شهادت امام حسین علیه السلام
محمد بن ريان نقل می کند؛ مأمون بر عليه امام جواد (عليه السلام)، هر نيرنگى كه داشت به كار برد تا شايد آن حضرت را آلوده و دنيا طلب نشان دهد؛ ولى نتوانست. درمانده شده بود تا اين كه خواست دخترش را براى زفاف، نزد حضرت بفرستد. دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواست و به هر يك از آن ها جامى داد، كه در آن گوهرى (هديه اى) بود، تا پيشكش امام كنند؛ ولى امام به آن ها توجهى نكرد. مأمون، مردى بنام مخارق را دعوت كرده بود كه آوازه خوان و تار زن و ضرب گير بود و ريش بلندى داشت. مقابل امام جواد(عليه السلام) نشست و صداى الاغى را در آورد. اهل خانه هم دورش جمع شدند. شروع كرد با سازش نواختن. ساعتى آواز خواند. امام جوادعليه السلام به او توجه نمى كرد و به چپ و راست هم نمی گریست. سپس سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود: اى ريش بلند! از خدا بترس. ناگاه، ساز و ضرب از دستش افتاد و تا وقتى كه مُرد دستش كار نمى كرد و فلج شد.(1) يا امام جواد (عليه السلام)! قربان غربتتان آقا! در حضور شما مجلس لهو و لعب برگزار كردند، ساز زدند و آواز خواندند و به شما توهين كردند؛ اما عرض مى كنم يا امام جواد(عليه السلام) اين اولين بار نبود كه به شما خاندان، اين چنين توهين مى كردند.در شام هم جمعيت بسيار زيادى جمع شده بودند و همه شادى مى كردند و طبل و دف مى زدند و مى رقصيدند.(2) خاندان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله را بر روى شتران بى جهاز، در منظر نامحرمان مى گرداندند و از روى پشت بام ها با خاك و خاكستر اهانت مى كردند ...(3) از آن طرف همه را دست از حنا رنگين از اين طرف همه پاها زخار ره رنگين از آن طرف همه اطفال سنگ در دامن از اين طرف همه فرق شكسته در شيون از آن طرف به كف جمله جام هاى شراب از اين طرف دل طفلان ز قحط آب كباب ازآن طرف همه را در بدن لباس حرير از اين طرف همگى بسته ى غل و زنجير از آن طرف همه در غرفه ها لب خندان از اين طرف به فغان روى ناقه ى عريان از آن طرف سر شوم يزيد را افسر از اين طرف سر شه پر ز خاك و خاكستر از آن طرف ز جفا چوب كين به دست يزيد از اين طرف لب و دندان خشك شاه شهيد جواد بن رضا امشب به ياد مادر افتاده چو مادر بى نفس از تشنگى پشت در افتاده ز فرط درد مى غلتد از اين پهلو به آن پهلو گمانم ياد آن پهلو شكسته مادر افتاده فضا را آن چنان در هم شكسته آه جانسوزش كه گويى پور زهرا روى نعش اكبر افتاده ز سوز تشنگى مى سوزد و گويى كه در گودال حسين بن على لب تشنه زير خنجر افتاده......................................پی نوشت:1- كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 417، ح 4. 2- محمدباقر كمره اى، در كربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، ص 552.۳- گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست، ص۳۷۵.