شهوت راني عبارت است از: متابعت كردن آدمى قوه شهويه خود را در هر چيزى كه ميل به آن مىكند و آدمى را به آن مىخواند، از: شهوت شكم و فرج و حرص مال و جاه و زينت و امثال اينها.
و بسيارى از علماى اخلاق تخصيص دادهاند آن را به متابعت شهوت شكم و فرج و حرص بر اكل و جماع.
و تفسير اول اگر چه به منشأيّت اين صفت از براى جميع رذايل، كه در طرف افراط قوه شهويه است انسب است و ليكن چون اكثر در مقام بيان آن اكتفا به معنى دوم كردهاند ما نيز به اين طريق بيان مىكنيم و مىگوييم: كه شكى نيست كه اين صفت، اعظم مهلكات بنى آدم است.
و از اين جهت سيد كائنات فرمود كه: (هر كه از شرّ شكم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بديها محفوظ است). و فرمود كه: (واى بر امت من از حلقوم و فرجشان). و نيز فرمودند كه: (بيشتر چيزى كه امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شكم و فرج است).
مفاسد پيروى از شهوت فرج
و اما دوم: كه پيروى شهوت فرج، و حرص بر مجامعت باشد، پس شكى نيست كه خود في نفسه امرى است قبيح و منكر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنكر.
عقل كه كارفرماى مملكت بدن است به واسطه آن مقهور و (منكوب)، و قوه عاقله كه مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب مىگردد. تا كار به جائى مىرسد كه همت انسان بر تمتّع، از (جوارى) و نسوان (مقصور)، و از سلوك آخرت مهجور مىشود.
بلكه بسا باشد كه قوه شهويه چنان غلبه نمايد كه قوه دين را مضمحل و خوف خدا را از دل زايل نموده، آدمى را به ارتكاب فواحش بدارد. و اگر كسى را قوه واهمه غالب باشد اين شهوت او را به عشق بهيمى منجر مىسازد. و آن ناخوشىاى است كه:
عارض دلهاى بيكار، كه از محبت خداوندگار خالى، و از همت عالى برى باشند مىشود.
و بر كسى كه دشمن خود نباشد لازم است كه: خود را از مبادى شهوت كه فكر و نظر كردن باشد محافظت نمايد و احتراز كند، زيرا كه: بعد از هيجان قوه شهويه نگاه داشتن آن صعوبتى دارد. و اين اختصاص به شهوت ندارد، بلكه محبت هر امر باطلى از جاه و مال و اهل و عيال و غير اينها چنين است.
پس اگر آدمى ابتدا در آنها فكر نكند و ملتفت مبادى آنها نشود، دفع آنها در نهايت سهولت و آسانى مىشود. و اگر پيش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد ديگر نگاهداشتن خود امرى است بسيار مشكل.
و مثال آن، مانند كسى است كه: عنان مركبى را در دست داشته باشد و آن مركب بخواهد داخل مكانى شود، ابتدا در نهايت سهولت مىتواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما كسى كه ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند كسى است كه: مركب را رها كند تا داخل جائى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بيرون كشد. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا در اول، به اندك التفاتى ممانعت ميسّر گردد، در آخر به صد جان كندن دست ندهد.
پس كسى كه طالب نجات خود باشد بايد در ابتداى كار، احتياط كند، كه به آخرش مبتلا نشود. و احمق طايفهاى هستند كه: با وجود اينكه شهوت ايشان قوى است باز در صدد تناول غذاها و معاجين مقوّيه باه هستند تا جماع بيشتر كنند. و ايشان مانند كسانى هستند كه مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضى اوقات كه آن سباع از او غافل شوند حيلههايى كنند كه آنها را به هيجان و حمله آورد. و چگونه كسى كه از عقلا محسوب باشد چنين امرى مىكند و حال اينكه علاوه بر مفاسد دينيّه كه بر افراط در وقاع مترتب مىشود به تجربه رسيده كه هر كه منقاد اين شهوت گردد و به تهييج زنان و تجديد ايشان و خوردن غذاهاى مقويه و معاجين (مبهيه) سعى در قوّت و هيجان شهوت نمايد البته لاغر و نحيف، و در اكثر اوقات مريض و ضعيف، و عمر او كوتاه است.
و بسا باشد كه: دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد. و اين شهوت را تشبيه كردهاند:
به عامل ظالمى كه پادشاه او را (مطلق العنان) كند، و او را از ظلم كردن منع نكند. و او به تدريج اموال رعايا را بگيرد تا ايشان را مستأصل كند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد. و به يكباره همه ايشان هلاك شوند، يا از مملكت پادشاه متفرق شده مملكت را ويران گذارند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهويه را بر مملكت بدن مسلط سازد و آن را بر حد اعتدال ندارد جميع مواد صالحه، كه از غذا هم مىرسد و بايد به جميع اعضا منقسم گردد، و بدل ما يتحلّل شود، به مصرف خود مىرساند و همه را منى مىكند، و ساير اعضا بىغذا مىماند، و به تدريج ضعيف مىگردند، و به زودى اجزاى ملك بدن از هم مىپاشد.
و چون آفات اين شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاكت دين و دنيا است، اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده. حتى آنكه در بعضى از روايات رسيده كه: (چون ذكر مرد برخاست دو ثلث عقل او مىرود). و در تفسير قول خداى - تعالى -: (وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ اذا وَقَبَ ،113: 3) وارد شده كه يعنى: از شر ذكر، هرگاه برخيزد يا داخل شود. و حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: (خدا هيچ پيغمبرى از گذشتگان را برنينگيخت مگر آنكه شيطان اميد داشت كه او را به مهلكه زنان افكند و هلاك سازد. و من از هيچ چيز نمىترسم اين قدر كه از زن). و فرمود كه: (بپرهيزيد از فتنه زنان. و اول فتنه بنى اسرائيل به واسطه زنان بود). مروى است كه: (شيطان گفت: زن، نصف لشكر من است، و آن از براى من تيرى است كه به هر جا مىافكنم خطا نمىشود. و زن محرم اسرار من، و رسول من است). زن و اژدها هر دو در خاك به جهان پاك ازين هر دو ناپاك به عزيزان را كند كيد زنان خوار به كيد زن مبادا كس گرفتار و شك نيست كه اگر شهوت فرج نبودى زنان بر مردان تسلط نيافتندى. پس افراط در اين شهوت هلاك كننده فرزند آدم است. هان، هان تا مغرور نگردى به اينكه پيغمبر خدا زنان بسيار خواست.
كار پاكان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير شير آشنايان ره عشق درين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده اگر تمام دنيا از آن او بودى لحظهاى دل او را مشغول نساختى، و ساعتى به فكر آن نپرداختى. چنان آتش شوق و محبت خدا در كانون سينه همايونش افروخته بود كه: اگر گاه گاهى آبى بر آن نريختى، دل او آتش گرفتى، و از آنجا سرايت به جسم مباركش كردى، و اجزاى وجود مسعودش را از هم پاشيدى. و جنبه تجردش چندان غالب بود كه اگر گاهى خار و خس ماديات به دامن او نياويختى يكباره از عالم ماديات گريختى، و طاير روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودى.
به اين جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ايشان مشغول ساختند كه في الجمله التفاتى به دنيا از براى او هميشه باشد و از كثرت استغراق در (لجه بحر) شوق الهى منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد. و به اين جهت بود كه: هرگاه كثرت استغراق، او را فرو گرفتى و از باده انس سرشار گشتى، دست مبارك بر ران عايشه مىزد و مىفرمود:
(كلّمينى يا حميرا اشغلينى يا حميرا) يعنى: (اى عايشه با من سخن گوى، و مرا مشغول دنيا كن). و به اين سبب بود كه بعضى از زوجات آن جناب، كه به تقدير رب الارباب به تزويج آن حضرت آمده بودند در نهايت شقاوت بودند تا به جهت كثرت شقاوت دنيويه آنها غالب باشد و توانند في الجمله مقاومت با جنبه قدسيه آن حضرت نمايند، و روح پاكش را به جانب دنيا جذب نمايند. و چون ايشان آن سيّد انس و جان را مشغول ساختندى فى الجمله آن حضرت به اين عالم التفات مىكرد، وليكن چون جبلّت آن حضرت، انس با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضى بود كه از براى بقاى حيات، خود را به آن مىداشتند هر وقت كه مجالست او با اهل دنيا به طول مىانجاميد دلتنگ مىشد و شكيبائى در او نمىماند و مىفرمود: (ارحنا يا بلال) يعنى: اذان بگوى، و ما را از اشتغال به دنيا راحت انداز. و مخفى نماند كه معالجه افراط در اين شهوت بعد از تذكر مفاسد و يادآورى معايب آن، اين است كه: قوه شهويه را به گرسنگى ضعيف كنى. و آنچه باعث هيجان شهوت مىشود، از: خيال زنان و تصوّر ايشان و نگاه كردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنها احتراز كنى. و اقواى اسباب هيجان اين شهوت، اين چهارتا است. و از اين چهارتا، تأثير نظر كردن و خلوت نمودن بيشتر است. و از اين جهت خداى - تعالى - فرمود:
(قُلْ لِلْمُوْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ ابْصارِهِمْ ،24: 30) يعنى: (به مؤمنين امر كن كه ديدههاى خود را بپوشند). و حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: (نظر كردن، تير زهر آلودى است از تيرهاى شيطان، هر كه خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا، خدا او را عطا فرمايد ايمانى كه حلاوت آن را در دل خود بيابد). و از يحيى بن زكريا پرسيدند كه ابتداى زنا و منشأ آن چيست؟ گفت: (نگاه كردن و آرزو نمودن). يعنى خيال و تصوّر كردن.
و حضرت داود - عليه السّلام - به پسر خود فرمود كه: (اى فرزند من در عقب شير راه برو ولى در عقب زن راه مرو). و ابليس لعين گفته است كه: (نگاه كردن كمان قديم من است. و تيرى است كه هرگز آن را خطا نمىكنم). و چون نظر كردن باعث هيجان شهوت مىشود، شريعت مقدّسه، حرام كرد نظر كردن هر يك از مرد و زن را به ديگرى. و حرام نمود شنيدن مردان و زنان سخنان يكديگر را مگر در حال ضرورت. و همچنين حرام شد نظر كردن مردان به پسران (امرد)، اگر از شهوت باشد. و از اين جهت، بزرگان دين و اخيار در اعصار احتراز مىنمودند از نظر كردن به روى پسران امرد. و به اين سبب بود كه سلاطين اسلام، كه پناه مذهب و دين، و (حصن حصين) شرع و آئيناند، و حكام ديندار و علمائى كه حكم ايشان نافذ بود، در اعصار و (امصار) از تردّد زنان در كوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت، و از اجتماع ايشان در عيدگاهها و مساجدى كه موجب نظر كردن به مردان و مظنه فتنه و فساد مىبود منع مىنمودند.
پس كسى كه در صدد محافظت دين و دنياى خود باشد بايد از نظر كردن به نامحرم و تصور ايشان و تكلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نمايد.
ملا احمد نراقي - برگرفته از معراج السعادة ، ص218و278 و اخلاق شبر- سيد عبدالله شبر، ص219