شهادت حضرت قاسم علیه السلام
شب عاشورا وقتی اباعبدالله خطبه خواند و مطالبش را بیان فرمود، - قاسم بن الحسن هنوز به سن بلوغ نرسیده بود – تردید برایش پیدا شد که آیا فردا می توانم به میدان بروم یا نه؟ آمد و عرضه داشت: عمو جان! این سخنانی که شما فرمودید: فردا هر کس این جا باشد به شهادت می رسد و به بهشت می رود، آیا من هم جزو این شهادت هستم؟ امام خواست او را آزمایش کند، ببیند چه قدر قدرت جدا شدن از جان را دارد. سؤال کرد: عزیزم، مرگ نزد تو چطور است؟
- عمو جان، شیرین تر از عسل. حضرت فرمود: حالا که این طور است، بله.
این منطق تعارف نیست. این جمله را نگفت که عمو خوشش بیاید، بلکه واقعا احللی من عسل. (1) رفتارش نشان می دهد که این حرف درست است. چون روز عاشورا بعد از شهادت علی اکبر پیش اباعبدالله آمد.
[ امروز این دل ها را روانه کنیم کربلا، کنار قبر قاسم بن الحسن، یتیم امام حسن] عمو جان، اجازه دهید میدان بروم.
جان زهرا کربلایی کن مرا در ره قرآن فدایی کن مرا
عمو جان، دست رد به سینه ام نزن. عموجان، اجازه بدهید بروم جانم را فدای شما کنم. چه قدر قشنگ! چه قدر زیبا! بالاتر از این سخن، خم شد لب هایش را روی پاهای اباعبدالله گذاشت: عمو، پایت را می بوسم، بگذار بروم. عمو، دستت را می بوسم، بگذار بروم. تعبیر مقتل این است: فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه حتّی أذن له؛(2) مرتب افتاده بود روی پاهای عمو و التماس می کرد.
امام حسین خم شد دست هایش را زیر بغل های قاسم برد: پاشو عمو! روی پای من نیفت. قاسم را در آغوش گرفت. سینه اش را روی سینه قاسم گذاشت. دو جا امام حسین سینه روی سینه ی قاسم گذاشت؛ اشک در چشم شان حلقه زد، آن قدر گریه کردند که هر دو غش کردند و روی زمین افتادند.(3)
یک جای دیگر هم سینه روی سینه ی قاسم گذاشت. آن وقتی که آمد کنار بدن قاسم. بدن غرق در خون. مردم نگاه می کنند ببینند حسین چه می کند؟ آیا جوان ها را صدا می زند؟ آیا می گوید: اهل حرم بیایید؟ اما یک وقت دیدند خم شد، دست زیر بدن قاسم برد؛ فوضع صدره علی صدره؛ سینه روی سینه ی قاسم گذاشت.
حمید بن مسلم می گوید: من این صحنه را نگاه می کردم، دیدم اباعبدالله بدن را برداشت. پاهای این آقازاده روی زمین کشیده می شد.(4) ساعدالله قلبک یا اباعبدالله، چگونه این بدن را پیش مادر بیاورد؟! مادر علی اکبر نبود اما مادر قاسم کربلا بود. چطور این بچه را مقابل مادر بیاورد؟! نازدانه را به خیمه آورد. بعضی ها گفته اند: بدن را کنار بدن علی اکبر گذاشت، یک دست به گردن علی اکبر انداخت، یک دست هم به گردن قاسم انداخت. گاهی می گفت: عزیز برادرم، باند شو ببین حسین غریب مانده! حسین تنها مانده!...
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- سوگنامه آل محمد، ص283و284.
2- بحارالانوار، ج45، ص34.
3- منتهی الآمال، ص 521؛ مقتل آیت الله شوشتری، ص163و153.
4- اللهوف، ص115؛ منتهی الآمال، ص 522؛ در کربلا چه گذشت، ص287و289.
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص150.