شهادت امام حسین علیه السلام
بعد از شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام حضرت به سمت خیمه ها آمده و از اهل حرم دستمالی گرفته و سر مبارکش را که با شمشیر مالک بن سنان شکسته بود بست و روی آن امامه نهاد آنگاه وارد خیمه شده و صدا زد:
یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا اهل بیتی علیکنّ منی السلام
ای ام کلثوم و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب و ای اهل بیتم بر شما باد از جانب من سلام (یعنی خداحافظ)
چون چشم اهل حرم به صورت و محاسن غرق به خون امام افتاد همگی صدا به گریه بلند نمودند ، حضرت سکینه به پدر عرض کرد:
یا اَبِه اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت ای پدر آیا آماده شهادت شدی؟
حضرت در جواب فرمود:
کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینْ چگونه آماده نباشد کسی که هیچ کمک و یاوری ندارد.
سکینه س عرض کرد: یا ابت ردنا الی حرم جدنا
(یعنی ما را به حرم جدمان برگردان.)
حضرت جواب داد: هیهات لو ترک الغطا لنام
(یعنی : اگر پرنده را راحت می گذاشتند می خوابید(( مثالی است در عرب کنایه از این که ما را مهلت برای کاری نمی دهند)).
حضرت سکینه س باصدای بلند شروع به گریه و افغان نمود، ابا عبد الله علیه السلام اورا به سینه مبارکش فشرد و پیشانی او را بوسید و با دست مبارکش اشک چشمانش را پاک کرد و به او فرمود: سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء إذ الحمام دهانی لا تحرقی قلبی بدمعیک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی ....
(یعنی: ای سکینه بدان که بعد از من بسیار خواهی گریست ، با اشک حسرتت قلب مرا نسوزان تا وقتی که روح در بدن دارم)
آنگاه رو به اهل حرم فرمود:
استعدوا للبلاء ، واعلموا أن الله تعالى حافظکم وحامیکم ، وسینجیکم من شر الأعداء ، ویجعل عاقبة أمرکم إلى خیر ، ویعذب أعادیکم بأنواع العذاب ، ویعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم والکرامة ، فلا تشکوا ، ولا تقولوا بألسنتکم ما ینقص قدرکم
(یعنی: آماده بلا و گرفتاری باشید و بدانید که خداوند تعالی حافظ و حامی شماست و بزودی از شر دشمنان شما را نجات می دهد و عاقبت امر شما را نیکو قرار می دهد و غذاب خواهد نمود دشمنان شما را به انواع غذاب و در عوض این بلا (و گرفتاری) به شما انواع نهمتها و بزرگی را می بخشاید پس شکایت نکنید و با زبانتان چیزی را نگویید که از قدر و منزلتتان بکاهد.)
در این هنگام عمر سعد فریاد زد: وای بر شما تا وقتی که به خود و خانواده اش مشغول است بر او (ابا عبد الله علیه السلام) هجوم برید که اگروقت حمله به شما را پیدا کند (آنچنان آرایش لشکرتان را بهم می ریزد) که سمت راست و چپ لشکرتان را از هم تشخیص نمی دهید. پش لشکر هجوم آورده وخیمه ها را تیر باران کردند تا جایی که تیرها از طناب خیمه ها عبورمی کرد و بعضی از آنها عربده می کشیدند که تا کی می خواهی در بین زنها باقی بمانی بیرون می آیی یا ما وارد خیمه ها شویم؟ زنها با دیدن این صحنه ترسیدند و گریان و شیون کننان به اطراف حضرت پناه بردند و به چهره امام نگاه می کردند که امام حسین علیه السلام چه می کند.
حضرت صدا زد: من اینجایم جایی نرفته ام.
بعد رو به اهل بیتش فرمود: ساعتی صبر کنید و تا من زنده ام صدا به گریه صدا بلند نکنید که دشمن شماتتم می کند و بعد از کسته شدنم هرچه می خواهید گریه کنید.
آنگاه دامن خود را از دست کودکان و خواهران جدا نموده خواست از خیمه خارج گردد که رقیه سلام الله علیها که کنار درب خیمه نشسته بود دامن حضرت را گرفت و خواهرش سکینه سام الله علیها را صدا زده و گفت: بیا نگذاریم بابا برود. حضرت روحی و ارواح العالمین له الفداه رقیه را از زمین بلند کرد و بوسید و دلداریش داد و رقیه سلام الله علیها به پدر عرض کرد: تا کی باید تشنه باشم؟
حضرت فرمود: اجلسی عند الخیمه لعلی اتیک بالماء
یعنی: کنار درب خیمه بنشین شاید برایت آب آوردم.
پس امام علیه السام از خیمه خارج گردید و مانند شیری غضب ناک به آنها حمله نمود و به کسی نمی رسید مگر آنکه با شمشیر او را می زد و به قتل می رسانید و از هر سو تیر به سوی حضرت می بارید و آن حضرت تیر ها را از سینه و گلوی مبارکش دور می نمود.سپس به جایگاه اصلی دخود باز گشت و بسیار می فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
--------------------------------------------------------------------------------
منابع:
موسوعة کلمات امام حسین(لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ص 592
کربلا الثورة و الماساة (احمد حسین یعقوب) ص 338
من اخلاق الامام حسین ع ( عبد العظیم مهتدی بحرانی)ص 248 و 256
اخلاق الحسینیه (جعفر بیاتی) ص 51 و 262
ریاض القدس ( آقا صدر الدین قزوینی) ص 141 و 142 چاپ سال 1332 تهران
مقتل رقیه س ( محمد علی قاسمی) ص 59
بحار الانوار(علامه مجلسی) ج 45 ص 47
ینابیع الموده لذوی القربی( القندوزی) ج3 ص 79 و 281
موسوعه شهادت معصومین (لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ج 2 ص 280
احقاق الحق (تستری) ص 621
شرح احقاق الحق (سید مرعشی) ج11 ص633