پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

شهادت امام حسین علیه السلام
مکن ای صبح طلوع امام حسین ع و رو ضه قتلگاه آه! از آن لحظه ای که دیگر کسی برای امام نمانده است. میدان شهدای خویش میرود با آنها درد دل مکند و یاری میخواهد : حبیب ـ علی اکبر ـ برادرم عباس ـ زهیر ـ...... چرا شما را صدا میکنم ولی مرا اجابت نمیکنید. از همه برای آخرین بار وداع کرد و پا به میدان نهاد. آه آن مظلوم تشنه، با آن حال طلب شربت آبي نمود؛ و هر چه مي خواست روانه فرات شود و اسب را به جانب شريعه مي برد همه لشكر بر آن حضرت حمله مي كردند، تا اينكه ميان او و آب حائل شوند، آخر الامر نگذاشتند كه قطره اي آب به لب تشنه اش برسد. و در آن هنگام شمر ملعون صدا مي زد: به خدا به آب نمي رسي تا به جهنم وارد شوي!! يكي ديگر مي گفت: اي حسين! آيا نمي بيني كه آب فرات، چگونه مثل شكم ماهي مي درخشد، به خدا قسم! از آن نخواهي چشيد، تا از تشنگي جان دهي. و آن حضرت فرمود: خدايا او را از تشنگي سيراب نكن؛ و البته چنين شد. آنگاه آنقدر جنگ كرد تا جراحات عظيمي بر بدن شريفش رسيد؛ در گوشه اي ايستاد كه ساعتي استراحت كند و به حال آيد؛ كه سنگي بر پيشاني حضرت آمد، جامه اش را گرفت تا خون از روي مباركش پاك كند ناگاه تير زهرآلودي كه سه شعبه داشت بر سينه اش خورد كه حرملة به اين امر متعرف شد. پس ناچار اين تير از پشت بيرون كشيد؛ چون اين كار كرد، خون مانند ناودان از جاي تير جاري گرديد، دست را بر دهان زخم مي گذاشت و چون پر مي شد به آسمان مي انداخت و قطره اي از آن خون برنمي گشت و سرخي آسمان از آن وقت ديده مي شد، سپس مشتي از خون را گرفت بر سر و محاسن خود ماليد و فرمود: همچنين جدّ بزرگوار خود را ملاقات مي كنم و حال آنكه به خون خودرنگين باشم و به او گويم كه چه كساني مرا كشتند. ديگر تاب جدال و قوّت قتال نداشت، در جاي خود ايستاد و هر كس از آن قوم بي حيّا به نزد او مي يامد بر مي گشت كه مبادا خون او به گردنش باشد. و بنا بر روايات مالك بن يسير به آن مظلوم دشنام داد و ضربتي بر سر شريفش زد كه كلاهي كه بر سر داشت مملو از خون گشت. سپس لشكر او را احاطه كردند كه خولي اصبحي تيري بر حنك حضرت نمود و به روايتي صالح بن وهب نيزه اي بر تهي گاه امام زد كه از اسب تكاني خورد و از طرف راست بر زمين افتاد. بلند مرتبه شاهي از صدر زين افتاد اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد آه؛ آن زماني كه حضرت بر زمين افتاد، لشكريان كفر«الله اكبر» مي گفتند. در آن هنگام عبدالله بن حسن به ميدان شد و بر پيكر كم جان عمويش رسيد در حالي كه حرملة بن كاهل شمشير حواله آن امام مظلوم مي كرد، عبدالله فرياد زد: واي بر تو اي ولدالزنا آيا مي خواهي عموي مرا بكشي؟ آن ملعون در غضب شد و شمشيري را حواله آن مظلوم نوجوان كرد كه بر دستش فرود آمد و دستش را پوست تا پوست بريد و بر بدنش معلق شد، فرياد زد: وا عمّاه! جناب سيدالشهدا آن طفل را در بر كشيد و فرمود: اي نور ديده من و اي پسر برادرم! بر آنچه بر تو واقع مي شود صبر كن كه به زودي به آباء صالحين خود ملحق شوي. آن حضرت او را دلداري مي داد كه حرملة بن كاهل ملعون تيري بر گلوي نازنينش زد كه در كنار پيكر كم جان عموي خود شهيد شد. پس سنان بن انس ملعون به جهت كشتن آن حضرت آمد، چون خواست شمشير بر او زند، آن امام عالي مقام چشم باز كرد، آن بي حيا شرم كرده و برگشت. شبث بن ربعي پا پيش گذاشت، حضرت گوشه چشمي باز كرد، شمشير از دست او افتاد و گفت: معاذ الله يا حسيت! أن القا الله بدمكا عمر بن حجاج از اسب فرود آمد، پاي جرئت در ميدان بي ديني گذاشت، همين كه نظرش بر چشمهاي آن حضرت افتاد برگشت و سوار اسب شد. شمر ولدالزنا گفت: چرا برگشتي؟ گفت: چشمهاي او مانند چشمهاي جدّش به نظرم آمد، نخواستم خون او گردن گيرم باشد. پس آن ملعون خود خنجري در دست گرفت و... هلال بن نافع گويد: من با اصحاب عمر بن سعد ايستاده بودم، ناگاه مردي فرياد زد: « اي امير! بشارت باد تو را كه شمر حسين ع را كشت » مي گويد: من از صف تا نزديكي حسين ع بيرون رفتم و قبل از اينكه روح مقدّسش از پيكر مطهرّش پرواز كند مي فرمود: آيا پيش از آنكه روح از بدن جدا شود، شربت آبي به من نمي دهيد؟ ناگاه يكي در جوابش گفت: به خدا قسم! قطره اي از آب نخواهي چشيد، تا وارد جهنم شوي و از حميم جهنم نوشي!! آن حضرت تبسّم كرده فرمودند: آيا من وارد جهنم مي شوم و از حميم جهنم مي نوشم؟ نه، بلكه بر جدّم رسول خدا وارد مي شوم و در منزل او ساكن مي شوم و از شراب طهور بهشت مي آشامم و به سوي آن جناب، از ظلم و ستمي كه به من كرديد و ظلمي كه به اهل بيت من و ياوران من نموديد، شكايت مي كنم. مي گويد: همه آنان در غضب شدند، گويا كه رحم در دلهاي سنگ ايشان ننموده و او با آنها تكلّم مي كرد كه او را شهيد كردند. پس از آنكه عدّه اي از جدا كردن سر مبارك اباعبدالله ع ، وحشت زده بازگشتند، شمر ملعون گفت: اين كار جز از من ساخته نيست، شمشير بر دست گرفته و به پيش آمد و بر سينه آن مظلوم نشست. امام به شمر فرمود: تو كيستي؟ كه در جايگاه بلندي نشسته اي كه پيامبر بسيار و فراوان اين جايگاه را مي بوسيد. آيا مرا مي شناسي؟ شمر گفت:آري،به طور كامل مي شناسم، تو پسر علي مرتضي ومادرت فاطمه زهرا و جدّت محمّد مصطفي و جدّه ات خديجه كبري است. امام حسين ع فرمود: اكنون كه تو به طور كامل مرا مي شناسي، چرا مي خواهي مرا بكشي؟ شمر گفت: به خاطر جايزه كلان يزيد. امام حسينu فرمود: تو شفاعت جدّم محمّد را مي خواهي يا جايزه يزيد را ؟! شمر گفت: جايزه يزيد برايم محبوب تر از شفاعت جدّ و پدر تو است. امام حسين ع فرمود: اكنون كه از كشتن من دست بر نمي داري، شربت آبي به من برسان. شمر گفت: هيهات! سوگند به خدا آب نمي چشي تا مرگ را جرعه جرعه بنوشي. اي پسر ابو تراب! مگر نمي گويي كه پدرم ساقي حوض كوثر است و به هر كس كه او را دوست مي دارد از آب كوثر مي دهد، صبر كن تا پدرت از آب كوثر به تو بدهد. امام حسين ع فرمود: تو را به خدا سوگند مي دهم، كه روي بند خود را برداري تا به چهره ات بنگرم. پس شمر روي بند چهره اش را برداشت، امام به او نگريست، كه او لوچ و داراي بيماري (پيسي) بود. و پوزي چون پوز سگ، و مويي مانند موي خوك داشت. امام حسين ع فرمود: جدّم رسول خدا راست فرمود كه... شمر گفت : چه فرموده؟ امام حسين ع فرمود: « جدّم به پدرم علي فرمود: اين پسرت را مردي ابرس و لوچ كه پوزي مانند سگ و مويي مانند خوك دارد، مي كشد.» شمر خشمگين شد و گفت: به كيفر آنكه جدّت مرا همانند سگ نموده، سرت را از پشت سر خواهم بريد. آنگاه شمر آن حضرت را با روي به زمين افكند، و با شمشير سر مبارك آن حضرت را از قفا بريد، سپس اشعاري به اين معنا خواند: « امروز تو را مي كشم، ولي پشيمان خواهم شد و فرداي قيامت جايم در دوزخ مي باشد و يقين دارم كه پدرت بعد از پيامبر برترين مردم است» سپس آن سر را به سر نيزه اي بلند كرد و آن لشكر ظالم سه بار تكبير گفتند. پس از شهادت آن حضرت، منادي حق از آسمان چنين ندا داد: سوگند به خدا، امام بعد از امام، پدر امام، حسين بن علي فرزند بوطالب كشته شد.(۱) اَللّهُمَ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمِ ظَلَمَ حَقَ مُحمّدِ وَ آلِ مُحمّد وَ آخِرَ تابِعْ لَهُ عَلي ذالِكْ ...................................................... پی نوشت: ۱.روضه الحسین ص۹۷تا ۱۰۴.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group