شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
هفتم محرم است. مثل فردایی آب را به روی اباعبدالله بستند. البته گاهی غیر رسمی آب به خیمه ها می رسید، اما رسما فرمان آمده بود که شریعه ی فرات را محاصره کنند و به لشکریان اباعبدالله اجازه ندهند. غالبا شب هفتم مرسوم است از علی اصغر ذکر مصیبت می شود. آن آقازاده ای که شهادتش امام حسین را خیلی متأثر کرد. من هم دل های شما را روانه کنم کربلا.
شب هفتم است با چه حاجتی به مجلس اباعبدالله آمده ای؟ بعضی از علما و بزرگان ما هر وقت کارشان گره می خورد، روضه خوان دعوت می کردند و می گفتند: روضه ی علی اصغر بخوان. روضه ی علی اصغر گره گشاست. شاید تنها جایی که خداوند به اباعبدالله تسلیت گفته است؛ حسین دعه فانّ له مرضعا فی الجنة. معلوم می شود که اباعبدالله خیلی از شهادت علی اصغرمتأثر شد.
همه شهید شده بودند، علی اصغر آخری بود. اباعبدالله جلوی خیمه آمد: یا اختاه ناولینی ولدی حتّی أودّعه؛ خواهرم زینب، پسرم را بیاور ببینم. بعضی ها می گویند: چرا مادرش را صدا نزد که فرزند را بیاورد؟ رباب که کربلا بود، چرا از مادرش نخواست که بچه را بیاورد؟ من فکر می کنم اباعبدالله نمی خواست نگاهش در نگاه رباب بیفتد. نمی خواست شرمنده بشود.
بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگر نمی تواند بچه را نگه دارد، گاهی دست زینب بود گاهی دست سکینه. بچه از بس بی تابی می کرد، دست به دست می گشت آن لحظه، دست زینب کبری بود. لذا اباعبدالله بچه را از زینب خواهرش خواست.
آن هایی که بچه کوچک دارند، می دانند وقتی بچه شان مریض می شود پدر و مادر چه قدر بی تابند. آدم احساس می کند که خانه خاموش می شود. حال شما ببینید بچه بغل ابی عبدالله آمده با لب های خشکیده، صورتی که از شدت تشنگی رو به زردی نهاده، لب هایی که مثل چوب به هم می خورد و دیگر توان سخن ندارد.
یک نقل این است که اباعبدالله بچه را مقابل دشمن نیاورد. اباعبدالله بچه را دست خودش گرفت، لب های مبارکش را آورد تا لب های علی اصغر راببوسد، قبل از آن که لب های حسین به لب های علی اصغر برسد تیر به گلوی علی اصغر برخورد کرد و گلوی علی اصغر را شکافت.
بعضی ها این طور نوشته اند: اباعبدالله، نازدانه را مقابل دشمن آورد، از دشمن آب درخواست کرد،(1) اما همین قدر می دانم که امام حسین نتوانست بچه را داخل خیمه بیاورد. می دانست اگر این بچه را داخل خیمه بیاورد با اینکه علی اکبر آورده بود، اما ممکن بود دخترها، بچه ها دورش حلقه بزنند مادرش جان بدهد. لذا اباعبدالله علی اصغر داخل خیمه نیاورد، همین طور قنداقه ی خونین را دور صورتش می چرخاند.
ساعد الله قلبک یا اباعبدالله. قربان دل داغدارت حسین. تو که داغ دیده بودی این هم اضافه شد. تو داغ جوان دیده بودی، داغ عباس دیده بودی، داغ پسر برادر دیده بودی. دیگر نگذاشت این جنازه داخل خیمه بماند. آمد پشت خیمه، زینب هم همراهش. چون زینب همه جا همراه اباعبدالله بود؛ حفر بجفن سیفه؛ شمشیر را درآورد با نوک شمشیر یک قبر کوچک حفر کرد، نازدانه را داخل قبر گذاشت.(2) صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله، صلی الله علی روحک و بدنک و جسدک و علی قلبک المهموم.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص46؛ اللهوف، ص115؛ منتهی الآمال، ص532؛ مقتل آیت الله شوشتری، ص181.
2- منتهی الآمال، ص532؛ در کربلا چه گذشت، ص314.
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص143.