حضرت رباب علیه السلام
السّلام علیکم یا اهل بیت النبوّة و موضع الرسالة.
اکنون که صحبت تکریم زن، احترام زن و حیای زن به میان آمد، روضه از همسر اباعبدالله رباب بخوانم. از کربلا بگویم و حیای این زن، و علاقه ی حسین به او که فرمود:
« لعمرک انّی لاحبّ دارا تکون بها سکینة و الرّباب»(1)
من خانه ای را دوست دارم که رباب در آن باشد. خانه و خیمه ای که همسرم در آن باشد، من آن را دوست دارم. اما جان ها به فدایت حسین، چه قدر در راه خدا ایثار کردی! این زن و بچه ها را در بیابان تنها گذاردی و به ملاقات خدا رفتی.
همسر اباعبدالله بسیار با حیا بود. غالبا خانم ها این طور هستند. بیش از خواهر، نسبت به برادر حیا دارند. گاهی که یک برادر از سفر می آید، خواهر می رود او را در آغوش می گیرد، ولی خانم این کار را نمی کند. روز عاشورا لحظه ای که زینب رفت حسین را در آغوش گرفت، رباب نظاره می کرد و اشک می ریخت. وقتی اباعبدالله علی اصغر را از میدان آورد، رباب اصلا جلو نیامد- شاید حسین خجالت بکشد- اما زینب جلو آمد. وقتی امام حسین رفت پشت خیمه زینب جلو آمد. امام وقتی قبر کند و خواست علی را به خاک بسپارد رباب آمد!
اباعبدالله حتی موقع رفتی بچه را از رباب نخواست، فرمود: خواهرم، زینبم، تو بچه را بیاور.(2) چرا اباعبدالله شش ماهه را از مادرش نخواست؟ چرا پیراهن کهنه را از رباب نخواست؟ چرا وقتی می خواست حرف هایش را بزند با رینب می زد؟
یک حیایی بین این زن و شوهر بود. لذا وقتی میدان رفت، زینب پشت سرش دوید: مهلا مهلا. رباب از خیمه بیرون نیامد. در گودی قتلگاه، رباب نیامد یک گوشه ای ایستاد.
شب عاشورا وقتی زینب حسینش را در آغوش گرفت، همه ی این صحنه ها را تحمل کرد. دروازه ی شام خودش را کنترل کرد. دروازه ی کوفه خودش را کنترل کرد. اما در مجلس حسین یزید، همین که یزید چوب خیزران را بلند کرد که به سر مقدس اباعبدالله...، دیگر نتوانست تحمل کند، این جا بلند شد، سر اباعبدالله را برداشت و به سینه چسباند، گفت: «یا ثمرة فؤادی»؛ ای ثمره ی قلب من، ای عزیز زهرا، یزید نزن. من خودم از بعضی اصحاب شنیدم که گفتند: پیغمبر این لب ها را بوسیده، پیغمبر این صورت را بوسیده.
وقتی هم کربلا برگشتند و عزاداری ها تمام شد، طبق بعضی از نقل ها، رباب کربلا ماند. امام سجاد فرمود: بگذار برایت یک سایبان درست کنم در آفتاب نمانی. گفت: نه، بدن حسینم در آفتاب مانده، من چطور طاقت بیاورم زیر سایبان بروم؟!
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار،ج45،ص47.
2- منتهی الآمال، ص532.
منبع: روضه های استاد رفیعی، 160.