شهادت امام حسین علیه السلام
فاطمه(ع) می دانست که از پس وداع پدر، دیگر دیداری نیست، یک دختری هم در کربلا وقتی که پدرش می خواست به میدان برود، و او می دانست که دیگر پدر را زنده نخواهد دید، جلو آمد و گفت: «یا ابه استسلمت للموت؟»، «پدر جان! آیا آماده شهادت شده ای؟». امام فرمود: «آخر چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاور ندارد.» سکینه گفت: «یا ابه ردنا الی حرم بدنا» ؛«حالا که آماده مرگ شده ای پس ما را در این صحرا و در دست دشمن رها مکن، به حرم جدمان برگردان.» امام فرمود: «فرزندم! مرا امان نمی دهند، اگر مرغ قطا را به حال خود گذارند در لانه اش می خوابد.» صدای شیون زنان از این سخن امام بلند شد؛ سکینه که بیش از همه ناراحت بود و ساکت نمی شد، امام حسین (ع) او را به سینه چسبانید و اشکهایش را از صورتش پاک کرد و فرمود: «سکینه جان! بدان که بعد از مرگ من گریه زیادی خواهی داشت، ولی تا جان در بدن دارم با اشک خود قلب مرا آتش مزن.»1 ............................................. پی نوشت: 1- بحارالانوار، ج 45، ص 47.