شهادت حضرت عباس علیه السلام
بعضی ها نه تنها از محرّمات و مکروهات، بلکه از امور مباح هم حیا داشتند و اجتناب می کردند. اجازه بدهید امروز دل های شما را روانه کنم کنار مظهر حیا. کنار قبر یک مظهر ادب. مظهر حیا که از آب هم حیا کرد، همین که نگاهش به آب افتاد به یاد لبان تشنه ی بچه ها آب ننوشید. نوشیدن آب که برایش حرام نبود، اما حیای عباس، وفای عباس، مانع شد. این قدر حیا داشت که نگاه در چشم های امام حسین نمی کرد سرش را پایین می انداخت.
عباس مظهر شجاعت است همین که اباعبدالله فرمود: برو آب بیاور، گفت: چشم. فرمود: عباس بمان. گفت: می مانم. منقول این است که عباس حتی امام حسین را یک بار برادر خطاب نکرد. جز در لحظه های آخرو مطیع محض بود. در زیارت نامه اش می خوانیم: السّلام علیک علی العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و لاخیه الحسین. مطیع محض برادرانش حسن و حسین بود.
من بارها در سخنرانی هایم گفته ام که اباالفضل حدود بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین با برادرش زندگی کرد. امیرالمؤمنین سال چهل و یک هجری به شهادت رسید. اباالفضل سال شصت و یک هجری کربلا بود.هر چه در تاریخ بگردید یک جا پیدا نمی کنید که عباس عرض اندام کرده باشد، همه جا مطیع بوده است. حتی در یک جا مثلا در خطبه یا سخنرانی ای اظهار کرده باشد که من فرزند امیرالمؤمنین هستم. خود امیرالمؤمنین هم همین طور بود، تمام خطبه ها و سخنرانی هایش مربوط بعد از زمان وفات پیغمبر است، تا پیغمبر زنده بود یک جا خطبه و سخنرانی ای پیدا نمی کنید. مطیع محض بود. این هها مطیع و پیرو بودند، این شخصیت آن ها را می رساند.
مادرش هم همینطور بود. حیای او عجیب بود. مادر چهار شهید، داغ چهار جوان دیده، در دروازه ی مدینه زمانی که به ایشان گفتند: بچه هایت به شهادت رسیده اند، فرمود: اولادی و من تحت الخضراء، کلّهم فداء لابی عبدالله الحسین؛ اسم بچه هایم را پیش من نیاورید، همه شان به فدای حسین، همه شان فدای اباعبدالله. بچه هایم را پیشکش حسین کرده بودم، نه تنها بچه های من بلکه هر آن کس که زیر آسمان است به فدای حسین. هر وقت با خودش تنها می شد، می خواند: عباسم، یا لیت شعری اکما اخبروا بانّ عباسا قطیع الیمین؛(1) عباسم، نمی دانم این خبر درست است یا نه؟ می گویند دست هایت را قطع کردند؟! آری، درست است؟!
نقل شده که اباعبدالله کنار برادر آمد. گفته اند: فاطمه ی زهرا هم کنارش آمد. من از بعضی عزیزان شنیدم وقتی امام حسین کنار بدن عباس آمد، این چهار هزار نفری که از دور شریعه رفته بودند، یکی از آن ها فریاد زد: برگردید، برگردید، حسین بی برادر شد. دور تا دور حسین و عباس را حلقه زدند. اباعبدالله میان سیل دشمن اشک می ریزد و ناله می زند. این جا بود که برخاست، فرمود: عباسم، پشت و پناهم، عزیزم، برادرم، ماه بنی هاشم، حسین را تنها گذاشتی؛ الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی(2)
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- سوگنامه آل محمد، ص527و529.
2- بحارالانوار، ج45، ص42؛ منتهی الآمال، ص528؛ سوگنامه آل محمد، ص308.
منبع روضه های استاد رفیعی، ص124.