شهادت حضرت قاسم علیه السلام
دهه ی اول نیمه گذشته است، خوشا به حال آن که در این فرصت ها خود را در معرض شعاع حسینی قرار بدهد. اباعبدالله «رحمة الله الواسعة» است. انسان باید خودش را در معرض این رحمت قرار بدهد. امام حسین، حس تقدیر و تشکر در زندگی اش موج می زند. اگر کسی یک مجلس برایش گرفته، او را یاد می کند. اگر کسی برایش اشک ریخته، یادش می کند. اگر کسی به زیارتش آمده او را یاد می کند.
روز عاشورا در میدان قتلگاه، با این که مسلم بن عقیل روز نهم ذی الحجه شهید شده بود؛ یعنی یک ماه قبل از عاشورا، ولی اولین کسی را که صدا زد مسلم بن عقیل بود. چرا؟ چون مسلم بالای دالاماره یاد حسین کرد. حسین نیز در گودی قتلگاه یک ماه بعد، یادش کرد. ما و شما که هر شب، از شب اول محرم توفیق داشتیم یاد حسین کنیم، همین که یک صلی الله علیک یا اباعبدالله گفتیم [ حداقل زیارت این است که انسان رو به قبله کند و سه مرتبه بگوید: صلی الله علیک یا اباعبدالله] مطمئن باشید به این سلام ها پاسخ خواهد داد. ان شاءالله اباعبدالله، از ما یاد خواهد کرد. اگر یاد کند آن گاه اگر همه ی دنیا را از من و شما بگیرند، همین یاد کردن ما را بس است.
گر من دل در بر او جا کنی دیگر از این به چه تمنا کنی؟!
می کشد و می بردم سوی دوست. واقعا انسان را می کشد و سوی دوست می برد اگر انسان بتواند این دوست، و نگاهش را متوجه خودش کند.
جوان ها و نوجوان ها، امشب می خواهم روضه را از قاسم بن الحسن بخوانم. ایشان را واسطه قرار بدهیم که خداوند جوان ها و نوجوان هایمان را عاقبت به خیر کند و هم انشاءالله عزاداری هایمان را قبول کند.
یتیم امام مجتبی، قاسم بن الحسن، آزاده ای است که با معرفت و با شعور و آگاهی و با اطلاع از شهادت، روز عاشورا بعد از شهادت علی اکبر پیش اباعبدالله آمد و اذن گرفت تا به میدان رود.
عمو جان، اجازه می دهی تا به میدان بروم؟ [ قاسم بن الحسن سه سالش بود که امام حسن به شهادت رسید. وقتی که امام حسن شهید شد، در خانه چند صغیر داشت؛ عبدالله بن الحسن شیر خواره بود، قاسم بن الحسن و حسن مثنّی. خلاصه چند فرزند از امام حسن باقی مانده است. بیش از عبدالله و قاسم بن الحسن تعدادی از شهدای کربلا را از بچه های دیگر امام حسن نام برده اند. روضه ی قاسم معمولا در مقاتل مطرح است.] اجازه گرفت و به میدان آمد. مردم نگاه کردند دیدند نوجوانی که به میدان آمده! کیه؟ خودش را معرفی کرد:
ان تنکرونی فأنا ابن الحسن سبط النّبّی المصطفی و المؤتمن
هر کس من را نمی شناسد، بشناسد: بابام امام حسن است. من پسر امام مجتبی هستم؛
هذا حسین کالاسیر المرتهن بین انس لاسقوا صوب المزن(1)
این آقایی که دورش را محاصره کرده اید، آب را ره رویش بسته اید، بچه های کوچکش دارند از تشنگی هلاک می شوند، این آقا، عموی من است. این آقا مولای من است. خود را معرفی کرد. مبارزه کرد. رجز خواند.
قوی و کم سن وسال است. اما شجاعت زیادی دارد.
روضه ی من با شما همین یک جمله، حمید بن مسلم می گوید: وقتی دورش را گرفتند، روی زمین افتاد. فرمود: عمو، مرا دریاب. دیدم اباعبدالله به سرعت خود را کنار بدن قاسم بن الحسن رساند. دشمن را کنار زد، یک ناله ی ضعیفی شنید که فرمود: عمو دیگر بس است. عمو، بدنم پایمال سم اسب ها شد! اباعبدالله بالای سر قاسم ایستاد؛ فاذا الحسین قائم علی رأسه. حمید می گوید: دیدم اباعبدالله بالای سر قاسم ایستاده: عزیز برادر؛
مزد حسن را به تو پرداختند اسب به گلگون بدنت تاختند
کاش نمی دید عمو پیکرت تا که برد هدیه بر مادرت
در این جا امام حسین علیه السلام جملات و مطالبی فرمود، یکی از جملاتش این است، فرمود:« یعزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا یعینک»؛ (2)
عمو جان، به خدا سخت است، صدایم بزنی اما نتوانم برایت کاری انجام دهم!
وقتی قاسم به شهادت رسید دشمن نگاه می کند ببیند حسین چه کار می کند؟ آیا مثل علی اکبر، جوان ها و نوجوان ها را صدا می زند؟ دیدند دست زیر بدن قاسم برد؛ وضع صدره علی صدره؛ سینه ی قاسم را به سینه اش چسباند و صدا می زند:« وا قاسماه و ابن اخیّاه»، برادر را صدا زد، قاسم را صدا زد. امام حسین با احترام او را به خیمه آورد.
نوشته اند: همین طور که بدن را می آورد، پاهای قاسم روی زمین کشیده می شد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص34.
2- بحارالانوار، ج45، ص32.
3- اللهوف، ص115؛ منتهی الآمال، ص522و521؛ در کربلا چه گذشت، ص287و289؛ سوگنامه آل محمد، ص284تا286 .
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص152.