پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

حرص صفتى است نفسانيّه، كه آدمى را وامى‏دارد بر جمع نمودن زايد از آنچه احتياج به آن دارد. و اين صفت، يكى از شعبه هاي حبّ دنيا، و از جمله صفات مهلكه، واخلاق مضلّه است. بلكه اين صفت خبيثه، بيابانى است كران ناپيدا كه از هر طرف روى به جايى نرسى و وادئى است بى‏انتها، كه هر چند در آن فرو روى عمق آن را نيابى.
بيچاره‏اى كه بر آن گرفتار شد گمراه و هلاك شد. و مسكينى كه به اين وادى افتاد ديگر روى خلاصى نديد، زيرا كه: حريص، هرگز حرص او به جائى منتهى نمى‏شود و به حدى نمى‏ايستد. اگر بيشتر اموال دنيا را جمع كند باز در فكر تحصيل باقى است. و هر چه به دست او آيد باز مى‏طلبد. و آن بيچاره مريض است و نمى‏فهمد. و احمق است و نمى‏داند. چگونه چنين نباشد و حال آنكه مى‏بينيم حريصى را كه هشتاد سال عمر كرده است و فرزندى ندارد و اين قدر از اموال و املاك و خانه و مستغلات دارد كه اگر به فراغت بگذراند صد سال ديگر او را كفايت مى‏كند، و خود يقين دارد كه: بيست سال ديگر عمر او نيست، باز در صدد زياد كردن مال است. و تأمل نمى‏كند كه: فايده آن چيست؟ و چه ثمره دارد؟ اگر از براى خرج است، آنچه دارد گاهى است كه منافع آن وفا به خرج مدت العمر او مى‏كند. و اگر از براى احتياط است، اگر آنچه دارد احتمال تلف مى‏رود هر چه تحصيل كند چنين خواهد بود. پس اگر اين مرض، يا حمق نيست پس چه بلاست؟ و هر كه به اين مرض مبتلا شد خلاصى از آن مرض نهايت اشكال دارد.
و از اين جهت حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمودند كه: هر گاه از براى فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم را ميطلبد. و اندرون او را هيچ چيزى پر نمى‏كند مگر خاك و فرمود كه: آدميزاده پير مى‏شود و دو چيز در او جوان مى‏گردد و قوّت مى‏گيرد: يكى حرص. و ديگر طول امل. و از حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - مروى است كه: حريص بر دنيا چون كرم ابريشم است، هر چه بيشتر بر دور خود مى‏پيچد راه خلاص او دورتر مى‏شود، تا از غصه بميرد بعضى از بزرگان گفته است كه: از عجايب امر آدمى زاده؟ آن است كه: اگر او را خبر دهند كه هميشه در دنيا خواهى بود حرص او بر جمع كردن مال زيادتر نخواهد شد از آنچه حال مى‏داند كه چند صباحى بيش زنده نيست در صدد جمع آن است و اين، از براى هر كه تفحّص كند در احوال مردم ظاهر و روشن است.
ملكه قناعت
ضد صفت حرص، ملكه قناعت است. و آن حالتى است از براى نفس، كه باعث اكتفا كردن آدمى است به قدر حاجت و ضرورت. و زحمت نكشيدن در تحصيل فضول از مال. و اين از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه است. و همه فضائل به آن منوط، بلكه راحت در دنيا و آخرت به آن مربوط است. و صفت قناعت، مركبى است كه:
آدمى را به مقصد مى‏رساند. و وسيله‏اى است كه: سعادت ابدى را به جانب آدمى مى‏كشاند، زيرا كه: هر كه به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زايد نكرد هميشه فارغ البال و مطمئن خاطر است. و حواس او جمع و تحصيل آخرت بر او سهل و آسان مى‏گردد. و هر كه از اين صفت محروم، و آلوده حرص و طمع و طول امل گشت به دنيا فرو مى‏رود، و خاطر او پريشان، و كار او متفرق مى‏گردد. و با وجود اين، چگونه مى‏تواند تحصيل آخرت نمايد و به درجات اخيار و ابرار رسد؟ قناعت سر افرازد اى مرد هوش سرير طمع برنيايد ز دوش و از اين جهت است كه اخبار در مدح قناعت بى‏شمار است.
از حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - مروى است كه فرمود: خوشا به حال كسى كه هدايت به دين اسلام يابد، و به قدر كفاف به او برسد و قناعت كند و فرمود كه: اى مردمان چندان سعى در طلب دنيا نكنيد، كه به هيچ كس نمى‏رسد مگر آنچه از براى او مقدّر شده است. و هيچ بنده‏اى از دنيا نمى‏رود مگر اينكه روزى‏اى كه از براى او مقدّر است به وى برسد و در حديث قدسى وارد است كه: اى فرزند آدم اگر همه دنيا از تو باشد زياده از قوت تو عايد تو نخواهد شد. پس هرگاه من به قدر قوت تو به تو برسانم و حساب او را از ديگرى جويم به تو احسان كرده خواهم بود مروى است كه: موسى از حق - تعالى - سؤال كرد كه كدام يك از بندگان غنى‏ترند؟ فرمود: هر كدام قانع‏ترند. حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: اى فرزند آدم اگر از دنيا آن قدر مى‏خواهى كه كفايت تورا كند، اندك چيزى از آن تورا سير مى‏كند. و اگر زيادتر از كفايت مى‏طلبى، تمام آنچه در دنيا هست تو را سير نخواهد كرد، و كفايت تورا نخواهد نمود. كاسه چشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود كه: زنهار، چشم نينداز به بالاتر از خود، و نگاه به آن مكن. و به معيشت پيغمبر خدا نظر كن، كه خوراك او جو بود. و شيرينى او تمر بود. و هيزم او پوست درخت خرما، اگر به دست او مى‏آمد و از آن حضرت مروى است كه: هر كه قناعت كند به آنچه خدا به او مى‏دهد غنى‏ترين مردم است و حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - فرمود كه: هر كه از خدا به اندك معيشتى راضى شود خدا نيز به اندك عملى از او راضى مى‏شود و از آن حضرت مروى است كه: خداى - تعالى - مى‏فرمايد: من چون بر بنده مؤمن تنگ مى‏گيرم محزون مى‏شود و حال اينكه او را به من نزديكتر مى‏كند. و هر گاه او را معيشت مى‏دهم فرحناك مى‏گردد و حال اينكه او را از من دورتر مى‏كند و فرمود كه: هر چه ايمان بنده زيادتر مى‏شود تنگى معاش او بيشتر مى‏گردد. و اخبارى كه در فضيلت قناعت رسيده است از حد و حصر متجاوز است و همين خبر مشهور كافى است كه:
عزّ من قنع و ذلّ من طمع يعنى: هر كه قانع شد بر مسند عزت پا نهاد. و هر كه را خار طمع در دامن آويخت به چاه مذلت افتاد به قناعت كسى كه شاد بود تا بود محتشمه نهاد بود و انكه با آرزو كند خويشى افتد از خواجگى به درويشى
طريقه معالجه صفت حرص، و تحصيل ملكه قناعت
طريقه معالجه مرض حرص، تحصيل قناعت و ازاله مرض حرص است. و تحصيل صفت قناعت، آن است كه: ابتدا تأمل كند در زحمت جمع مال، و تصديع آن، و آفات دنيويه‏اى كه از براى مال است، و حوادثى كه در پى دارد.
شحنهه اين راه چو غارت‏گرست مفلسى از محتشمى بهترست و ببيند كه زيادتر از قدر ضرورت، دنيا را چه ثمر و چه فايده است؟ اگر از براى اولاد ذخيره مى‏كنى، بدان كه: خداى تو و اولاد تو يكى است، آنكه روزى به تو داده به او نيز خواهد داد. تو غم فرزندى را مى‏خورى كه از نطفه تو حاصل شده چگونه آنكه او را آفريده غم او را نمى‏خورد؟ به عزت خودش قسم كه او از تو مهربان‏تر، و قدرت او بيشتر و اگر فرزند تو كسى است كه بايد به تنگى بگذارند اگر عالم را از براى او ذخيره بگذارى از دست او بيرون مى‏رود. جان من احتياج فرزند به مال، در وقت حيات اوست، تو كه چاره عمر او را نتوانى كرد، و قدرى زندگانى از براى او نتوانى نهاد، پس چرا در فكر روزى او زحمت مى‏كشى؟ نگارنده كودك اندر شكم نگارنده عمر روزى‏ست هم خداوندگارى كه عبدى خريد بدارد فكيف آنكه عبد آفريد ترا نيست آن تكيه بر كردگار كه مملوك را بر خداوندگار ساعتى سر به زانوى تفكّر نه، و به اطراف ولايات نظرى كن و دور و نزديك را سيرى نما و ببين: كسانى كه در عهد تو هستند چقدر كسانى هستند صاحب ثروت و جاه و حشمت و حال آنكه پدر ايشان از براى ايشان ذخيره‏اى نگذاشت. و چه اشخاص يافت مى‏شوند كه به فقر و فاقه مبتلايند و حال آنكه اموال بسيار از پدر ايشان مانده بود. بسى پدران، خانه از براى فرزندان در شهرى ساختند و اولاد ايشان در ولايتى ديگر در خرابه مردند. و بسا ده و مزرعه در كشورى از براى ايشان به جهت قرص نانى در كشورى ديگر جان دادند. تو را از حوادث روزگار چه خبر، و از گردش افلاك چه اطلاع، چه مى‏دانى كه تا چند روز ديگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از براى خود جمع مال مى‏كنى، تو اول قدر عمر خود را معين كن و به اندازه آن جمع كن. تو چه مى‏دانى كه نام تو در سال ديگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود يا در صحيفه زندگان؟ و چون قوت سال خود را دارى كفايت كن و حساب خود را زياده مكن. علاوه بر اين‏ها آنكه: تأملى كن و ببين: وقتى هست كه سير شوى و ديگر در صدد جمع مال نباشى؟ و هر چه اندوزى باز در فكر زيادتر مى‏سوزى. پس به يك مرتبه قانع شو و از همه زحمتها فارغ شو.
آن شنيدستى كه وقتى تاجرى در بيابانى بيفتاد از ستوره گفت: چشم مرد دنيا دار را يا قناعت پر كند يا خاك گور و چون در اين‏ها تأمل نمودى، ديده بگشا و در احوال مردمان نظرى كن و ببين: در سيرت و طريقه اعاظم افراد بنى آدم، و اعزّه مخلوقات عالم، از: پيغمبران مرسل و اولياى كمّل و محرمان حرم عزت، و باريافتگان حرم خلوت قرب رب العزه، كه چگونه به قليلى از دنيا اكتفا نمودند و به قناعت گذرانيدند، و زايد از قدر ضرورت را نگاه نداشتند.
و نگاه كن به شيوه مشركين و كفار، از: هنود و يهود و نصارى و اراذل افراد بشر، كه: چگونه در صدد جمع مال و تنعّم و التذاذ و زياد كردن مايه و املاك و ضياع و عقارند و يقين مى‏دانم كه شك نخواهى كرد در اينكه: اقتدا به اعزّه خلايق، بهتر است از پيروى اراذل ايشان، بلكه هر كه اندك شعورى داشته باشد مى‏فهمد كه: كسى كه حريص بر لذتهاى دنيويه است و حرص بر اكل و شرب و جماع و وقاع دارد، از افق انسان خارج، و در خيل بهايم داخل است، زيرا كه: اين‏ها از لوازم بهايم و چهارپايان است.@#@ و هر چند كسى در اين‏ها به مرتبه اعلى برسد، لذت او بيشتر از چهارپايان نخواهد بود. و هيچ حريص شكم پرستى نيست مگر اينكه: گاو و خر، از آن بيشتر مى‏خورند. و هيچ حريص بر جماعتى نيست مگر آنكه خروس از آن بيشتر جماع مى‏كند. و خود ظاهر است كه از چنين صفتى چه اثرى خواهد ديد.
از خواب و خورش ثمر نيابى كاين در همه گاو خر بيابى و تأمل كن در عزت قناعت، و فراغ بال، و اطمينان خاطر قانع. و چون در اين‏ها تأمل نمودى در معالجه آن بكوش. و طريقه آن، اين است كه: در امر معيشت خود ميانه‏روى و اقتصاد را پيشنهاد خود كنى. و راه مخارج را به قدر امكان سد كنى. و ملاحظه جزئى و كلى مخارج خود را بكنى. و هر چه ضرورى نيست و معيشت بدون آن ممكن است، از خود دور كنى، زيرا كه: با وجود كثرت مخارج، قناعت ممكن نيست.
پس اگر تنها و منفرد باشى، اكتفا كن به جامه سبكى. و قناعت كن به هر غذائى كه هم رسد. و نان خورش را كم بخور. و چون بخورى از يك نان خورش تجاوز مكن. و همچنين در ساير چيزهائى كه به آن احتياج است. و خود را بر اين بدار تا عادت كنى و ملكه تو شود. و اگر صاحب عيال باشى هر يك را بر اين قدر بدار. و جزئى خرجى كه مى‏خواهى بكنى تأمل كن و ببين اگر زندگانى موقوف به آن نيست دست بردار. و هرگاه كسى به اين نوع رفتار كند و بناى امر خود را بر اين گذارد و قناعت و اقتصاد را پيشه خود سازد، از براى گذران به زحمت نمى‏افتد، هر چند عيالمند باشد. و محتاج به خلق نمى‏شود. همچنان كه ظاهر و بيّن، و اخبار در آن صريح است.
حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: محتاج نشد هر كه ميانه‏روى كرد و فرمودند: تدبير كار، خود نصف معيشت است و فرمود: هر كه قناعت كند خدا او را بى‏نياز مى‏كند. و هر كه اسراف كند خدا او را فقير مى‏نمايد و شك نيست كه: هر كه بناى قناعت گذارد از احتياج به مردم خلاص مى‏شود. و از چاپلوسى و تملّق ناكسان، فراغت مى‏يابد. و در نزد خالق و خلق، عزيز مى‏گردد.
قناعت توانگر كند مرد را خبر كن حريص جهانگرد را قناعت كن اى نفس بر اندكى كه سلطان و درويش بينى يكى چو سيراب خواهى شدن ز آب جوى چرا ريزى از بهر برف آبروى و از آن حضرت مروى است كه: ميانه روى و خاموشى به جا و راهنمائى نيكو، يك جزءاند از اجزاى نبوت و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - مروى است كه: ميانه روى، امرى است كه خدا آن را دوست دارد. و اسراف، چيزى است كه: خدا آن را دشمن دارد، حتى دور انداختن هسته خرما. چون كه آن هم به كار مى‏آيد و حتى ريختن زيادتى شربت آبى و فرمود كه: من ضامنم از براى كسى كه ميانه‏روى كند هرگز فقير نشود و بعد از آنكه امر معيشت او بالفعل درست شد، ديگر از براى بعد مضطرب و مشوّش نباشد. و اعتماد بر فضل و كرم خدا كند. و بداند كه روزى از براى او مقرر شده و به او خواهد رسيد، اگر چه حرص نورزد و راهى از براى مداخل خود نداند.
ما آبروى فقر و قناعت نمى‏بريم با پادشه بگوى كه روزى مقرّر است چگونه چنين نباشد و حال آنكه حق تعالى مى‏فرمايد: وَ ما مِنْ دابَّه في الارْضِ الا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها [1] يعنى: هيچ جاندارى نيست مگر اينكه روزى او بر خداست و نيز مى‏فرمايد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ [2] يعنى: هر كه پرهيزكارى كند خدا او را از هر غمى، راه نجات مى‏بخشد. و روزى او را مى‏رساند از جائى كه گمان نداشته باشد و حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود: كه قرار داد خدايى آن است كه روزى بنده مؤمن را نرساند مگر از جايى كه گمان نداشته باشد.
و بايد هر كسى در امر زندگانى و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نكند. بلكه نظر به پست‏تر از خود نمايد. و اطاعت شيطان را نكند، زيرا كه: آن لعين نظر هر كسى را در امر دنيا به بالاتر از خود مى‏اندازد و به او مى‏گويد كه: هان فلان و فلان را ببين چگونه تنعّم مى‏كنند؟ و چه طعامهاى لذيذى مى‏خورند؟ و چه لباسهاى نيكو مى‏پوشند؟ خود را از آنها پست‏تر مكن. و در طلب دنيا، سستى منماى.
و در كار دين چشم آدمى را به پست‏تر از خود مى‏گشايد و مى‏گويد: چرا خود را زحمت مى‏دهى و تعب مى‏كشى و چنين از خدا مى‏ترسى فلان و فلان از تو عالم‏ترند و اين قدر نمى‏ترسند.
طمع و مفاسد آن
و آن عبارت است از: توقع داشتن در اموال مردم. و آن نيز يكى از فروع محبت دنياست. و از جمله رذايل مهلكه و صفات خبيثه است. و حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود: زنهار كه گرد طمع نگردى كه آن فقر حاضرى است و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: از هر كه خواهى استغنا كن تا مثل و نظير آن باشى. و به هر كه مى‏خواهى احسان كن تا بزرگ و امير او باشى. و از هر كه مى‏خواهى طمع كن تا بنده و اسير او باشى و بندگى و خادمى طامع، امرى است ظاهر و روشن. همچنان كه مشاهده مى‏شود كه:
صاحبان همّت و مناعت طبع، نه كوچكى سلطان را مى‏كند و نه تملّق امير و وزير را مى‏گويد. اما صاحبان طمع، در ركاب ارباب جاه و دولت مى‏دوند. و در برابر اهل دنيا دست بر سينه مى‏نهند. و اگر به خدمتى سرافراز گرديدند روز و شب نمى‏آسايند تا آن را به انجام رسانند، كه شايد از فضول اموال آنها چيزى بربايند. و اين به غير از خادمى و بندگى چيست؟ شخصى دو كودك را در راهى ديد كه: هر يك نانى داشتند و يكى از آنها قدرى عسل بر روى نان داشت، آن ديگرى از وى عسل خواست. گفت سگ من شو تا تو را عسل دهم. گفت شدم. صاحب عسل رشته‏اى به دهان او داد تا به دندان گرفت. و از عقب او مى‏دويد و صداى سگ مى‏كرد. و اگر آن كودك به نان خود ساختى سگ او نگرديدى.
از حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - مروى است كه: بد بنده‏اى است بنده‏اى كه او را طمعى است، كه وى را به هر خانه مى‏كشد. و بد بنده‏اى است بنده‏اى كه خواهشى دارد، كه او را ذليل مى‏گرداند و اخبار و آثار وارده در مذمّت طمع بى‏حد و بى‏نهايت است. و همين قدر در مذمّت آن كافى است كه هر طامعى ذليل و خوار، و در نظر مردم خفيف و بى‏اعتبار است. به طمع لقمه‏اى نان، بر در اين و آن مى‏رود. و به جهت اخذ درهم و دينار، به خانه آن و اين مى‏رود. گاهى خود را بنده كسى مى‏خواند كه از پس مانده او خورد. و زمانى خود را برده خسى مى‏نمايد كه از متاع او چيزى برد. در تملّق بى‏سروپائى هزار دروغ بر هم مى‏بافد، تا جامه‏اى به جهت او بافته گردد. و در خوش آمد آدم پستى صد هزار رطب و يابس بر هم مى‏پيچد، تا تر و خشكى به دست او آيد. سجده كافر را مى‏كند تا كلاهى بر سر نهد. و كمر خدمت فاسقى را بر ميان مى‏زند تا كمرى بر ميان بندد. زهى ذلت و حقارت چنين شخصى و مثال كسانى كه به جهت اخذ مالى طمع را پيشه خود كرده و به هر نوعى ممكن باشد چيزى به دست آورده مثال آن زن روستائى است كه: پيراهنى پوشيده بود و لباسى ديگر نداشت نامحرمى پيدا شد، دامن پيراهن را برچيده، روى خود را به آن پوشيد و ندانست كه اگر روى پوشيده شد چه جائى پيدا شد.
طامع بيچاره، مالى را به چنگ مى‏آورد و اما خود را خوار و خفيف مى‏كند. و صاحب مناعت نفس و بزرگى ذات، همّت خود را از آن بالاتر مى‏بيند كه: به جهت فضول مال دنيا بر در خانه‏اى رود. و نان و پياز خود را از الوان طعام ديگران بهتر مى‏داند. و به طمع جامه تازه، آبروى خود را كهنه نمى‏سازد.
چه خوب است تشريف مير ختن از آن به كهن جامه خويشتن گر آزاده‏اى بر زمين خسب و بس مكن بهر قالى زمين بوس كس و گر خود پرستى شكم طبله كن در خانه اين و آن قبله كن نيرزد عسل جان من زخم نيش قناعت نكوتر به دوشابه خويش و هر طامعى اعتماد او به مردم زيادتر از اعتماد او به خداست، زيرا كه: اگر اعتماد او به خدا بيشتر بودى طمع بجز از او نداشتى. و خود اين مذمتى است كه سر آمد همه مذمتهاست.
وقتى درويشى تنگدست به در خانه توانگري رفت و گفت: شنيده‏ام مالى در راه خدا نذر كرده‏اى كه به درويشان دهى، من نيز درويشم. خواجه گفت: من نذر كوران كرده‏ام تو كور نيستى. پس گفت: اى خواجه كور حقيقى منم كه درگاه خداى كريم را گذاشته به در خانه چون تو گدائى آمده‏ام. اين را بگفت و روانه شد. خواجه متأثّر گشته از دنبال وى شتافت و هر چند كوشيد كه چيزى به وى دهد قبول نكرد.
آرى؛ چگونه كسى كه روى از در خانه خدا برتافت كور نباشد و حال آنكه چنين درگاه را گم كرده؟ چگونه كر نباشد و حال اينكه آيه كريمه ا لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ يعنى: آيا خدا كافى نيست از براى بنده خود؟ )[3] را نشنيده، و اگر شنيده و باور نكرده، خود كافرى است مطلق، نعوذ باللّه.
[1] . سوره طلاق، آيه3.
[2] . سوره هود، آيه6.
[3] . سوره طلاق، آيه3.
ملا احمد نراقي ـ معراج‎السعادة، ص281

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group