وداع پدر تا وداع سه ساله
ملا صالح برغاني نقل مي كند: هنگامي كه حضرت سيّدالشهدا اراده ميدان نمود، دختر سه ساله خود را بوسيد و آن طفل از شدّت تشنگي فرياد برآورد: « يا ابتاه العطش » آن حضرت فرمود: اي دختر كوچك من صبر كن تا برايت شربتي از آب بياورم. پس آن حضرت روانه ميدان شد و به سوي فرات رفت؛ در اين زمان مردي از سپاه كوفه آمد و گفت: اي حسين لشكر به خيمه ها ريختند.(گويا اين خبر شايعه بوده) آن حضرت خود را به سرعت به خيمه ها رسانيد، آن دختر كوچك به استقبال پدر آمد و گفت: اي پدر ! آيا برايمان آب آورده اي؟ امام از شنيدن اين سخن، اشك از ديدگانش جاري شد و فرمود: عزيز من ! به خدا سوگند كه تحمّل تشنگي و بي قراري تو برايم دشوار است. پس انگشت خود را در دهان آن طفل گذارد و دست بر پيشاني او گذاشت و او را تسلّي داد؛ و چون خواست باز گردد به ميدان نبرد، آن طفل به سوي امام دويد و دامان امام را گرفت؛ پس آن امام مظلوم فرمود: اي دخترم نزد تو خواهم آمد.(۱) آری : همان دختر سه ساله امام حسين ع كه در خرابه شام در خواب به سر مي برد، ناگاه از خواب پريد در حالي كه سخت پريشان به نظر رسيد و جوياي پدر شد و پرسيد: پدرم كجاست؟! من هم اكنون او را ديدم! بانوان حرم چون اين سخن از او شنيدند، گريستند و كودكان ديگر نيز ناله و زاري سردادند. چون صداي شيون و گريه آنان بلند شد، يزيد از خواب پريد و پرسيد: اين گريه و زاري از كجاست؟ پس از جستجو، يزيد را از جريان باخبر كردند، يزيد گفت: سر پدرش را نزد او ببريد! آن سر مقدّس را در زير سرپوشي قرار داده، در مقابل او نهادند. كودك پرسيد: اين چيست؟ گفتند : سر پدرت حسين ع است. دختر امام حسين ع سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد ناله اي از دل كشيد و بي تاب شد و فرمود: اي پدر چه كسي تو را به خونت رنگين كرده؟! چه كسي رگهاي تو را بريد؟! اي پدر! چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟! اي پدر! بعد از تو به چه كسي دل ببندم؟! چه كسي يتيم تو را بزرگ خواهد كرد؟! اي پدر! انيس اين زنان و اسيران كيست؟! اي كاش! من فدايت شده بودم! اي كاش! من نابينا شده بودم! اي كاش! من در خاك آرميده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمي ديدم! آنگاه لب كوچك خود را بر لبهاي پدر نهاد و گريه شديدي كرد و از هوش رفت. هر چه تلاش كردند به هوش نيامد و اين مظلومه حسين ع در شام به شهادت رسيد.(۲) آري؛ در هنگام وداع امام حسين ع به او فرموده بود كه : به نزد تو باز خواهم گشت. ................................................................... پی نوشت: ۱ . مخزن البكاء مجلس ص۹؛ قصه كربلا ص ۳۶۰. ۲. قصه كربلا ص ۵۱۹.