بخل عبارت است از خسيس بودن در جايي كه بايد خرج كرد و ندادن آنچه را كه بايد داد و آن طرف تفريط است و افراط آن، اسراف است، كه عبارت است از:
خرج كردن آنچه نبايد خرج كرد و اين دو طرف، مذموم است و وسط آنها، كه صفت جود و سخا بوده باشد پسنديده و محمود است.
مخفي نماند كه صفت بخل، نتيجه محبت دنيا و ثمره آن است و اين، از جمله صفات خبيثه و اخلاق رذيله است.
و خداي تعالي ميفرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما اتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيرا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيمَه»[1] خلاصه معني آنكه: «گمان نكنند كساني كه بخل ميورزند به آنچه خدا از فضل خود به ايشان عطا فرموده، كه اين خير ايشان است بلكه اين شرّ است از براي ايشان و زود باشد كه در روز قيامت آنچه را بخل كردهاند طوق شود و به گردن ايشان افتد» و حضرت رسول - صلّي اللّه عليه و آله - فرمود كه: اصلاً و ابداً دور بخل نگرديد كه آن هلاك كرد كساني را كه پيش از شما بودند و ايشان را بر اين داشت كه خون يكديگر را ريختند و آنچه بر ايشان حرام بود حلال شمردند» و از آن حضرت روايت شده است كه: «بخل، دور است از بهشت و نزديك است به آتش و جاهل سخي محبوبتر است نزد خدا، از عالم بخيل» و فرمود كه: «بخل، درختي است كه: ريشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضي از شاخهاي خود را به دنيا آويخته است. پس هر كه به شاخي از آن چنگ زند او را داخل آتش ميكند. آگاه باشيد كه بخل، ناشي از كفر است و عاقبت كفر آتش است» و نيز از آن سرور روايت شده است كه اگر كسي از شما بگويد كه بخيل بهتر است از ظالم. جوابش اين است كه چه ظلمي بدتر است در نزد خدا از بخل. قسم ياد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود كه بخيل را داخل بهشت نكند». «شخصي در جهاد در خدمت آن حضرت كشته شد زني بر او ميگريست و ميگفت: «وا شهيداه» حضرت فرمود كه: چه ميداني كه او شهيد است؟ شايد كه او سخن بيفايده ميگفته يا بخيل بوده». روزي آن بزرگوار مردي را ديد كه پرده كعبه را گرفته ميگويد: «خدايا به حرمت اين خانه، گناه مرا بيامرز. حضرت فرمود: بگو ببينم چه گناه كردهاي؟ عرض كرد كه:
گناه من بزرگتر از آن است كه بگويم. فرمود كه: گناه تو بزرگتر است يا زمين؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است يا كوهها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است يا درياها؟ گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظمتر است يا آسمانها؟ گفت: گناه من. فرمود:
گناه تو اعظم است يا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است يا خدا؟ گفت:
خدا اعظم و اعلي و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض كرد:
يا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقيري رو به من ميآيد كه از من چيزي بخواهد گويا شعله آتشي رو به من ميآورد. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان. قسم به آن خدائي كه مرا به هدايت و كرامت برانگيخته است كه اگر ميان ركن و مقام بايستي و دو هزار سال نماز كني و اين قدر گريه كني كه نهرها از آب چشم تو جاري شود و درختان سيراب گردند و بميري و بخيل باشي خدا تورا سرنگون به جهنم ميافكند» و روايت شده است كه: «دو ملك موكلاند كه در هر صباحي ندا ميكنند كه خداوندا مال هر بخيل را تلف كن و هر كه انفاق كند، عوض به او كرامت كن» و اخبار در مذمّت صفت بخل، بيحد و خارج از حيّز عدّ (شمارش) است، با اين كه خود اين صفت، در بردارنده ي مفاسد بيشمار در آخرت و دنياست. حتي اينكه تجربه شده است كه نگاه كردن به روي بخيل، دل را ميگيرد و آن را تاريك ميكند و ديده شده است كه: هر كه لئيم و بخيل است، در نظرها خوار و ذليل است.
همچنان كه پيشواي اهل كرم حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «بخل، صاحب خود را حقير و بي ارزش ميكند» و از بخل و خساست، حيثيت و آبروي انسان بر باد فنا ميرود. بلكه همچنان كه آن حضرت تصريح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخيل با او دشمن و هيچ بخيلي را در عالم دوستي نيست. اهل و عيالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش ديده بر راه وفات او نهاده و آن مسكين بيچاره، با وجود توانايي، به سختي و با وسعت بسيار، به تنگي ميگذراند. زندگاني او در دنيا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه اغنياست. در دنيا خوار و ذليل و در عقبي به عذاب اليم گرفتار.
معالجه مرض بخل
بدان كه: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمي و عملي است اما علم، پس آن است كه: آفت بخل را بداند و فايده جود و كرم را بشناسد و بعد از آنكه طالب علاج اين مرض باشد، بسيار ملاحظه آثار و اخباري كه در مذمت بخل و مدح سخاوت رسيده بكند و «وعده و وعيدي» كه بر اين دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخيلان و تنفّر مردم را از ايشان مشاهده نمايد.
و بداند كه: از براي او خانه ديگري غير از اين خانه نيز هست، كه خواه نا خواه بايد به آنجا برود و در آنجا نيز احتياج دارد و قدري را كه پيش مي فرستد و ذخيره مي نمايد در روز درماندگي به كارش مي آيد و اعتماد بر فرزندان نكند. تو در باره پدر و مادر ببين چه كردي كه فرزندان در باره تو كنند.
به دختر چه خوش گفت بانوي ده كه روز نوا برگ سختي بنه
خور و پوش و بخشاي و راحت رسان نگه مي چه داري ز بهر كسان
به دنيا تواني كه عقبي خري بخر جان من ورنه حسرت بري
زر و نعمت اكنون بده كان توست كه بعد از تو بيرون ز فرمان توست
پريشان كن امروز گنجينه چيست كه فردا كليدش نه در دست توست
تو با خود ببر توشه خويشتن كه شفقت نيايد ز فرزند و زن
كسي گوي دولت ز دنيا برد كه با خود نصيبي به عقبي برد
غم خويش در زندگي خور كه خويش به مرده نپردازد از حرص خويش
به غمخوارگي چون سرانگشت من نخارد كسي در جهان پشت من
درون فرو ماندگان شاد كن ز روز فروماندگي ياد كن
و چون اين مراتب را دانستي خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم كن و دل از مال بركن و پيوسته بخشش كن و احسان به فقرا بنماي، تا اينكه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود.
و طالب صفت سخاوت بايد كه چون اراده عطائي كند در آن توقّف نكند، كه شيطان لعين در مقام وسوسه در آيد و او را وسوسه كند و از فقر و كم شدن سرمايه بترساند.
و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بي غم كردن نفس خود برآيد و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نيك و ستايش دور و نزديك را به نظر در آورد و بسيار در اينها و در نام نيك سخاوتمندان تأمّل كند تا از اين راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود.
و نفس او في الجمله در بخشش مطيع گردد و اگر چه عطاي به اين قصد هم از صفات رذيله است و حقيقت سخاوت نيست، - چنان كه ذكر خواهد شد وليكن اين مانند آن است كه: چون طفل را ميخواهند از شير بگيرند و پستان را از ياد او ببرند او را به گنجشك و امثال آن مشغول ميكنند و شكي نيست كه: گنجشكبازي، كمال طفل نيست و ليكن بعد از علاج، شوق او به گنجشك ميشود. پس درباره اين شخص هم ضرر ندارد كه ابتدا دل خود را به اين قصدها شاد كند تا علاقه مال از دل او تمام شود، آن وقت در صدد تصحيح قصد و نيّت خود برآيد.
مخفي نماند كه عمده در علاج اين صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستي مال دنيا است، پيش از دوستي امور ديگر، كه بر احسان مترتب ميشود و سبب دوستي مال، يا محبت لذتها و شهوت هاي دنيوي است كه به وسيله مال به آنها ميتوان رسيد.
يا به ضميمه طول امل(آرزو)، يا به جهت نگاهداري و ذخيره كردن از براي اولاد است. يا بدون سبب، خود مال را دوست دارد از حيثيّت آنكه مال است. همچنان كه ميبينيم كه بعضي از پيران كار افتاده اين قدر مال دارند كه آنچه اميد به عمر خود دارند كفايت ايشان را ميكند و اموال بسيار زياد ميماند و فرزندي هم ندارند كه عاقبت انديشي او را كند. با وجود اين، شب و روز در سعي و زحمت از پي تحصيل مال و بر روي هم نهادن آناند.
و چه بسيار باشد كه بر خود سخت گيري بسيار كنند و به مشقّت بگذرانند. بلكه از دادن خمس و زكوه خود داري نمايند و به خرج كردن ديناري در علاج بيماري خود راضي نشوند و چنين كسي عاشق درهم و دينار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اينكه ميداند كه به زودي ميميرد و دشمنان او مال او را غارت ميكنند، ديناري به مصرف دنيا، يا آخرت خود نميرساند و اين مرضي است كه معالجه آن در بسيار مشكل است، به خصوص در ايام پيري، زيرا كه اين مرض در اين وقت مزمن شده است و قوّت گرفته و بدن ضعيف شده است و مقاومت با مرض نميكند و چنين كسي در نهايت ضلال و گمراهي و مصداق «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الاخِرَه»[2] است. بلكه هر كه فرقي ميان سنگ و مال بيشتر زا اندازه نياز ببيند، جاهل و احمق و نادان مطلق است.
زر از بهر خوردن بود اي پسر براي نهادن چه سنگ و چه زر و چنين كسي بايد تأمل كند كه تفاوت مالي كه خرج نكني و به كار تو نيايد با خاك صحرا و آب دريا و سنگ كلوخ چه چيز است؟ چنان فرض كن كه در زير خانه تو خمهاي پر از طلا و نقره مدفون است، چون تو خرج نكني با خاك چه فرق دارد؟ و حال اينكه اگر آن را در زير هزار سنگ پنهان كني روزگار آن را به باد يغما خواهد داد.
[1] . آل عمران، آيه 180.
[2]. سوره حج، آيه 11.@#@
خواه بنه مايه و خواهي بباز كانچه دهند از تو ستانند باز
و اگر سبب آن حب شهوات و طول امل باشد بايد معالجه آن را به آنچه در حرص و قناعت گفتيم و آنچه در علاج طول امل گفتيم بايد نمود و اگر جمع مال به جهت اولاد و فرزندان باشد اين نيست مگر از بياعتقادي و بيخردي، زيرا كه: پروردگاري كه اولاد را آفريده روزي نيز به جهت ايشان مقرّر كرده است.
يكي طفل دندان برآورده بود پدر سر به فكرت فرو برده بود
كه من نان و برگ از كجا آرمش مروت نباشد كه بگذارمش
چو بيچاره گفت اين سخن پيش جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت
مخور گول ابليس تا جان دهد هر آن كس كه دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز كه روزي رساند تو چندان مسوز
ديده عبرت بگشاي و بنگر چقدر كسان كه در كودكي پدر را از دست داده اند و هيچ مالي براي ايشان به جا نمانده با وجود اين، بسيار حال و ثروت ايشان از كساني كه اموال بسيار از پدر به جهت ايشان مانده بهتر و بيشتر است. كم كسي را ميبينيم كه آنچه دارد به واسطه ارث پدر بوده باشد و حال اينكه فرزند اگر صالح و پرهيزكار بوده باشد خداوند به وجهي بهتر كفايت و كارسازي او را بكند و اگر فاسق و تباه روزگار باشد، آن مالي را كه تو به زحمت و دردسر جمع كردهاي و نخوردهاي صرف لهو و لعب و معصيت خدا خواهد نمود و گناه او به تو خواهد رسيد
برگرفته از كتاب:معراج السعاده - ملا احمد نراقي, ص 228