شهادت امام حسین علیه السلام
حضرت زینب سلام الله علیها از برادر دل نمی کند، به دست و پای برادر افتاده بود و می بوسید. سایر بانوان حرم، آن حضرت را محاصره کرده و دست و پای او را می بوسیدند و گریه می کردند. امام آنها را آرام کرد و به خیمه برگرداند. سپس خواهرش را به تنهایی طلبید و او را دلداری داد. سرانجام امام حسین علیه السلام دستش را بر سینه خواهرش زینب سلام الله علیها کشید، زینب آرام گرفت و دیگر بی قراری نکرد. بعضی نقل کرده اند: چون امام حسین علیه السلام چند قدمی از خیمه ها دور شد، حضرت زینب سلام الله علیها از خیمه ها بیرون آمد و صدا زد: برادرم لحظه ای درنگ کن تا وصیت مادرم را نسبت به تو بجا آورم. امام توقف کرد و فرمود آن وصیت چیست؟ زینب عرض مرد: مادرم به من وصیت فرمود،هنگامی که نور چشمم حسین علیه السلام را روانه میدان جنگ با دشمن کردی، عوض من گلوی او را ببوس.1 آنگاه زینب سلام الله علیها مشاهده نمود که برادرش به طرف میدان حرکت کرد. صدای کهلا مهلای زینب بلند شد. امام حسین علیه السلام برگشت، دید خواهرش زینب صدا می زند برادر! آهسته تر حرکت کن، می خواهم وصیت مادرم زهرا سلام الله علیها را بجا آورم. آمد گلوی نازنین برادرش را بوسید و او را روانه ی میدان کرد. ای مهربان برادرم ای مهربانِ خواهرم آهسته رو، آهسته رو صبری نما تا خواهرت قرآن بگیرد بر سرت در وقت میدان رفتنت آهسته رو، آهسته رو صبری نما تا خواهرت تا من ببوسم حنجرت در وقت میدان رفتنت آهسته رو، آهسته رو آهسته رو، آهسته رو اما دل هل بسوزد برای غریبی زینب سلام الله علیها یکبار دیگر آمد گلوی حسینش را ببوسد، میدانید کجا بود؟ کنار گودال قتلگاه ، ای کاش نمی آمد و این صحنه را مشاهده نمی کرد. وقتی زینب آمد کنار گودال قتلگاه خم شد تا کلوی برادرش حسین را ببوسد دید برادرش یر در بدن ندارد. لب ها آورد کنار رگ های بریده صدا و ناله زینب بلند شد. آیا تو برادر من حسینی یا نه؟ یا رسول الله لب های حسینت را که بوسه می زدی الان در میان گودال قتلگاه افتاده. علی لعنة الله علی القوم الظالمین... .......................................................... پی نوشت: 1- تذکرة الشهداء، ملاحبیب کاشانی، ص311.