شهادت جون غلام اباذر
جون غلام اباذر، غلامی است که ابی ذر به اباعبدالله و اهل بیت بخشیده است. جون غلام اباذر بود؛ یک غلام سیاه چهره، نه نسب هاشمی دارد، نه نسب سیادت دارد و نه در میان کسانی که آن جا هستند، ویژگی خاص دارد، فقط خدکتگذار است.
روز عاشورا پیش اباعبدالله آمد و گفت: اجازه می دهید من هم میدان بروم و این جانم را فدا کنم. آقا یک نگاهی به چهره این غلام کرد، نمی خواست ردش کند. می خواست به او میدان بدهد، اختیار داشته باشد، با معرفت بیاید.
فرمود: غلام، سال ها در کنار ما بودی و خدمت ما را کردی، امروز این ها با من کار دارند، با تو کاری ندارند، می توانی بروی اختیار با توست. من بیعتم را از تو برداشتم. عرضه داشت: یابن رسول الله، شما را رها کنم کجا بروم؟! مرتبه ی دوم آمد. آقا فرمود: جون برو، از نظر من اختیار داری بروی.
بعضی ها این طور نقل کرده اند. عرضه داشت: چون رنگم سیاه است اجازه نمی دهید بروم! چون یک حسب و نسب خاصی ندارم نمی خواهی یک کشته ی سیاه میان کشته های بنی هاشم باشد! نمی خواهی خون من با خون علی اصغر و قاسم آمیخته شود! یابن رسول الله، نمی خواهی من میان این کشته ها قرار بگیرم؟ همین که این سخنان را گفت، اشک در چشمان اباعبدالله حلقه زد، فرمود: به خدا، پیش ما سیاه و سفید ندارد، برو.
میدان آمد. غالبا کسانی که به میدان می آمدند، اسم شان را می گفتند، اسم پدر شان را می گفتند. اما نه اسم پدر گفت و نه اسم خودش را، گفت: هر که مرا نمی شناسد: من غلام حسینم، من اربابم اباعبدالله است. هر کس من را نمی شناسد: من خدمتگذار آل رسولم.
کیف یری الکفار ضرب الاسود بالسّیف ضربا عن بنی محمّد(1)
رجز هایش را خواند، همین طور مشغول نبرد است. تیر ها و نیزه ها به طرفش می آید، لبخند می زند: عجب، آقا به من اجازه داده است. یکی از این نیزه ها به سینه اش اصابت کرد، روی زمین افتاد. گفت: همین قدر برای ممن بس است که اباعبدالله به من اجازه داد میدان بیایم.
عاشقان اباعبدالله، یک وقت دیدند حسین با سرعت بالای سرش آمد[ آن هایی که می خواهید ولو یک لحظه، حسین بالای سر شما بیاید. در حال احتضار چشم ها را باز کنید پسر فاطمه بر چهره ی شما لبخند بزند. آری پیر غالم هایی که یک عمر منتظر این لحظه اید.] اباعبدالله بالای سرش آمد، دوست و دشمن دارند نگاه می کنند. ارباب با این نوکر چه می کند؟ ارباب با این غلام چه می کند؟ دیدند نشست دست ها را بلند کرد: اللهم بیّض وجهه؛ خدایا روی او را سفید کن. اللهم طیّب ریحه.(2) برایش دعا کرد.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص22.
2- بحارالانوار، ج45، ص23؛ الهوف، ص108؛ منتهی الآمال، ص512؛ مثیرالاحزان، ص63.
منبع: روضه های استاد رفیعی،ص169.