
هنگامى که ابن زیاد او را طلبید، به او گفت : باید از على تبرى بجویى گفت : هرگز گفت : مولایت خبر داده است چطور کشته مى شوى ؟ گفت : آرى ، خلیلم که درود خدا بر او باد، به من خبر داد که تو مرا دعوت به تبرى از او مى کنى و من نمى پذیرم ، پس تو دست و پا و زبان مرا قطع مى کنى .
ابن زیاد گفت: به خدا قسم ، مولایت را دروغگو مى کنم . بیایید دست و پایش را قطع کنید ولى زبانش را بگذارید. همین کار را کردند و او را به خانه اش فرستادند. دخترش پرسید: بابا! قربانت گردم چه حال دارى؟ گفت: دختر! به خدا سوگند! فقط مثل کسى هستم که در بین فشار جمعیت قرار گرفته باشد دوستان و همسایگان هنگامى که به دیدن رشید مى آمدند، اظهار ناراحتى مى کردند ولى رشید گفت : قلم و کاغذ بیاورید و هرچه مى گویم بنویسید، بیایید! تا آن چه مولایم امیرالمؤ منین به من یاد داده است به شما خبر دهم او مى گفت و آنان مى نوشتند، اخبار آینده کوفه، سرنگونى یزید و کشته شدن ابن زیاد و... در این هنگام به ابن زیاد خبر رسید که رشید آبروى تو را برد گفت : مولایش دروغ نگفته ، جلاد برود زبانش را قطع کند و در همان شب او شهید شد.
همچنین است میثم تمار - که غلام زنى از طایفه بنى اسد بود - و امیرالمؤ منین علیه السلام او را خرید و آزاد کرد در روایت است که حضرت به او فرمود: اسمت چیست ؟ گفت : سالم حضرت فرمود: آن اسمى که پدرت بر تو نهاد، میثم بود. رسول خدا صلى الله علیه و آله به من خبر داده است میثم گفت : خدا و پیغمبر و امیرالمؤ منین راست گفته اند. به خدا قسم ! اسم من در عجمى میثم بوده است حضرت فرمود: برگرد به همان اسم .
یک روز امیرالمؤ منین علیه السلام به او فرمود: بعد از من ، تو را مى گیرند و دار مى زنند و با وسیله حرب تو را کتک مى زنند. روز سوم از دهان و بینى تو، خون جارى مى شود و ریشت رنگین مى شود تو را در کنار خانه عمروبن حریث ، با ده نفر دیگر به دار مى زنند. چوب دار تو از همه کوتاه تر است حضرت به او مى فرماید: میثم ! برویم تا آن درخت نخلى را که روى آن تو را دار مى زنند به تو نشان دهم . بعد حضرت آن درخت را به او نشاند داد. میثم همیشه مى آمد و کنار آن نماز، مى خواند، و مى گفت : تو براى من و من براى تو خلق شده ایم . به عمروبن حریث مى گفت هروقت همسایه تو شدم ، با من خوشرفتارى کن عمرو پاسخ مى داد: خانه چه کسى را مى خواهى بخرى ؟ نکند خانه ابن مسعود را زیر سردارى ، یا خانه ابن حکیم را؟ بیچاره نمى دانست منظور میثم چیست ...و داستهانهاى دیگرى بحار مربوط به او نقل فرموده است .
ذکر توسل
السلام علیک یا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائک منى سلام الله ابدا مابقیت و بقى اللیل و النهار و جعله الله آخر العهد منى لزیارتکم السلام على الحسین و على على بن الحسین و على اولاد الحسن و على اصحاب الحسین
بنابر آنچه گفته شد، امام حسین علیه السلام از تمام خصوصیات شهادتش خبر داشته است . و مى دانست در سرزمین کربلا در همین سفر شهید مى شود و با علم به همه اینها، حرکت مى کند و قاتلش را مى شناسد، و زمان شهادت را مى داند.
و از همان مکه در وقت حرکت خطبه مى خواند و چنین مى گوید:
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیرلى مصرع انا لاقیه و کانى باوصالى یتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلاء فیملان منى اکراشا جوفا و اجربة سغبا لامحیص عن یوم خط بالقلم رضى الله رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفینا اجور الصابرین لن تشذ عن رسول الله لحمته و هى مجموعة لى فى حظیرة القدس تقربهم عینه و تنجزلهم و عده من کان فینا باذلا مهجتة موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانى راحل مصبحا ان شاء الله
مرگ همانند گردنبندى اطراف گردن بنى آدم را گرفته است . فرار از آن ، ممکن نیست ، چه قدر آرزوى دیدار گذشتگانم را دارم ! (دلم هوس جدم ، پدرم مادرم ، برادرم ، را نموده است ) همانگونه که یعقوب مشتاق دیدار یوسف اش بود من مى دانم قتلگاهى براى من اختیار شده ، آن را خواهم دید. گویا مى بینم در سرزمینى به نام کربلا، گرگ صفتانى دور بدنم را گرفته اند و رگهاى مرا پاره پاره مى کنند و شکم خود را سیر مى کنند. چاره اى از قلم قضا و قدر نیست . ما اهل بیت به آن چه خدا براى ما خواسته است ، کمال رضایت را داریم . بر بلاهاى الهى صبر مى کنیم و خداوند پاداش صابران را به ما خواهد داد هر کس که جان شیرینش را نثار مى کند، و اطمینان به ملاقات پروردگار دارد، با ما هم سفر شود، من به خواست خدا، فردا صبح از مکه (به مقصد کربلا) حرکت مى کنم.
و تا ابدالدهر مى گویم:
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله هر که دارد سر جانبازى ما بسم الله
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم .