شهادت علي اكبر علیه السلام
روزي حضرت علي اكبر در دوران كودكي خويش، در مسجد رو بر پدر دلسوزش اباعبدالله كرد و فرمود: پدرجان! انگور مي خواهم؛ در حالي كه در آن فصل انگور نبوده است. اباعبدالله دست خود را پشت ستون مسجد بردند و به قدرت ولايتي خوشه اي انگور به ايشان عطا نمودند.(۱) باري؛ در روز عاشورا، هنگامي كه بسياري را به درك واصل كرد به جانب پدرش بازگشت و فرمود: اي پدرجان! تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به زحمت انداخت، آيا جرعه اي آب هست كه به من بدهي؟ امام حسين ع گريست و فرمود: اي امان! پسرم از كجا برايت آب بياورم، اندكي ديگر مبارزه كن، ديري نمي گذرد كه جدّ بزرگوارت را زيارت خواهي كرد و تو را از آبي سيراب كند كه هرگز تشنه نشوي. پس علي اكبر به ميدان نبرد بازگشت. و موافق روايتي مرّة بن منقد چون علي اكبر را ديد كه حمله مي كند و رجز مي خواند؛ گفت: گناهان عرب بر من باشد اگر پدرش را به عزايش ننشانم. پس همينطور كه علي اكبر حمله مي كرد به اين ملعون برخورد كه نيزه اي بر آن جناب زد. پس سواران ديگر ايشان را به شمشيرهاي خويش مجروح كردند تا يكباره توانايي از او برفت؛ دست بر گردن اسب نهاد و عنان را رها كرد. در اين لحظه اسب ايشان به ناگاه ميان لشكر دشمن رفت و هر بي رحمي كه عبور مي كرد، زخمي بر پيكر علي اكبر مي زد تا اينكه بدنش را با تيغ پاره پاره كردند.(۲) و در اين هنگام كه شهادت ايشان نزديك شد فرياد زد: « السلام عليك يا ابتاه » اينك رسول خداست كه مرا سيراب كرد، پدرجان تو را سلام مي رساند و مي گويد: به نزد ما شتاب كن؛ سپس فريادي زد و به شهادت رسيد.(۳) شيخ مفيد گويد: در آن هنگام كه علي اكبر به شهادت رسيد، زينب دختر علي از خيمه بيرون آمد و فرياد زد: اي حبيبم! اي فرزند برادرم! تا آنكه خود را به كشته او انداخت. امام حسين ع زير بغل خواهر را گرفت و به سوي خيمه زنان برگرداند و بعد امام به جوانان بني هاشم امر نمود كه پيكر او را به كنار خيمه ها ببرند. آري؛ هنگامي كه امام حسين ع به بالين علي اكبر آمد، نخست نگاهش به زينب افتاد، پس او را به خيمه بازگردانيد، سپس به قتلگاه بازگشت و اين تدبير حضرت زينب نقش مهمي در فرو نشاندن غم امام داشت. زيرا حضرت آنقدر گريست كه عدّه اي گفتند: او وفات كرد.(۴) ............................................................... پی نوشت: ۱ . ناسخ التواريخ ص ۶۳۷ . ۲. منتهي الامال ص ۴۴۸. ۳. مقاتل الطالبين ص ۱۱۶. ۴.روضه الحسین ص ۷۰.