شهادت اسلم ترکی
سلام ما به تو ای سومین امام که در حضور تو مهدی کند سلام
آقا جان، یابن الحسن، شما نیز در این ایام، عزادار جد بزرگوارتان اباعبدالله هستید. شما هم می روید کنار قبر جدتان از نزدیک عرض ادب می کنید: السّلام علی الشّیب الخضیب؛(1) حسین من، سلام بر آن محاسن خون آلود. السّلام علی خدّالتریب؛ سلام بر آن صورتی که بر خاک کربلا گذاشته شد. سلام بر آن محاسنی که از آن خون می چکید. سلام بر لب های تشنه ات. سلام بر حلقوم بریده ات. یابن الحسن، این کلمات منسوب به شماست، این کلمات را به شما نسبت می دهند و می گویند زیارت ناحیه ی مقدسه از ناحیه ی شماست این طور مشهور است.
امام زمان، شما فرمودی: حسین جان، من به جای اشک برای تو خون گریه می کنم؛ و لابکینّ علیک بدل الدّموع دما.(2) گاهی این فراز را این گونه معنا می کنیم: اگر اشک چشمم تمام شود...، اما این صحیح نیست بلکه ولابکینّ علیک بدل الدّموع دما؛ یعنی حسین جان، من به جای اشک برای تو خون گریه می کنم.
سلام ما به تو ای سومین امام که در حضور تو مهدی کند سلام
سلام بر تو که در زیر تیغ با لب خشک برای شیعه فرستاده ای پیام
ان شاءالله یک دهه محرم این جلسه را کنار حرم اباعبدالله علیه السلام برگزار کنیم.
اجازه بدهید این دل ها را روانه کنیم کربلا. دو سه جمله از آن غلامی روضه بخوانم که وقتی جان داد، تبسم کرد. می دانید چرا؟ چون این غلام، کسی را در کربلا نداشت. غلامی بود که از قبل در محضر اباعبدالله بود. روز عاشورا هم اجازه گرفت و به میدان رفت. خودش را معرفی کرد. جانش را فدای اباعبدالله کرد. وقتی روی زمین افتاد امام را صدا نزد، اما امام خودش بالای سر این غلام آمد.
برادران من، خواهران من، اگر انسان همه ی دنیا را برای این لحظه بدهد ارزش دارد. اصلا آدم بمیرد برای این یک لحظه، ارزش دارد. یعنی چشمانش را باز کند د رحال احتضار ببیند سرش روی دامن حسین است. ببیند سرش روی دامن اباعبدالله است. ببیند اباعبدالله باز دید او آمده. ببیند اباعبدالله زیارتش آمده. بازدید روضه هایی که شرکت کرده، آمده است. بازدید اشک هایی که برایش ریخته.
شما می دانید حسین، حس تقدیر در زندگی اش موج می زد. یک ماه قبل از عاشورا مسلم بن عقیل در کوفه شهید شد. نهم ذی الحجه تا روز عاشورا یک ماه است. مسلم یک ماه قبل از عاشورا شهید شد. اما در گودی قتلگاه همین که حسین روی زمین افتاد، صدا زد: یا مسلم بن عقیل! مسلم، در کوفه یادم کردی، من هم یک ماه بعد در گودی قتلگاه یادت کردم. مگر می شود حسین، عزاداری را که از شب اول محرم مجلس آمده، یک عمر حسین، حسین گفته، حال اباعبدالله یادش نکند؟! من به این زائرهایی که گاهی کربلا خدمت شان بودم، گفتم: یکی از این خواسته هایتان این باشد، بگویید: حسین جان، ما آمدیم. سرما بود، گرما بود، انبوه مشکلات بود، با این وجود ما آمدیم ولی یک خواسته داریم قیامت دنبالت نگردیم، خودت بیا ما را پیدا کن.
حسین جان، شب اول قبر تنها نمانیم. در حال احتضار تنها نمانیم.
این غلام روی زمین افتاده، کسی را ندارد، دارد جان می دهد، خون تمام وجودش را گرفته، می گوید: یک وقت احساس کردم دست گرمی خون از چشمانم پاک می کند؛ سرم را روی دامنش گذاشته، عجب! در کربلا من کسی را ندارم، کی آمده؟! من که آشنایی ندارم. امام حسین را هم صدا نزدم. همین که چشم ها را باز کردم، دیدم اباعبدالله بالای سرم است،« فتبسّم»؛(3) اصلا درد را فراموش کرد. اصلا شمشیر و نیزه ها را فراموش کرد.
اما ارباب چه کرد؟ خم شد صورتش را روی صورت غلام گذاشت. این غلام یک جمله گفت. اباعبدالله همه ی آرزوی ما این است یک لحظه بالای سر ما بیایی. یک لحظه گرمی صورتت را حس کنیم. می دانی چه گفت؟ چه قدر این جمله ارزش دارد: من مثلی و ابن رسول الله وضع خدّه علی خدّی؛ ای دنیا، چه کسی افتخار مرا دارد، حسین صورتم را روی صورتم گذاشت. پسر زهرا بالای سرم آمد.
غلام، تو قبل از علی اکبر شهید شدی، سابقه ی این صورت روی صورت گذاشتن را ندیده بودی. اما لحظاتی بعد همین صورت را روی صورت جوانش گذاشت.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج98، ص235؛ سوگنامه آل محمد(ص)، ص158.
2- بحارالانوار، ج98، ص237.
3- منتهی الآمال، ص512.
منبع: روضه های استاد رفیعی،ص171.