به زين العابدين عليه السلام گفتند: به شما کجا بيشتر از همه جا سخت گذشت؟ سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام؛ آقا کربلا پدرتان را کشتند چطور مي فرماييد شام؟
فرمودند: در شام مصيبتي بود که جاي ديگر نبود، در شام ما را بردند به بازار برده فروشان به عنوان غلام و کنيز بفروشند؛
فرمود: در شام ما را بردند در مجلس لهو و لعب، در شام ما را بردند به محله يهودي ها و گفتند: اينها بچه هاي علي هستند، همان علي که اجدادشان را مي کشت، آقا فرمود: يهودي ها سنگ و چوب برداشتند...
فرمودند: در شام از بالاي ساختمان آتش بر سرمان ريختند...
وقتي عمه سادات را وارد شام کردند، از چهار طرف زينب را مي زدند... فرمودند: در شام ما را آوردند کنار خرابه جا دادند، خرابه کنار خيابان شلوغ بود، مردم رد مي شدند و با انگشت ما را اشاره مي دادند.
يک روز در بازار قصاب ها رد مي شد ديد گوسفندي را قصاب مي خواهد ذبح کند، آقا شروع کرد به گريه کردن ، رفت جلو و فرمود: آبش دادي يا نه؟ گفت:آقا تا آبش ندهيم نمي کشيم،
فرمود: اما باباي من را در کربلا آب ندادند .... حسين
منبع: اقتباس از روضه خواني حجت الاسلام والمسلمين هاشمي نژاد حفظه الله.