شايد يکي از سؤالات جدي بسياري از پدران و مادران و همچنين متوليان تربيتي اين باشد که چرا با وجود هشدارهاي زيادي که به جوانان داده مي شود و اين همه مصداق شکست درباره دوستي هاي خياباني گوشزد مي شود باز هم شاهد اين مسئله در جامعه هستيم و حتي هر از چند گاهي در صفحه حوادث روزنامه ها مي خوانيم که يک دوستي خياباني زمينه ساز جرايم بزرگي مانند قتل شده است.
روانشناسان و کارشناسان اجتماعي باورهاي مسموم و اشتباهي را بين جوانان شناسايي کرده اند که در گرفتار شدن آنان در روابط ناسالم با جنس مخالف نقش تعيين کننده اي دارد.
بخشي از اين باورها را در گفت وگو با « فائقه رزاقي»، کارشناس ارشد مشاوره پرس و جو کرده ايم، که در ادامه مي خوانيد.
وي به 5باور اشتباه اما متاسفانه رايج در اين باره اشاره کرد:
اين رابطه با دوستي هاي خياباني تفاوت ندارد
1- رابطه ما با دوستي هاي خياباني فرق مي کند. بسياري از جوانان با اين باور غلط که رابطه آن ها با حد و مرز معيني پيش خواهد رفت، وارد دوستي خياباني و رابطه پنهاني مي شوند. به خصوص دختران جوان که در معرض آسيب بيشتري قرار دارند با اين تصور خام، رابطه دوستي را شروع مي کنند.
ناتواني در کنترل رابطه
۲ -من مي توانم رابطه را کنترل کنم و بر آن مسلط باشم. اين باور مسموم در حالي در ذهن برخي جوانان وجود دارد که با گذشت زمان درمي يابند که نمي توانند رابطه دوستي شان را کنترل کنند و همچون باتلاقي آن ها را به درون خود مي کشد.
ازدواج پيوند 2 خانواده است
۳ -خود او مهم است نه خانواده اش. زماني که طرفين متوجه مي شوند که با خانواده طرف مقابل هم خواني هاي لازم را ندارند، با اين باور خود را فريب مي دهند که من خود او را دوست دارم و با او مي خواهم ازدواج کنم نه خانواده اش.درحالي که ازدواج پيش از آن که پيوند دو نفر باشد، پيوند ۲ خانواده است و ازدواج هايي که بدون رضايت خانواده ها شکل بگيرد از استحکام لازم برخوردار نخواهد بود.
قرار نيست کسي تغيير کند
۴ -از همه مهم تر باور بسيار اشتباه ولي رايج اين است که من مي توانم او را «تغيير» دهم. او تا کنون کسي را دوست نداشته است که به خاطرش تغيير کند، ولي من مي توانم با او زندگي کنم و تغييرش دهم؛ براي مثال همان طور که او به خاطر من سيگار را ترک کرد باز هم به خاطر من تغيير خواهد کرد. معمولا افراد در اين رابطه ها يا چشم شان را روي مشکلات طرف مقابل مي بندند يا خيلي به نظرشان کوچک و بي اهميت مي آيد. آن ها با خود مي گويند اگر من همه عشق و محبتم را به او نثار کنم او هماني مي شود که من مي خواهم و من هماني مي شوم که او مي خواهد.
در حالي که اين قضيه در خود نقض منطقي بسيار عميقي دارد. کسي که نتوانسته است پس از سال ها زندگي با خانواده خود تغيير کند، هيچ روانشناسي نمي تواند تضمين کند که اگر همه محبت دنيا را هم به پايش بريزند، او تغيير کند. اين باور که من به خاطر او عوض مي شوم و او هم موظف است به خاطر من عوض شود، يک باور مسموم است در اين شرايط دو طرف مدام با ايجاد عذاب وجدان براي يکديگر مي خواهند طرف مقابل را در اين رابطه مسموم حفظ کنند، با گفتن عباراتي مثل:
اگر من را دوست داشتي اين کار را مي کردي يا ...
گذشته ها هم مهم است!
۵ -مهم نيست که اين فرد چه گذشته اي داشته است، مهم آينده است و اين که بعد از اين مي خواهد چه بکند، درحالي که غفلت از گذشته فرد به معناي ناديده گرفتن ويژگي هاي شخصيتي او است که براساس آن سال ها زندگي کرده است و نمي توان اميدوار بود که در آينده مانند گذشته عمل نکند.
براي رسيدن به شناخت درست بايد سير زندگي فرد را از گذشته تا کنون واقع بينانه بررسي کرد.