ّشهادت فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها
برخى از دوستان عبد اللَّه بن جعفر بنزد عبد اللَّه رفته خبر كشته شدن دو پسرش را باو داد، عبد اللَّه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» پس ابوالسلاسل غلام عبد اللَّه گفت: اين اندوهى است، كه ما از ناحيه حسين بن على داريم (و او باعث اين مصيبت شد؟) عبد اللَّه نعلين خود را باو زده او را از نزد خود دور كرده گفت: اى پسر زن لخناء (دشنامى است در عرب) أَ لِلْحُسَيْنِ تَقُولُ هَذَا وَ اللَّهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أُفَارِقَهُ حَتَّى أُقْتَلَ مَعَهُ آيا در باره حسين عليه السّلام چنين گوئى؟ بخدا اگر من در خدمت آن حضرت بودم هر آينه دوست ميداشتم از او دور نشوم تا در كنارش كشته شوم، بخدا چيزى كه مرا از آن دو خوشنود ميكند و در مرگشان دلدارى بمن ميدهد اين است كه آن دو در ركاب برادر و پسر عمويم كشته شدند و جان خود را در راه ياريش داده در باره او شكيبائى ورزيدند، سپس رو به همنشينان خود كرده گفت: سپاس خداوندى را كه گران كرد بر من شهادت حسين را و اگر من بدست خود ياريش نكردم دو فرزندم او را يارى كردند.(1)
خدا كند كه مرا با خدا كني آقا
زقيد و بند معاصي رها كني آقا
دعاي ما به در بسته مي خورد اي كاش
خودت براي ظهورت دعا كني آقا
يا بن الحسن
بالي براي رفتن تا آسمان بده
راهي براي ديدن رويت نشان بده
ما مردمان ساده دل اين زمانه ايم
اصلا خودت بيا و دعا يادمان بده
ما با سه شنبه هاي شما خو گرفته ايم
اندازه لياقتمان جمكران بده
يابن الحسن كجايي من آمدم گدايي
«بابي انت وامي ونفسي لك الوقاء والحمي» قربونت برم آقا ، پدرو مادرم فداي تو باد. «عزيز علي ان اري الخلق ولا تري» آقا جان براي يك شيعه، يك عاشق واقعي خيلي سخته همه راببيند ولي مولا و امامش را نبيند. انشا الله روزي چهره زيبايت را ببينيم. اما مولاي من، همه ي دغدغه ي من ديدن شما نيست. دغدغه ي من اينه؛آيا شما از اعمال و رفتار و گفتار من راضي هستي يا نه. آيا وقتي نامه اعمالم به دستتون مي رسه خوشحال مي شيد يا ناراحت. انشا الله به حق مادر پهلو شكسته ات پيش شما روسفيد باشيم. اما يابن الحسن از اين حرفا گذشته امشب مي خوايم شما را به حق عمه جانت قسم بديم يه نگاه لطفي به مجلس ما كنيد آقا.
يابن الحسن
هنگامي كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) خواست اسماعيل را براي قرباني به همراه خود ببرد،به مادر او هاجر ، فرمود: فرزندت را زينت كن كه او را به ميهماني دوست برم.
پس از آنكه او را برد و با خطاب «وفديناه بذبح عظيم»(2) او را به ذبحي بزرگ باز خريديم، او را از ذبح شدن نگهداري نمود، اسماعيل را به نزد مادرش بر گردانيد هنگامي كه هاجر چشمش به گلوي فرزند كه از اثر كارد قرمز شده بود افتاد، بي اختيار غش كردو بر زمين افتاد. (3)
و بنا بر روايتي ، بيش از سه روز زنده نماند با اينكه اسماعيل هنوز سالم وزنده بود. (4)
ببين تفاوت از كجا تا به كجاست .
حضرت زينب عليها السلام لباس نو بر تن عون و محمد کرد به چشمانشان سرمه كشيد اومد خدمت داداش
الا اي آسمان عشق بنگر اختر خود را
بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را
بيا و بر مگردان اين كفن پو شان زينب را
كه نزد فاطمه بالا بگيرد او سر خود را
هر طوري بود ابي عبد الله (عليه السلام) را راضي كرد . رفتند ميدان جنگ نماياني كردند تا اينكه به شهادت رسيدند .اما نكته جانسوز اين ماجرا اينه وقتي ابي عبد الله (عليه السلام) بدنهاي نازنين بچه هارا به سمت خيمه ها آورد هر چه نگاه كرد ديد زينب برا استقبال نيامد .آخه اين زينب همون زينبيه كه تا علي اكبر روي زمين افتاد سراسيمه از خيمهها خارج شد فرياد مىكشيد: «واحَبِيباه، يَابْنَ أُخَيَّاه اي پسر برادرم وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ با عجله آمد و خود را روى پيكر على اكبر انداخت
اما اونجا هر چه حسين انتظار كشيد ديد زينب حتي از خيمه بيرون هم نيومد نكنه يه وقت داداشش شرمنده بشه.
هر دل كه به عشق، مبتلايش كردند
آئينه ي رحمت خدايش كردند
آن را كه سعادت و شرف بخشيدند
با عشق حسين آشنايش كردند
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2،ص 124.
(2) صافات 107.
(3) خصائص الزينبيه، ص 227.
(4) گنجينه معارف، ج2، ص1003.