ظلم در اصل لغت، به معني كار بيجاكردن، و تعدّي نمودن از حد وسط است. و ظلم به اين معني، جامع همه رذايل، و مرتكب شدن هر يك از قبايح شرعيه و عقليه را شامل مي شود. و اين، ظلم به معني اعمّ است.
و براي ظلم، معني ديگري نيز هست كه عبارت است از: ضرر و اذيّت رسانيدن به غير، از قبيل: كشتن و يا زدن، يا دشنام و فحش دادن، يا غيبت او را كردن، يا مال او را به غير حق تصرف كردن و گرفتن، يا غير اينها از كردار يا گفتاري كه باعث اذيّت غير باشد.
و اين، ظلم به معني اخص است.
و بيشتر آنچه در آيات و اخبار، و عرف مردم ذكر ميشود اين معني مراد است. و باعث اين ظلم، اگر عداوت و كينه باشد از نتايج قوه غضبيّه خواهد بود. و اگر موجب آن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذايل قوه شهويّه محسوب خواهد شد.
به هر حال، به اجماع همه طوايف عالم، و به اتفاق همه اصناف بشر، ظلم از همه معاصي بزرگتر، و عذاب آن شديد تر، و پشيماني آن بيشتر، و وبال آن بالاتر است. در جاهاي زيادي از قرآن بر ظالمين لعن شديد وارد، و در احاديث متواتره ذمّ عظيم و تهديد بر آن ثابت است. و اگر هيچ تهديدي بر آن نباشد، همين آيه مبارك براي طايفه ظالمين كافي است كه پروردگار جبّار ميفرمايد:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلا عَمَّا يَعمَلُ الْظّالِمُونَ انَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الابْصارُ مُهْطِعينَ مُقْنِعي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ افْتِدَتُهُمْ هُواءٌ»[1] .
خلاصه معني آن كه: «گمان مكن كه پروردگار، غافل است از كرده ظالمان و ستمكاران نه چنين است، و اين مهلتي كه به ايشان داده به جهت آن است كه: عذاب و سزاي عمل ايشان را به روزي اندازد كه در آن چشمها به كاسه سر ميجهد. و همه مردمان در آن روز شتابان خواهند بود. يعني از حيراني و سرگرداني آرام و سكون نخواهند داشت و به هر طرف خواهند دويد. و چشمهاي ايشان باز خواهد ماند، و قدرت نخواهند داشت كه: چشمهاي خود را به هم گذارند. و دلهاي ايشان از شدّت خوف و فزع، پريده خواهد بود و از عقل و هر چيزي خالي خواهد بود». و باز حق - سبحانه و تعالي - ميفرمايد: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اي مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»[2] يعني: «زود باشد بدانند آنان كه ظلم و ستم كردند، كه بعد از موت بازگشت ايشان به كدام مكان خواهد بود». آري: بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود. و ستم بر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قيامت، نيست مگر از حمق و سفاهت.
مكن بد كه بد بيني اي يار نيك كه نايد ز تخم بدي بار نيك
از كامل كننده مكارم اخلاق، و مبعوث بر همه آفاق، پيامبر اكرم ـ صل الله عليه و آله ـ مروي است كه: «پستترين و ذليلترين خلق در نزد خدا كسي است كه: امر مسلمانان در دست او باشد و ميان ايشان به راستي رفتار نكند». و در حديثي ديگر از آن سرور مروي است كه: «ظلم و جور كردن در يك ساعت، بدتر است در نزد خدا از شصت سال گناه». و فرمود كه: «هر كه از انتقام و مكافات بترسد، البته از ظلم كردن باز ميايستد». چون منتقم حقيقي البته انتقام هر ظلمي را ميكشد. و مكافات ظالم را به او ميرساند.
چو بد كردي مباش ايمن ز آفات كه واجب شد طبيعت را مكافات
از جانب خداوند معبود، وحي به حضرت داود رسيد كه: «به اهل ظلم بگو: مرا ياد نكنند كه بر من واجب است ياد كنم هر كه مرا ياد بكند. و ياد كردن ظالمين، به لعن كردن ايشان است.
در هنگامي كه حضرت سيّد سجاد - عليه السّلام - را وفات رسيد به حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود كه: «زنهار، اي فرزند كه ظلم نكني بر كسي، كه دادرسي به غير از خدا نداشته باشد». زيرا كه او را چون كسي ديگر نباشد، دست به درگاه مالك الملوك بر ميدارد و منتقم حقيقي را بر سر انتقام ميآورد. هان، هان اي آنكه زمام اختيار مردم در دست داري تا بيچارگان بيكس را نيازاري، كه كس بيكسان در مقام آزار تو برآيد.
دردمندان بلا زهر هلاهل نوشند قصد اين قوم خطا باشد هين تا نكني
منجنيق آه مظلومان به صبح زود گيرد ظالمان را در حصار
از حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - مروي است كه: «هيچ كس نيست كه به ديگري ظلم كند مگر اينكه خدا به آن ظلم او را ميگيرد، در جان يا مال او». مردي كه مدتي فرماندار محلي بود به خدمت آن امام بزرگوار عرض كرد كه: «آيا توبه اي براي من هست؟ فرمود نه، تا هر كه بر ذمّه تو حقي دارد به او برساني». و نيز از آن حضرت روايت شده است كه: «آنچه مظلوم از دين ظالم ميگيرد بيش از آن چيزي است كه ظالم از مظلوم ميستاند». و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - منقول است كه: «در تفسير قول خداي - عزّ و جلّ - «انَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» 89: 14 فرمودند كه: پلي بر صراط هست كه از آن نميگذرد بندهاي كه بر گردن او مظلمه باشد(بنده اي كه به مردم ظلم كرده و حق آنها را گرفته باشد». و فرمود كه: «هيچ ظلمي شديدتر و بدتر از ظلمي نيست كه بر كسي باشد كه ياوري بجز خداوند قهار نيابد». و نيز فرمود كه: «هر كه بخورد مال برادر خود را به ناحق و به او رد نكند، خواهد خورد در روز قيامت جرقه اي از آتش دوزخ را». و از آن جناب مروي است كه: «پروردگار عالم - جلّ شأنه - وحي فرستاد به پيغمبري از پيغمبران، كه در مملكت پادشاه جبّاري بود، كه برو به نزد اين مرد جبّار و به او بگو كه: من تو را وانداشتهام براي ريختن خون بيگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تورا صاحب اختيار كردم به جهت آنكه صداهاي مظلومان را از درگاه من بازداري.
و نالههاي ايشان را كوتاه كني. من نخواهم گذشت از ظلمي كه بر احدي شود، اگر چه از جمله كفّار باشد». آري: پادشاهي، حكم شباني دارد، كه آفريدگار عالم او را بر رعيّت گماشته و از او محافظت ايشان را خواسته. و چنانچه اندكي در حفظ و حراست ايشان سهل انگاري و مسامحه نمايد به زودي دست او را از شباني ايشان كوتاه فرمايد و در روز محاسبه روز قيامت حساب جزء جزء را از او ميطلبد.
ميازار دهقان به يك خردله[3] كه سلطان، شبان است و دهقان گله
چو پرخاش بينند و بيداد از او شبان نيست، گرگ است، فرياد از او
شهي كه حفظ رعيت نگاه ميدارد حلال باد خراجش كه مزد چوپاني است
و گر نه راعي خلق است, زهر مارش باد كه هر چه ميخورد از جزيه مسلمانيست
و نيز از آن حضرت مروي است كه فرمود: «هر كه بدي كند با مردمان و بر ايشان ستم روا دارد، اگر به او بدي كنند و ستمي به او برسد نبايد ناراحت شود، چون فرزند آدم، آنچه را ميكارد درو مي كند و هيچ كس از تخم تلخ، ميوه شيرين برنميدارد. و تخم شيرين، بار تلخ نميدهد».
اگر بد كني چشم نيكي مدار كه هرگز نيارد گز، انگور بار
مپندارم اي در خزان كشته جو كه گندم ستاني به وقت درو
چه عجب نيست از بسياري از أبناء زمان، كه انواع ظلم و ستم از ايشان به بيچارگان ميرسد و اگر روزي ورق زمانه برگردد و دست ايشان از ظلم كوتاه شود، و روزگار در صدد مكافات برآيد، آه و ناله ايشان از ثريا ميگذرد. و زبان شكوه خالق و خلق را ميگشايد. و بر كساني كه اگر شفاعت مظلومي را در نزد ايشان ميكرد به هيچ گونه قبول نميكردند، اعتراض ميكنند و ايشان را ملامت و سرزنش مينمايند كه آخر، چنين ظلمي بر ما ميشود، و تو چنين ساكت نشستهاي چرا گريبان چاك نميكني و بر سر، خاك نميريزي و شورش و غوغا نمينمائي؟
ببري مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فرياد بر آري كه مسلماني نيست
برگشت اثر هر ظلمي، به خود ظالم يا به اولاد او
و غافل است از اينكه: هر ظلمي كه از كسي سرزد، البته روزگار، اثر آن را به او ميرساند.
همچنان كه حضرت صادق - عليه السّلام - فرمودند كه: «هركه ستم كند، خداوند عالم مسلط ميسازد بر او كسي را كه ظلم كند بر او، يا بر اولاد او، يا بر اولاد اولاد او.
(بلي: كجا با عدل خداوند عادل جمع ميشود كه: زور مندي، زير دستي را بيازارد، و دست آن بيچاره از مكافات او كوتاه باشد. و حضرت ملك الملوك بر آن مطلع باشد و در صدد انتقام او برنيايد؟
مكن خيره بر زير دستان ستم كه دستي ست بالاي دست تو هم
ستمگر جفا بر تن خويش كرد نه بر زيردستان دلريش كرد
مها زورمندي مكن با كهان كه بر يك نمط مينماند جهان
راوي گويد: چون حضرت چنين فرمودند، من عرض كردم كه: آن مرد، ظلم ميكند و خدا ظلم را بر اولاد، و اولاد اولاد او مسلط ميسازد؟ فرمود: بلي، خداي - تعالي - ميفرمايد «وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّه ضِعافا خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلا سَديدا »[4] ، خلاصه معني آنكه: بايد بترسند كساني كه هرگاه اولادي از ايشان بماند بيدست و پا، بر ايشان مهربان و ترسناك باشند، پس بايد از خداي بپرهيزند و سخن نيك بگويند». و والد ماجد حقير در جامع السعادات فرموده است كه: «ظاهر آن است كه: مؤاخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادي است كه به ظلم پدران خود راضي بودهاند. يا اولادي كه از ظلم پدر به ايشان اثري رسيده باشد، چون مالي كه به ايشان منتقل شده باشد». و بعضي از علما در سرّ اين، گفته كه: دنيا دار مكافات و انتقام است، و بايد مكافات هر ظلمي در دنيا بشود.
[1] . سوره ابراهيم، آيه41و42 .
[2] . سوره شعراء، آيه 227 .
[3] . «خردل»، گياهى است كه برگهايش شبيه برگ ترب اما كوچكتر، و دانههاى ريز و قهوهاى رنگ دارد، (در اينجا مراد، دانههاى آن است).
[4] . سوره نساء، آيه 9 .
@#@ گو بعضي از آن به روز قيامت افتد. و اين انتقام هم از براي ظالم فايده دارد هم از براي مظلوم، اما از براي ظالم، به جهت اينكه: چون اين را شنيد و مطلع شد كه هر ظلمي را در دنيا مكافاتي است، بسا باشد كه از ظلم كردن باز ايستد. و اما از براي مظلوم، به جهت اينكه: او از اطلاع بر اين شاد و خوشحال ميگردد. و علاوه بر ثواب اخروي، خوشحالي در دنيا نيز از براي او حاصل ميشود.
لب خشك مظلوم را گو بخند كه دندان ظالم بخواهند كند
پس آنچه به اولاد، و اولاد اولاد ظالم، از ظلم ميرسد اگر چه ظاهرا بر او ظلم است و ليكن در معني نعمتي است از خدا بر او، كه فايده از براي ديگران نيز دارد. پس هر كه را اندك عقل و شعوري بوده باشد، و دشمن خود و بازماندگان خود نباشد و اعتقاد به مرگ و رسيدن به حساب و ثواب و عقاب روز قيامت داشته باشد البته خود را از ظلم نگاه ميدارد.
و عجب است از قومي كه مرگ را به چشم خود ميبينند و دعواي يقين به «حشر و نشر» و بهشت و دوزخ مينمايند، و احوال اهل ظلم را در دنيا معاينه و ملاحظه مينمايند، و با وجود اين، پيوسته ظلم و ستم به زيردستان و ضعفا مينمايند. و از حكم حاكم عادل، و مؤاخذه مالك الملوك، و ابهت قهر جبّار آسمان ها و زمين ها، نمي هراسند و از رسوائي روز قيامت در حضور ملائكه و انبياء و ساير امت هاي گذشته و آينده انديشه نمينمايند. و از تخويفات و تهديدات پروردگار خود هيچ باكي ندارند.
بلي: «يوم المظلوم علي الظالم اشد من يوم الظالم علي المظلوم» يعني: «روز توانائي و قدرت مظلوم بر ظالم، بسي شديدتر و بالاتر است از امروز كه ظالم قدرت بر مظلوم دارد».
تحمل كن اي ناتوان از قوي كه روزي تواناتر از وي شوي
زنهار، اي ظالم دست نگهدار كه دستي بالاي دست تو هست. بر خود بترس كه تواناتر از توئي در كمين است.
ره پرشكن است پر بيفكن تيغ است قوي سپر بيفكن
پاسخ ظالم در روز قيامت
روز قيامت را به ياد آور. و زمان مؤاخذه را در نظر بگير. و خود را در حضور پروردگار خود ايستاده بين. و آماده جواب ظلم و ستم بر بيچارگان شو. و جواب آنها را مهيّا كن.
پس اي كساني كه زمام اختيار بندگان خدا را در دست داريد و لباس مهتري و سروري در بر كردهايد ياد آوريد روزي را كه: در دادگاه بزرگترين فرمانروا و حاكم و سلاطين عدالت گستر، به لباس زيباي آمرزش ارجمند، و به تاج درخشان كرامت سر بلند گردند، مبادا شما لباس نا اميدي در بر، و خاك مصيبت بر سر، اشك حسرت از ديده بباريد. و دست ندامت بر سر زنيد.
خطا بين كه بر دست ظالم برفت جهان ماند و او با مظالم برفت
و زماني كه از فكر آخرت، و روز حسرت و ندامت فارغ شديد احوال دنياي خود را ملاحظه نمائيد. و مفاسد دنيويّه ظلم و ستم را متذكّر گرديد، و بدانيد كه: عاقبت آن نيست مگر اينكه: قوّت و قدرتي كه حضرت ربّ العزه داده به نكبت و بدبختي آن باز ميگردد.
چنان كه والي مملكت عدالت، و زينت دهنده ي تخت كشور ولايت فرمود كه: «هيچ سلطاني نيست كه خداي - تعالي - او را قوّت و نعمتي داده باشد و او به وسيله آن قوّت و نعمت بر بندگان خدا ظلم كند، مگر اينكه بر خداي - تعالي - لازم است كه: آن قوّت و نعمت را بازگيرد. نميبيني كه خداي - تعالي - ميفرمايد: «انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّروُا ما بِانْفُسِهِمْ» 13: 11 يعني: «به درستي كه خداي - تعالي - تغيير نميدهد آنچه با طايفهاي هست از شادي و دولت، يا رنج و محنّت، تا آنكه ايشان نيّات و اعمال خود را تغيير بدهند». و هم از سخنان سر تا پا هدايت آن حضرت است كه: «بالظلم تزول النعم» يعني: به سبب ظلم، نعمتها زايل ميگردد، و به نكبت مبدّل ميشود. و به شومي آن، احوال ملك و مملكت خوار، و تخت و دولت سرنگون ميگردد. و پادشاهي به واسطه عدالت، با كفر پاينده ميشود. و با وجود ايمان، با ظلم و ستم نميماند.
آه مظلوم
آري: چه بسا باشد كه ستمكار ظالم، ظلمي بر بيچاره اي كند كه در چاره جوئيش از هر جا بسته. و دست اميدش از همه جا گسسته ميشود. ناچار شكوه و داد خواهي به درگاه پادشاهي برد كه ساحت رحمتش گريزگاه بيپناهان، و غمخواري مرحمتش فريادرس دادخواهان است. مير ديوان عدلش به دادخواهي گداي بي سروپائي خسرو تاجداري را دست اقتدار در زير تيغ انتقام مينشاند. و سرهنگ سياستش براي خاطر پريشاني، سلطان والا شأني را پالهنگ(ريسمان) عجز در گردن افكنده و به پاي دار مكافات ميدواند.
نخفته است مظلوم، ز آهش بترس ز دود دل صبح گاهش بترس
نترسي كه پاك اندروني شبي برآرد ز سوز جگر يا ربي
چراغي كه بيوه زني برفروخت بسي ديده باشي كه شهري بسوخت
پريشاني خاطر دادخواه براندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداست كه نتواند از پادشه داد خواست
از حضرت صادق - عليه السّلام - روايت شده است كه: «بترسيد از ظلم كردن، به درستي كه: دعاي مظلوم به آسمان بالا ميرود و به محل استجابت ميرسد». گويند: يكي از پادشاهان با هوش كه از تير دعاي خسته دلان مي ترسيد، دستور داده بود كه: «اين دو بيت را بر بساط وي نقش كرده بودند كه روز و شب در نظر وي باشد:
لا تظلمن اذا ما كنت مقتدرا فالظلم مقدره تفضي إلي الندم
تنام عيناك و المظلوم منتبه يدعو عليك و عين اللّه لم تنم
يعني: هرگز، ظلم مكن در وقت توانائي، كه آخر آن ندامت و پشيماني است، زيرا كه: در دل شبها چشم تو در خواب استراحت، و مظلوم با ديده بيخواب لب او به نفرين تو باز است. و ذات پاك خداوند عادل از خوابيدن مبرّا، و ناله مظلومان را شنواست».
به زودي انتقام خداوند كه ناشي از عدالت اوست, به جانبداري آن مظلوم شمشير غضب كشيده و سزاي آن را در كنارت قرار دهد.
اگر زير دستي برآيد ز پاي حذر كن ز ناليدنش بر خداي
گرفتم ز تو ناتوانتر بسيست تواناتر از تو هم آخر كسيست
و با وجود همه اينها، خود ظلم و ستم باعث پريشاني مردم، و موجب ويراني مملكت ميگردد.
چنانچه حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمودهاند كه: «آفت العمران من جور السلطان» يعني: «خرابي معمورهها، از جور و ستم پادشاه است».
و در جايي ديگر ميفرمايد: «من ظلم رعيته نصر اعدائه» يعني: «هر كه بر رعيت خود ظلم كند ياري دشمنان خود كرده». فراخي در آن مرز و كشور مخواه كه دلتنك بيني رعيت ز شاه دگر كشور آباد بيند به خواب كه بيند دل اهل كشور خراب. علاوه بر آنچه مذكور شد، نام آن ستمكار در اطراف و اقطار، به ظلم و ستم اشتهار مييابد و دل نزديك و دور از او متنفر مي شود و سالهاي سال و قرنهاي بيشمار بدنامي و رسوائي در خاندان او ميماند. و در روزگاران، او را به بدي ياد ميكنند، و چه زيانكاري از اين بدتر و بالاتر است.
اعانت به ظالم و راضي شدن به كار او
و بدان كه ظلم و ستم، مذموم، و فاعل آن در دنيا و آخرت معذّب و ملامت شده است. و همچنين هر كه اعانت كند ظالمي را در ظلمي كه ميكند، يا راضي به فعل و عمل او باشد، يا سعي در برآمدن مقاصد او كند، او نيز مثل ظالم است در گناه و عقوبت.
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - روايت شده است كه: «هر كه ظلم كند، و هر كه ياري ظالم كند، و هر كه راضي به ظلم او باشد، هر سه ظالمند و در ظلم شريكاند». و فرمود: «هر كه اعانت كند ظالمي را در ظلمي كه ميكند، خدا ظالمي را بر او مسلّط ميسازد كه او را ظلم كند. و او هر چه دعا كند به اجابت نرسد. و بر ظلمي كه بر او ميشود اجري از براي او نباشد». روايت شده است كه: روزي سيد رسل - صلي اللّه عليه و آله - فرمودند كه: «شرّ الناس المثلث» يعني: «بدترين مردمان «مثلث» است. عرض كردند كه «مثلث» كيست؟ فرمود:
كسي است كه سعايت و بدگوئي كسي را در نزد پادشاه و امراء و حكّام جور كند، كه او سه نفر را هلاك كرده:
اول: خود را به جهت معصيتي كه نموده.
دوم: آن پادشاه، يا امير را به جهت ظلمي كه به آن مظلوم نموده.
سوم: آن مظلوم را در دنيا هلاك كرده، به جهت اذيّتي كه به او رسانيده، و تضييع حق او كرده». فرمود: «هر كه همراه ظالمي برود، از براي اعانت و ياري كردن او، و بداند كه او ظالم است، آن كس از اسلام بيرون رفته و داخل كفر شده است».
و نيز از آن جناب روايت شده است كه: «وقتي روز قيامت شود منادي ندا كند كه كجايند ظالمان و كساني كه شبيه و مانند ظالماناند؟ حتي آن كسي كه قلمي از براي ايشان تراشيده، يا دواتي به جهت ايشان «ليقه» كرده؟ پس همگي را در تابوتي از آهن جمع سازند و در آتش جهنم اندازند». و مراد از «شبيه ظالمان»، كساني هستند كه به ظلم ايشان راضي باشند.
عدالت و فضيلت آن
و مخفي نماند كه ضدّ ظلم به اين معني، عدالت به معني اخص است. و آن عبارت است از: باز داشتن خود از ستم به مردمان، و دفع ظلم ديگران به قدر امكان از ايشان. و نگاهداشتن هر كسي را بر حق خود.
و همچنان كه اشاره به آن شده غالبا مراد از عدالتي كه در اخبار و آيات ذكر ميشود، اين معني است. و شرافت اين صفت خارج از حد توصيف، و فضيلت آن از حدّ شرح و بيان افزون است.
در آيات بسيار و اخبار بيشماري، امر به عدل و داد و مدح و ترغيب بر آن شده، چنان كه حضرت پروردگار - جلّ شأنه - ميفرمايد:
«إنَّ اللَّهَ يَامُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ »[1] يعني: «به درستي كه: پروردگار، امر ميكند به عدالت و نيكوئي با يكديگر كردن.
[1] . سوره نحل، آيه 90 .@#@ و در آيه ديگر ميفرمايد: انَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ انْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ الي اهْلِها وَ اذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ انْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ 4: 58 يعني: «به درستي كه: خدا امر ميفرمايد شما را كه: امانتهاي مردم را به صاحبانش رد نمائيد. و چون در ميان مردم حكم كنيد به عدل و راستي حكم نماييد». و از پيامبر اكرم ـ صل الله عليه و آله ـ است كه: «عدالت كردن در يك ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال، كه جميع روزهاي آن را روزه بدارد. و همه شبهاي آن را به عبادت و طاعت احيا نمايد». و نيز آن حضرت فرموده كه: «هر صاحب تسلّطي داخل صبح شود و قصد ظلم با احدي نداشته باشد حق - تعالي - جميع گناهان او را ميآمرزد». و از حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - روايت شده است كه: «هيچ ثوابي نزد خداي - تعالي - عظيمتر نيست از ثواب سلطاني كه به صفت عدل موصوف، و مردي كه شيوه او نيكوئي و معروف باشد».
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - مروي است كه: «عدالت در دهان پادشاهي كه شيريني آن را يافته باشد از شهد و شكر شيرينتر، و در مشامش از مشك اذفر و عنبر خوشبوتر است». و نيز از آن سرور نقل شده است كه: «پادشاه عادل، بيحساب داخل بهشت گردد».
خلاصه اينكه فوايد بسيار اخروي و ثواب هاي عظيم صفت خجسته عدل و دادخواهي بالاترين فوايد و از «فواضل» باقيات صالحات است.
گر عدل كردي در اين ملك و مال به مال و به ملكي رسي بيزوال
خدا مهربان است و بس دادگر ببخشا و بخشايش حق نگر
فوايد دنيوي عدالت
و اما فوايد دنيوي عدالت بيشتر از آن است كه به وسيله قلم بتوان آن را شرح داد. و در دفتر و نامه بتوان آن را بيان نمود. و چند فايده آن قلمزد خامه دو زبان ميگردد.
اول آنكه: به عقل و نقل و تجربه و عيان ظاهر و روشن است كه: اين شيوه پسنديده مايه تحصيل دوستي نزديك و دور، و باعث رسوخ محبّت فرمانفرما در دلهاي سپاهي و عموم مردم است.
شهر و سپه را چو شوي نيكخواه نيك تو خواهد همه شهر و سپاه
دوّم آنكه: به اين صفت خجسته نام نيك پادشاه در اطراف و اكناف عالم مشهور، و تا صفحه قيامت به بلند نامي مذكور ميگردد. و هر لحظه دعاي خيري عايد روح بزرگوارش ميشود.
سوم آنكه: شيوه عدالت و دادخواهي، باعث دوام و خلود سلطنت ميگردد، چون دولت سراي پادشاهان را پاسباني از اين هشيارتر، و كاخ «رفيع البنيان» سلاطين را نگاهباني از اين بيدارتر نيست.
عدل باشد پاسبان نامها ني به شب چوبك زنان بر بامها
جناب مستطاب امير المؤمنين - عليه السّلام - ميفرمايد: «از ملوك و فرماندهان، هر كس كه به عدل و داد عمل كند خداي - تعالي - دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد. و هر كه جور و ستم نمايد به زودي او را هلاك گرداند».
و نيز از كلمات آن حضرت است: «حسن السياسه يستديم الرياسه» يعني: «نگاهداري رعيّت بر وجه نيكو كردن، باعث دوام رياست، و بقاي آن ميگردد».
چهارم آنكه: «خصلت» كريمه دادگري و صفت خجسته رعيّت پروري سبب خوشي احوال روزگار، و باعث آبادي هر كشور و ديار است.
حتي اينكه حسن نيّت پادشاه را نيز در اين معني تأثيري عظيم، و دخلي تمام است.
چنان كه كلام صدق نظام امير المؤمنان - عليه السّلام - بدان تصريح فرموده كه: «اذا تغيّرت نيّه السلطان تغيّر الزمان» يعني: «چون نيّت پادشاه، از نيكي منحرف گردد، احوال زمانه فاسد، و اوضاع روزگار تباه ميگردد».
پنجم آنكه: پادشاه كشوري كه به عدالت مشهور گردد چه بسا باشد كه پادشاهان ساير ممالك را «رگ تعصب» به حركت آمده ايشان نيز طريقه دادگستري و رعيّت پروري پيشنهاد خود ساخته و او نيز در ثواب همه اينها شريك خواهد بود. و باشد كه سپاهي و رعاياي ساير ممالك، به واسطه عدالت اين پادشاه، بلاد خود را به كاركنان او سپارند، و به واسطه عدالت، مملكت وسيع گردد.
ششم آنكه: پادشاهي كه به عدالت موصوف، و به دادخواهي معروف گرديد، او را در اطراف و اقطار عالم، شأن و شوكتي ديگر، و در نظرها عظمت و ارزشي بيشتر است.
حرمت او در دلها متمكّن، و حشمت و بزرگي او در خاطرها رسوخ ميكند.
و به اين جهت، شاه ولايت پناه فرمودند: «تاج الملك عدله» يعني: «تاج پادشاه، كه به آن سرافراز، و از عالميان ممتاز است، عدالت اوست». و هم از آن جناب مروي است كه: «زين الملك العدل» يعني: «زينت پادشاه، عدالت است».
هفتم آنكه: عدالت و رعيّت پروري، باعث تحصيل دعاي دوام دولت، و خلود سلطنت ميگردد. و همه مردم و تمام خلايق شب و روز به دعاي او مشغول مي شوند و به اين جهت از عمر و دولت برخوردار ميگردد.
آري: آنچه از دعاي رنگ زردان بر آيد از شمشير مردان بر نيايد. و كاري كه از آه فقيران بر آيد از نيزه دليران نيايد.
هشتم آنكه: چون پادشاه، طريقه عدالت را پيشنهاد خود گردانيد همه اصناف عالم فراغ بال به كسب و كار خود مشغول مي شوند و بازار علم و عمل را رونقي تازه، و گلستان شريعت را طراوتي بياندازه حاصل گردد. و به اين جهت صاحب شريعت، حفظ و حراست او را نمايد. همچنان كه مكرر مشاهده ميشود كه هر فرمانروائي كه سعي در حفظ ناموس شريعت نمايد، و آثار دين و ملّت را رواج دهد، دولت او دوام نمايد. بلكه روزگار دراز دولت در دودمان او بماند. و اولاد و اعقاب او ميوه درخت عدالت او را بچينند.
آثار و لوازم عدالت
چون شومي و بد يمني ظلم و ستم، و فضيلت صفت خجسته عدالت معلوم شد، بدان كه: براي صفت عدالت، آثار و لوازمي چند است كه طالب اين صفت را نا چار است كه آنها را داشته باشد و عدالت بدون آنها متحقق نميشود. و اداي دين عدل و رعيّت پروري، و قضاي حق جهانداري و دادگستري موقوف بر رعايت آن امور است.
اول آنكه: در هر حالي از احوال به ذات پاك ايزد متعال متوكل، و به فضل و رحمت بيغايت خداوند - لم يزل و لا يزال - متوسل بوده، توفيق انجام هر مهمي را بر وجه صحيح از درگاه حضرت ربّ الارباب مسئلت نمايد. و تمشيت هر امري را به مشيّت آن جناب، منوط دانسته، و روز و شب به زبان عجز و انكسار از دربار حضرت آفريدگار سلوك راه درست را طلبد.
دوم آنكه: در هر امري از امور، به اندازه مقدور پاس دين شريف اسلام و حفظ احكام آيين خالص را دردل خود داشته باشد، تا در سرزنش مخالفين بر اهل اسلام باز، و زبان طعن و ملامت دشمنان دين را بر خود دراز نگرداند. و چون فرمانروايان و سلاطين، پاس اين معني را بدارند، و در ترويج دين، و اجراي حكم آن اهتمام نمايند، به حكم «الناس علي دين ملوكهم»، احدي از حكّام و عمّال هر ديار، و ساير ساكنين شهرها را، مجال انحراف ورزيدن از آن نباشد. و از بركت دين راست و درست (معتدل)، خانه دين و دنياي خود، و عموم مردم آباد و معمور گردد.
در زمان «سليمان بن عبد الملك» كه در خوردن، حرص زيادي داشت، پيوسته همّت را بر به دست آوردن خوراكي هاي لذيذ صرف ميكرد. و هر حرفي ما بين مردم رد و بدل ميشد بيشتر، از خوردنيها سخن به ميان ميآوردند، و به تحصيل خوردني ها و آشاميدني ها بر يكديگر برتري ميجستند. ولي در دوران «عمر بن عبد العزيز»، كه اغلب اوقات او صرف تلاوت قرآن، و نماز و روزه بود، مردم تتبّع نموده در هر محفلي از عبادات تحقيق ميكردند.
و از يكديگر اين را كه ديشب چند جزء قرآن خواندهاي و چند ركعت نماز گذاردهاي سئوال ميكردند. و از اين معلوم ميشود كه: پادشاه را از عبادت رعايا بهره اي كامل، و نصيبي فراوان حاصل ميشود.
سوم آنكه: فقط به بازداشتن خود از ارتكاب ظلم اكتفا ننمايد، بلكه احدي از رعيّت و سپاهي و كاركنان و گماشتگان را مجال ارتكاب ظلم و ستم ندهد. و به حسن سياست، بساط امن و امان را گسترده، فضاي مملكت و ولايت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار به جاروي عدالت بروبد. چون هر ظلمي كه در ولايت فرمانروائي بر مظلومي واقع شود في الحقيقه دامنگير او ميشود.
بلكه به همين نيز اكتفا ننموده حفظ و حراست اطراف مملكت را از دشمنان بر خود لازم شمارد. و در امنيت راه ها و جاده ها سعي خود را مبذول فرمايد.
چو دشمن خر روستائي برد ملك باج و ده يك چرا ميخورد
حرامي خرش برد و سلطان خراج چه دولت بماند در آن تخت و تاج
چهارم آنكه: چون خواهد زمام اختيار جمعي از رعايا و فقرا را به دست كسي دهد، و احدي را با دادن شغلي و عملي ارجمند سازد، همين به كفايت و كارداني او در ضبط و ربط مخارج و مداخل دفتري اكتفا ننمايد، بلكه ابتدا نقد گوهر او را بر محك امتحان و آزمايش، پاكي و ناپاكي او را امتحان فرمايد. و انصاف و مروّت او را ملاحظه نمايد.
اگر رعيّت را به ظالمي سپارد، در امانتي كه خدا به او سپرده خيانت كرده، و ظلم و ستم را ديگري خواهد كرد، و غبار بدنامي آن بر صفحات چهره او خواهد ماند. و ادعاي مظلومان نيز به او خواهد رسيد.
پنجم آنكه: خاطر شريف را به همين قدر جمع نفرموده و در جستجوي احوال روش او نهايت اهتمام نمايد و كيفيت رفتار او را با رعايا تفحّص فرمايد. هر چه دامن تزوير دراز، در تلبيس و خدعه باز است. و در تفحّص و تجسّس، احتياط نموده از خبرداران خداترس، و آگاهان قوي النّفس خالي از غرض، پرس و جو فرمايد، زيرا كه: چه بسيار باشد كه جمعي را كه گمان مي رود حال او را به صاحب اختيار عرضه نمايند بر شهوت و مال فريفته باشد، زيرا كه: ظالم و شرير پيوسته در رضاجوئي مقربان پادشاه يا امير در تلاش هستند، و به انواع خدمات ايشان را از خود راضي ميدارند.@#@ و باشد طايفهاي كه رشوه قبول نكنند و از اهل تديّن باشند و ضعف نفس و انديشه عاقبت خود، زبان در كام خموشي كشيده يا از عاقبت انديشي از بيان واقع احتياط كنند. بلكه بر فرمانروايان مردم لازم است كه: همچنان كه از جزئيات احوال خود باخبر هستند، نظر اطلاع بر كيفيت اوضاع ساير ولايات دور دست نيز كه حضرت عزّت در زير نگين قدرت ايشان درآورده افكنند.
الحاصل، صاحبان اختيار را از چگونگي سلوك كاركنان خود در هر ناحيه و بخش، از نزديك و دور هميشه مطلع بودن لازم و ضروري است.
تا بود آگاه از احوال هر نزديك و دور بر فراز تخت از آنجا داده ايزد شاه را
و از اين جهت بود كه سلاطين معدلت شعار، و حكام خير آثار را جاسوسان و خبرگيران در اطراف و جوانب ولايات خود بوده، تا ايشان را از احوال گماشتگان ايشان باخبر سازند. و بسيار بود كه به كسي بر ميخوردند و نام و نشان خود را از او پنهان كرده جستجوي احوال مملكت را مينمودند.
ششم آنكه: حشمت فرمانفرمائي و قدرت جهانباني، مانع از دادرسي بيچارگان نشود. و از فرياد دادخواهان روي نگرداند. و از ناله ستمديدگان نرنجد. و تظلّم بيادبانه فقيراني كه خدا امرشان را به او محوّل فرموده گوش دهد. و ناله بيتابانه ضعيفاني كه پروردگار، ايشان را به او محتاج كرده استماع نمايد. جناب مستطاب امير المؤمنين - عليه السّلام - در ايام تمكّن خلافت، روزها كار مردم ار انجام مي داد و شبها به عبادت خداوند مشغول مي شد. بعضي عرض كردند: «يا امير المؤمنين چرا اين همه خود را به زحمت مي اندازي؟ يا روز آسايشي فرمائيد يا شب. فرمود: اگر روز استراحت كنم، كار مردم ناساخته مي ماند و اگر شب آرامم، كار من ناتمام مي ماند».
در عهد داود پيغمبر - عليه السّلام - فرماندهي ظالم بود، خداوند عالم - جلّ شأنه - به حضرت داود - عليه السّلام - وحي فرستاد كه: «برو به نزد آن جبّار و بگو كه: من تو را براي آن سلطنت ندادهام كه مال دنيا بر روي هم جمع كني، بلكه به جهت آن زمام فرمانروائي را به دست تو دادهام كه دادرسي مظلومان كني و نگذاري كه ناله دادخواهي ايشان به درگاه من رسد. به درستي كه من سوگند خوردهام به ذات مقدس خودم كه:
ياري مظلوم كنم و انتقام كشم از كسي كه در حضور او ستم بر مظلومي رفته و او نصرت وي نكرده». و قطع نظر از اخبار، چگونه با مروّت و انصاف جمع ميشود؟ و كجا با مردي و مردانگي ميسازد كه بيرحم و ستمكاري دست تظلّم و تعدّي به گريبان بيچاره بينوائي افكنده باشد، و آه و ناله او را به فلك رسانيده باشد، و اين معني بر كسي ظاهر شود و خداوند عالم او را قدرت بر دفع آن ستم داده باشد و با وجود اين، دل او به درد نيايد و در اعانت آن مظلوم مسامحه كند و آن بيچاره را گرفتار ظلم بگذارد و خود شبها با خاطر جمعي در بستر استراحت آسايد.
هفتم آنكه: بسيار اجتناب نمايد از گذاشتن بدعتي، چون اگر آن بدعت نفعي داشته باشد در اندك زماني خواهد آمد. و تا قيام قيامت بدنامي و لعنت براي او خواهد بود. و همه روزه اثر بدي آن در قبر به او خواهد رسيد. و هر لحظه موجب شدت عذاب او خواهد شد.
هشتم آنكه: چون از احدي خيانت يا خباثتي صادر شود، يا در طريق خدمت، خطاء يا لغزشي سر زند تا ممكن باشد قلم عفو بر آن كشيده و از آن چشم پوشي نمايد. زيرا كه:
عفو جرايم، از اشرف مكارم است.
چنانچه جناب مستطاب امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمودهاند كه: «جمال السياسه العدل في الامره و العفو مع القدره» يعني: «جمال شهرياري و حسن مملكت داري، عدل نمودن در فرمانفرمائي، و با قدرت بر انتقام، عفو فرمودن است». دهم: و آن عمده لوازم، بلكه موقوف عليه همه آنها است، آن است كه: مقصود از مملكت داري و فرمان فرمائي، بدست آوردن خواسته هاي نفسانيّه و پيروي لذّات و شهوات جسمانيّه نباشد. و عنان نفس را از لهو و گناه باز دارد. و همه همّت او بر آسايش و آرايش صرف نگردد.
سكندر كه او ملك عالم گرفت پي جستن كام خود كم گرفت
حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - ميفرمايد كه: «رأس الآفات الوله باللّذّات» يعني: «سر همه آفتها، شيفته شدن به لذّتهاست».
يعني: «چون پادشاه، مشغول لهو و لعب، و مفتون لذّات نفس گردد، و اوقات خود را صرف آن سازد، حكم كن كه ملك آن تباه و ويران خواهد شد».
بلي: آرايش ملك، و پيرايه آن عدالت است. و آسايش سلطان، از آسايش رعيّت هيچ جامه بر قامت شهرياران برازندهتر از لباس عدالت نيست. و هيچ تاجي رخشندهتر از افسر مرحمت نيست.
معالجه مرض ظلم و تحصيل ملكه عدالت
بدان كه: معالجه امراض نفسانيّه، با هر تركيبي از علم و عمل امكان پذير است. پس دفع صفت خبيثه ظلم، و كسب فضيلت عدالت، به وسيله علم و عمل انجام مي گيرد.
امّا علاج علمي، آن است كه: مفاسد دنيويّه و دينيّه ظلم، و فوايد عدل كه ذكر گرديد تأمّل كند، و همه را در دل خود جاي دهد.
و بداند كه: عدالت، موجب نام نيك و محبت دور و نزديك، و دوام حكومت، و نظام و پايه سلطنت، و آمرزش آخرت ميگردد.
بلكه از اخبار استفاده ميشود كه: «بدن فرمانرواي عادل، در قبر متلاشي نمي شود». و به ياد آورد بد نامي ظلم و ستم، و نفرت طبع مردم از ظالم را. و بداند كه: ظلم، باعث تباهي دولت، و ويراني آن ميشود. و دعاي دعا كنندگان در حق او تأثيري نميبخشد.
و تأمّل كند اگر كسي بر او ظلم كند و كسي به داد او نرسد، از براي او چه حالت خواهد بود، آن بيچاره مظلوم نيز همين حال را دارد.
ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است
و از روز درماندگي خود ياد آورد، و به خاطر گذراند زماني را كه: دسترسي به تلافي آن نداشته باشد.
دايم گل اين بستان، شاداب نميماند درياب ضعيفان را در وقت توانائي
و به نظر عبرت بر دنيا و مال دنيا بنگرد. و احوال گذشتگان را به ياد آورد. و به تحقيق بداند كه: ظلم و ستم خواهد گذشت و بجز مظلمه و وبال و بدنامي و رسوايي براي او نخواهد ماند. و سراپاي جهان را سير كند و بيوفائي دنيا را مشاهده نمايد.
هرگز فريفته ثروت و مقام نشوي. و فريب قدرت و مقام را نخوري. چند روز دنيا را ارزش اين را ندارد كه به سبب آن، مرتكب ظلم و ستم شوي. و لذت اين عاريت سرا آن قدر نيست كه به جهت آن دل بيچارگان را افسرده كني.
امّا علاج عملي اين است كه: پيوسته مطالعه اخبار و آثاري كه در ذم ظلم و مفاسد آن، و مدح عدل و فوايد آن، رسيده بكند. و آثار و حكايت سلاطين عادل، و چگونگي عدالت ايشان را مرور نمايد. و با اهل علم و فضل هم نشيني نمايد. و خود را خواه ناخواه از ظلم و ستم منع نمايد. و دادرسي از فقراي مظلوم كند، تا لذّت عدالت را بيابد. و شيريني شهد عدل در كامش درآيد، و اين صفت فاضله، ملكه او گردد.
با اندكي تلخيص از معراج السعاده - ملا احمد نراقي, ص338